ایالات متحد و حقوق بشر در جهان سوم: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۲۷: سطر ۲۷:
  
 
{{در حال ویرایش}}
 
{{در حال ویرایش}}
 +
 +
'''نوآم چامسکی و ادوارد. اس. هرمن'''{{نشان|۲}}
 +
 +
 +
نظام سیاسی امریکا، آثار جنگ ویتنام را محو کرده و کمتر اثری از آن برجای گذاشته است. در اصل، امور کشور را هم همان گردانندگان این نظام اداره می‌کنند که عملاً رسانه‌های گروهی را نیز در انحصار دارند. منتقدان جنگ به خاموشی گرائیده یا خاموش شده‌اند؛ و رسانه‌ها نگذاشته‌اند که انبوه جزئیات کثیف درگیری ما در ویتنام افسانهٔ نوع دوستی ایالات متحد و تبلیغ دموکراسی مربوطه را در خارج، خدشه‌دار سازد. این افسانه حتی علیرغم «برزیلی کردن» شتابان جهان سوم در طول دههٔ گذشته، غالباً زیر سرپرستی فعالانهٔ امریکا، با وجود برانداختن مکرر دولت‌های دموکراتیک و توسل شدید و فزاینده به فشار، شامل شکنجهٔ جسمی، حبس، جوخه‌های مرگ و «ناپدید شدن‌های» مرموز، که همه در قلمرو نفوذ ایالات متحد صورت می‌گیرد، دست نخورده باقی مانده است. در این شرایط، دولتی که خانوادهٔ سوموزا، شاه، پارک [رئیس جمهور مقتول کرهٔ جنوبی]، پنیوشه، سوهارتو و ژنرال‌های برزیل را یاری و پشتیبانی کرده است، می‌تواند در سراسر جهان برای حقوق بشر اعلام بسیج کند و به عنوان کاری کاملاً جدی پذیرفته شود.
 +
 +
==شستشوی مغزی به نام آزادی==
 +
 +
همهٔ این‌ها گواهی است بر ظرفیّت بسیار دست کم گرفته شدهٔ چیزی که ممکن است آن را «شستشوی مغزی به نام آزادی» بخوانیم. توانایی این نظام – یعنی گروه‌های مهم و ذینفوذ آن و روشنفکران و سخنگویان رسانه‌های این گروه‌ها در بازشازی و شکل دادن به چشم اندازهای تاریخ و تفسیر وقایع جاری مطابق منافع خود، حقیقتاً جالب است. زمینه‌ای که از سال ۱۹۴۵ به بعد موضوعات مربوط به حقوق بشر در آن ظهور کرده، عبارت است از توسعهٔ اقتصادی بی رقیب و جهانی امریکا، استقرار حضور نظامی‌اش در سطح جهان با ۳۳۷۵ پایگاه نظامی ضمن «محاصره عملی اتحاد شوروی و چین کمونیست» و مداخله در امور دولت‌های دیگر که در تعداد، اندازه و موقعیت استراتژیک نظیر ندارند. با وجود این توسعه، در افکار عمومی و محافل لیبرال اروپای غربی این افسانه پیروزمندانه نقش بسته است که ایالات متحد صرفاً سایر نیروهای «توسعه طلب» را «باز می‌دارد»! در نخستین مرحله جنگ ویتنام با تحریف هوچیگرانهٔ دعوت لین پیائو برای «جنگ مردم» - با حذف اشارهٔ صریح وی به لزوم «طرفداری از سیاست اتکای به خود... براساس نیروی توده‌های هر کشور» از طریق یک بمباران تبلیغات عمومی با رسانه‌های گروهی، چینی‌ها «توسعه طلب» قلمداد شدند. در حالی که ایالات متحد درگیر نابود ساختن یکجای یک کشور دور دست و کوچک و هم مرز چین، از پایگاه‌های اطراف چین بود، از چیانگ کای چک در تایوان حمایت می‌ کرد، تجاوز طلبی چین را پاسخ می‌داد، از سقوط مهره‌ها جلوگیری می کرد، مشغول حفاظت از آزادی بود، و الی آخر.
 +
 +
رسانه‌های گروهی و جریان‌های عمدهٔ آکادمیک، هرگز ایالات متحد را درگیر تعقیب مستقیم منافع اقتصادی توسعه طلبانهٔ خویش، به بهای جان همه مردمی که سرراهش قرار می‌گیرند، تصویر نکرده، و هرگز بهره‌کشی‌هایش را به عنوان تخریب یا تجاوز آشکار توصیف نکرده‌اند.
