تکیده بودی

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۸۱

در این فکرم

که شب با پاهای بلند موذی

چه آسان فرود می‌آید


تکیده بودی

آخرین بار که دیدمت

به همین سادگی

تکیده بودی


دیوارها در انتظار خمیازه می‌کشند

شانه‌هایم طاقت کشیدن اینهمه عمر را ندارد

به کودکی که فردا می‌آید چه بدهم

به زنی که با چشمان من گریه می‌کند

به مردی که بر شانه‌اش زخمی کاریست


برگ نیست

خزه نیست

ساعت نیست

با تو از کوچه‌های مرگ می‌گذرم

برده‌ها را به کجا می‌برند؟

اینهمه زنجیر!


چه آسان فرود می‌آید شب

با پاهای موذی بلندش.


مینا دست‌غیب