کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۲۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۳۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۴۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۵۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۶۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۷۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۸۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۹۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۲
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۰۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۱
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۲
عصر یکی از روزهای آغاز بهار، مرد غریبی - پس از طی راه درازی - به مزرعه آمد. او پس از رسیدن به قریهٔ مجاور یکی از راههای فرعی را انتخاب کرده، از یکی خیابان کاخ گذشته، و راهی را که از دامنهٔ کوه میگذشت در پیش گرفته بود.
آبهائی که از تابش آفتاب نیمروز براه افتاده بودند اکنون دیگر یخ بسته زیر پاهایش صدا میکردند. جادهٔ یخ بستهٔ پیچ در پیچ کوهستان زیر شعاع واپسین خورشید میدرخشید.
مرد غریب از روی پل کهنه و پوسیدهای عبور کرد. رودخانهٔ منجمد که اکنون در پرتو شفق، کبود بهنظر میآمد قدری آنطرفتر در انحناء تپهای میپیچید و ناپدید میگشت.
زمینهای زراعتی که با شیب نسبتاً تندی از دو جانب به رودخانه میپیوستند، به قطعات منظمی تقسیم شده و هر قسمت با سیم خاردار مجزا شده بود.
در این زمینها هیچ محصولی دیده نمیشد. فقط در میان قطعات برفی که هنوز زمین را پوشیده بود بقایای محصول سال قبل به چشم میخورد.
شیشههای پنجرههای دهکده زیر شعله گلگون آفتاب غروب، از دور مانند اطلس ارغوانی رنگی به نظر میآمد. تیرهای تلگراف که عریان و خاموش سر بر آسمان افراشته بود، تنها چیزی بود که در آن مزارع گشاده خودنمائی میکرد.
جادهای که کمکم به بالای تپه منتهی میشد پر از چاله چوله بود. از سر پیچها درختان نوشکفته در زمینهای تیره رنگ دوردست دیده میشد. اینجا و آنجا تلهای کوچک ریگ که - عابر به یازدهتای آنها برخورد کرد پراکنده شده بود.
مرد غریب در این روزها راه زیادی را طی کرده بود. در خود احساس خستگی میکرد. کمکم این خستگی روح او را نیز فرا گرفته بود مثل کسی که تمام روز را به کار دشواری پرداخته باشد.
در مقابلش کنار مزارع، بر دامنهٔ کوه، انبار خاکستری رنگ غلات دیده میشد.
از یک قسمت مشجر گذشت و وقتی به فضای باز جاده رسید کمی توقف کرد. به عقب نگاه کرد، سپس برگشت و چشمانداز جلوی خود را وارسی نمود و فوراً راهش را به طرف مزرعه کج کرد. خیلی از ده دور شده بود. در اینجا آسمان را از پائین کوه میدید. میتوانست همهٔ خانههای ده را با آنکه خیلی کوچک به نظر میآمد از دور تشخیص دهد.
رودخانهٔ یخ بستهای که آنوقت به رنگ کبود میدید حالا به نظرش تیره رنگ میآمد. وقتی راهش را از سر گرفت منظرهٔ دیگری در مقابلش گسترده شد... بین کوه و جنگل دریاچهٔ کوچکی بود که سطح یخبستهٔ نقرهفام آن آخرین اشعهٔ خورشید را منعکس میکرد. توی زمینهای اطراف دریاچه گودالهای کوچک آب و چند درخت دیده میشد. قدری آنطرفتر میان درختان کوتاه و بلند یک عمارت روستائی مشاهده کرد این خانه را روی زمین نسبتاً مرتفعی بین دریاچه و کوه ساخته بودند. مرد غریب لحظهای درنگ کرد، نگاهش روی خانههای روستائی لغزید و مثل کسیکه تصمیم خود را گرفته باشد بهآنسو براه افتاد. این خانه یک طبقه و از چوب ساخته شده بود. رنگ قرمز دیوارهای آن در اثر مرور زمان و ریزش باران ریخته