 +
 +
دورویی و بلاهت محض بسیاری از تفسیرهای سیاسی از این لحاظ حقیقتاً قابل توجه است. به عنوان نمونه، ویلیام. و. شانون مفسر لیبرال '''نیویورک تایمز''' و سفیر منتخب پرزیدنت کارتر در جمهوری ایرلند، برشکست‌های سیاست امریکا این گونه نوحه سرایی می‌کند (۲۸ سپتامبر ۱۹۷۴):
 +
 +
ایالات متحد از یک ربع قرن پیش کوشیده است نا در جهان سوم نیکی کند، به تقویت آزادی سیاسی بپردازد و عدالت اجتماعی را بالا ببرد. امّا در امریکای لاتین جایی که ما دوست و حامی سنتی آنان بوده‌ایم، و در آسیا جایی که ما دردناکترین قربانی‌ها را از مردان جوان و ثروت‌هایمان داده‌ایم، روابطمان غالباً سرچشمهٔ همیشگی اندوه، اتلاف و تراژدی بوده است.
 +
 +
شانون می‌گوید که حتی در شیلی، هنگامی که «با بهترین انگیزه‌ها» دخالت کردیم «معلوم شده که نوع دوستی، هوشیاری و سخت کوشی ما کافی نیست.» و درحالی که در سراسر جهان درپی «پیشبرد آرمان‌های اخلاقیمان» هستیم به دام «تناقضات طعنه آمیز» افتاده‌ایم.
 +
 +
همهٔ این تعبیرات ممکن است معمولی و پیش‌پا افتاده تلقی شود. در هر جامعه‌ای نویسندگان [رسمی] سعی دارند اقدامات خارجی را با رنگ مطلوبی تصویر کنند. اما به رغم مدارک معتبر، رأی لیبرال‌ها و سوسیال دمکرات‌ها در ایالات متحد و اروپای غربی همچنان براین است که امریکا یک «استثناء» و کشوری است که در آن عقاید، آزادانه و بدون تبعیض، جریان می‌یابد و حقیقت سرانجام پیروز می‌شود. (توجه کنید به ویتنام و واترگیت). قدرت و موفقیت مادی، این افسانه را تقویت می‌کند، و همین سبب این خودبینی تشدید شده است.
 +
 +
این افسانه را دستگاه تبلیغاتی عظیمی که مشتاق تسلط بر جریان «اطلاعات» داخلی و بین‌المللی است، به خورد عموم می‌دهد. جنبه دیگر قدرت، پیوندها و وابستگی‌های بی‌شمار با نخبگان سراسر جهان بوده اسن و به این ترتیب فشارهای نیرومند روانی و سودپرستانه، این نخبگان را به درک مسایل از دیدگاه رهبری ایالات متحد وا می دارد. حمایت پیوستهٔ دولت کارگری انگلیس از حملهٔ امریکا به ویتنام، با ملایم‌ترین اخطارها و با پس کشیدن‌های گهگاهی، نوعاً واکنش دولتی و رهبری خارج از جهان کمونیست را ارائه می‌دهد. (انتقاد تند و آشکار دولت سوئد، در تحقیر این وحشیگری بی همانند، واقعاً در «جهان آزاد» منحصر به فرد بود.)
 +
 +
نوعدوستی و نیات خیر منتسب به امریکا، د رخارج این کشور، پیش فرض‌هایی است که خودبینی و خودفریبی را در داخل حفظ می‌کنند.
 +
 +
کار یک چنین خودفریبی‌ای می‌تواند بسیار بالا بگیرد. فرض کنید فیدل کاسترو دست کم در هشت مورد سوء‌قصد به رؤسای جمهوری ایالات متحد از ۱۹۵۹ به بعد دست داشت یا آن ها را سازمان داده بود. با اطمینان می‌توان نتیجه گرفت '''نیویورک تایمز''' شبکه تلویزیونی سی. بی. اس و بطور کلی رسانه‌های گروهی او را یک کانگستر و قاتل بین‌المللی معرفی می‌کردند، که می‌بایست از اجتماع ملل متمدن طرد شود. امّا وقتی آشکار می‌شود که امریکا به همین تعداد سوء‌قصد به کاسترو را سازمان داده یا در آنها شرکت کرده است این فقط «یکی از آن کارهایی است که دولت‌ها معمولاً انجام می‌دهند.» مطبوعات براساس این نظر که «ملل جهان باید ایالات متحد را بالقوه همچون یک شهروند جهانی مسئول به حساب آورند» در تشریح سرمقالهٔ اخیر '''کریسچن سانیس مانیتور''' که جرأت کرده بگوید ایالات متحد پس از سابقهٔ ۳۰ سالهٔ گذشته باید به اتهام تجاوز به حقوق بشر در ویتنام در معرض قضاوت قرار گیرد، به ندرت اظهار عقیده می کنند.
 +
 +
باز فرض کنید که فیدل کاسترو ترتیبی داده بود تا مأموران او برای مسموم و نابود کردن دام‌ها و محصولات کشاورزی، ناقلان بیماری‌های گوناگونی را در مناطق کشاورزی بپراکنند. آیا کسی می‌تواند حملهٔ عصبی را که از عمق شرارت وحشیانهٔ کمونیسم به مجلهٔ وال استریت و نیویورک تایمز دست می‌داد تصور کند؟ امریکا عملاً چنین کاری را علیه کوبا انجام داد، که گزارش این عمل در اوایل سال ۱۹۷۷ به عنوان یک خبر کوچک در صفحات آخر درج شد. ۵۰۰٫۰۰۰ خوک می‌بایست با پخش حساب شدهٔ یک بیماری ویروسی نابود می‌شدند. و براساس گزارش اخیر یک مشاور کانادایی به دولت کوبا، در اوایل ۱۹۶۲ از طرف یک نمایندهٔ سازمان اطلاعاتی دفاعی ۵۰۰۰ دلار به او پرداخت شده بود تا مرغ‌های کوبا را به یک بیماری ویروسی مبتلا کند. روزنامه‌نگاران در مقابل این ادعاها ملایم‌ترین واکنش را نشان دادند – اگر اساساً چیزی گفته باشند.
 +
 +
پرزیدنت کارتر لطف می کند و پیشنهاد عادی کردن روابط با کوبا را می‌دهد، به شرطی که آن کشور «از اعمال زور در این سو و آنسوی اقیانوس‌ها بپرهیزد (و) دوباره آن رابطهٔ سابق را در کوبا در قبال حقوق بشر برقرار کند...
 +
 +
هشت بار اقدام به قتل کاسترو که به آن اقرار شده، طرح یک هجوم و تعداد بی‌شماری خرابکاری – با این حال کارتر می‌تواند از اعمال زور کوبا در خارج صحبت کند و مورد اعتراض یا تمسخر کسی که صدایش را بتوان شنید قرار نگیرد. اشارهٔ کارتر به «دولت حقوق مدنی» در کوبای زیر دیکتاتوری بایتستا، انتقاد و استهزایی را موجب نشد. جایی که چنین تزویر و تحریفی بدون هیچ اظهار نظری روا باشد، آشکار است که رسانه‌های گروهی از یک سیستم کنترل فکری حمایت می‌کنند. که قادر است مثل هر سیستم سانسور دولتی دروغ بزرگ [گوبلز] را بسازد و بپرورد.
 +
 +
==خشونت جزئی به عنوان «ترور» - خشونت کلی به عنوان حفظ «نظم» و «ثبات»==
 +
 +
استفاده از کلمات ترور و «تروریسم» به عنوان ابزارهای لفظی قدرت، قابل توجه خاص است. در قاموس آنان منظور از این کلمات، «ارعاب» توسط «استفاده سیستماتیک از خشونت» به عنوان وسایلی برای «حکومت کردن» و نیز مقابله با حکومت‌های موجود است. با این حال در تمام طول جنگ ویتنام، معنی این کلمات محدود می‌شد به کاربرد خشونت برای مقابله در برابر آنچه که ژنرال لنزدیل آن را «دولت فاشیستی» تحمیل شده با زور امریکا خوانده است. جوهر سیاست امریکا در ویتنام جنوبی و جاهای دیگر هند و چین، ارعاب از طریق خشونت واقعاً بی حدوحصر علیه جمعیت‌های دهقانی بود. باوجود این، این‌ها ترور یا تروریسم نبودند این کلمات نفرت‌انگیز ذخیره بود تا در مورد جبههٔ آزادیبخش ملی به سبب استفاده ناچیز محدودش از زور به کار رود. یعنی دربرابر تروریسم رسمی حمایت شده از سوی امریکا، دست به خشونت بزند.
 +
 +
همین رسم '''ارول‌وار'''{{نشان|۳}} در در جبههٔ داخلی [امریکا] نیز معمول بود. حکومتی که طی بیش از نه سال چهار میلیون تن بمب روی یک کشور دهقانی کوچک بی‌دفاع فروریخت، به دانشجویان، معترضان جنگ، پلنگان سیاه{{نشان|۴}}، و سایر ناراضیان، به طور مؤثر رنگ خشونت طلب و تروریست می‌زد. اما هیچیک از این اصطلاحات درمورد حمله به تظاهرکنندگان، تصفیهٔ سازمان ناراضی، استفادهٔ وسیع از تحریک کننده، و حتی همدستی اف‌بی‌آی در قتل‌های سیاسی، به کار نمی‌رفت.
 +
 +
امروزه به زعم رسانه‌های گروهی، چریک‌های آرژانتینی که به یک قرارگاه پلیس حمله می‌کنند،‌ «تروریست»اند امّا وقتی که پلیس و ارتش چریک‌ها را به قتل می‌رسانند حتی آنگاه که از «جوخه‌های مرگ» برای ربودن و کشتن رهبران اتحادیه‌ها، دانشمندان، فعالان سیاسی کشیشان و زنان و کودکان مخالفین استفاده می‌کنند یا برای آنها توطئه می‌چینند مشغول حفظ نظام‌اند. منابع رسمی و عفو بین‌المللی وقوع بیش از ۱۳۰۰ مورد آدمکشی را در آرژانتین تنها در ۱۹۷۶ تخمین می‌زنند، که عمدتاً توسط پلیسیا جوخه‌های مرگ شبه پلیس صورت گرفته است. در مقابل، سازمان دولتی مبارزه با تروریسم تخمین می‌ زند که «تروریسم» طی سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۶ در تمام جهان باعث ۲۹۲ مورد قتل شده است. آدم دزدی ها و آدمکشی های روزانهٔ آرژانتین، که اغلب در ایالات متحد نادیده گرفته می‌شود، گاهی اوقات در صفحات آخر با سه خط سادهٔ دیکته شده از سوی مقامات رسمی که ترور را ترتیب داده‌ اند، گزارش می‌ شود. یا آن که '''خوان دوارنیس''' خیلی بی طرفانه می نویسد که افراطیون چپ و راست درگیر خشونت متقابل و اغتشاش آمیزی هستند و به نظر می رسد در این رقابت آدم کشی، راست لبهٔ تیز را در دست دارد، درحالی که ژنرال ویدلا در «میانه» است و صمیمانه کوشش دارد تا از وخامت اوضاع جلوگیری کند، اما کوشش هایش توسط نیروهای نامعلومی عقیم می ماند.
 +
 +
به همین گونه، ارعاب، کشتار، و شکنجهٔ «عادی» پلیس در کشورهایی مانند برزیل، در ایالات متحد رویدادهایی هستند که فقط ارزش خبری دارند. جوخه‌ های مرگ برزیلی، که از میان پلیس انتخاب در سال ۱۹۶۴ بوجود آمده و از آن زمان همواره گسترش یافته است. آن ها حتی روزنامه ای دارند بنام اگرینگو O GRINGO. جوخه ها مسئول هزاران قتل‌اند. مجلهٔ برزیل (JORNAL DO BRASIL) در ۲۰ آوریل ۱۹۷۰ گزارش داد:
 +
 +
::تنها در '''گوآنابار''' و در ایالت '''ریو''' شمار کشتارهایی را که به جوخهٔ مرگ نسبت داده اند بیش از هزار است. یعنی، تقریباً ۴۰۰ قتل در یک سال. این قربانیان نشان دهندهٔ یک ستمکاری غیر ضروری هستند. روی تمام ۴۰ جسد سخت متلاشی شده ای که اوائل ژوئیه ۱۹۶۹ در ساحل رودخانهٔ ماکاکا پیدا شد، هنوز جای دست بندها و سوختگی های آتش سیگار  و کبودی های متعدد دیده می شد، به دست بعضی از اجساد هنوز دستبند بود. در جریان کالبد شکافی معلوم شد که بسیاری از آنها سخت شکنجه شده و سپس کشته و غرق شده اند.
 +
 +
::مدیر مجله '''ویا''' در سوم مارس ۱۹۷۱، اظهار می دارد که از ۱۲۳ قتلی که در سائوپولوبی نوامبر ۱۹۶۸ و ژوئن ۱۹۷۰ به جوخهٔ مرگ نسبت داده شده، تنها ۵ مورد از سوی دادرس محل پیگیری شده. آشکار است که این قتل ها تحت حمایت و نفوذ دولت انجام گرفته اند. این قتل های متعدد و سادیستی یک بیماری اجتماعی شب نازی را نشان می دهد که حتماً ارزش خبری زیادی دارد و سزاوار توجه روزنامه نگاران است. اما این محافل مخفی جنایتکار از حمایت امریکا برخوردارند – و اگر دوستدار مخالفان و بینوایان کشور خود نیستند، درعوض شدیداً دوستدار تجارت امریکا و مورد احترام بانکداران و بازرگانان این کشورند. از نظر دولت های فاشیستی این گونه خشونت وسیع، «ترور» محسوب نمی‌ شود.
 +
 +
==استعمار نو و پیوند آن با واشنگتن==
 +
 +
از جنگ جهانی دوم تا کنون، شرایط سیاسی و اجتماعی در امریکای لاتین و بطور کلی جهان سوم که در مدار «دنیای آزاد» (عمدتاً ایالات متحده) قرار گرفته اند پیوسته رو به وخامت بوده است. ایدئولوگ های لیبرال این را تصادفی و مستقل از قدرت و انتخاب ایالات متحد می پندارند، و ادعا می کنند امریکا در مقام یک دموکراسی از نهادهای دموکراتیک در خارج حمایت می‌ کند، درحالی که همهٔ جریان های مخالف [دموکراسی] به نیروهای خارجی متکی اند و ایالات متحده هیچ کنترلی بر آن ها ندارد. بر این روال، لازم می آید که بر پیوندهای دیر پای بین نخبگان سیاسی – نظامی ایالات متحده و دارودسته های مخفی نظامی و عناصر وابسته در دولت هایی مثل برزیل، بر امتیازات فاشیسم جهان سوم برای منافع اقتصادی آمریکا، بر وضوح حمایت سیاسی و اقتصادی فعال ایالات متحده از دیکتاتوری های وحشی و خصومت دائمی نسبت به اصلاح طلبی – تا چه رسد به رادیکالیسم – در جهان سوم، سرپوش  گذاشته شده و کم اهمیت جلوه داده شوند.
 +
 +
مناسبات واقعی، که مغایر با گفته ای فریبندهٔ ایدئولوژیک امثال ماکس لرنرز، آرتور شلز ینگرجونیور و دیگران است در جدول ضمیمه نشان داده شده. این جدول رابطهٔ کمک های اقتصادی و نظامی امریکا (و آژانس های بین‌المللی تحت سلطهٔ امریکا) را با عوامل گوناگون سیاسی، اقتصادی و حقوق بشر، نشان می دهد. جدول به یک رشته تغییرات استراتژیک در ده کشور وابستهٔ امریکا توجه دارد که تاریخ این تغییرات در ستون ۱ نشان داده شده است. ستون های ۴ – ۲ اثر این وقایع را روی فضای سیاسی و حقوق بشر نشان می دهند. علامات مثبت (+) نشان دهندهٔ افزایش استفاده از شکنجه و بیشتر شدن تعداد زندانیان سیاسی است – یعنی بدتر شدن وضع حقوق بشر و علامات منفی (-) بر عکس. ستون ۵ اثر این وقایع را بر «جو سرمایه گذاری» نشان می دهد: هرگاه قوانین و مقررات پس از تغییر استراتژیک در جهت کاهش مالیات های شرکت های خارجی یا تسهیل بازگرداندن سود [به میهن] برای آنها تغییر کرده باشد، ستون ۵ الف مثبت است. و هرگاه از نظر سرمایه گذاران خارجی شرایط کار از طریق کنترل دولت بر دستمزدها یا تضعیف و نابودی سازمان های مستقل کارگری، بهبود یافته باشد ستون ۵ ب مثبت خواهد بود. ستون های ۱۰ – ۶ درصد تغییرات کمک ها و اعتبارات امریکا و سازمان های بین‌المللی را در ۲ یا ۳ سال پس از تغییر سیاسی در مقایسه با دورهٔ مشابه قبل از تغییر نشان می دهد.
 +
 +
این جدول چند اشکال دارد. تغییرات وضع شکنجه و تعداد زندانیان سیاسی به راحتی قابل محاسبه نیست، و در بعضی موارد مدرک ارائه شده کاملاً قابل اطمینان نیست. ارقام مربوط به کمک ها نیز می تواند گمراه کننده باشد. به همین ترتیب، بقیهٔ عوامل ممکن است موقتاً یک رابطهٔ واقعی را واژگون جلوه دهند: مثلاً کاهش کمک به کره جنوبی پس از کودتای پارک در ۱۹۷۲ تا حد زیادی در نتیجهٔ بیرون کشیدن مزدوران کرهٔ جنوبی از ویتنام و درپی آن کاهش پرداخت های امریکا به این سربازان مزدور بود. کاهش کمک های نظامی به شیلی پس از کودتای فاشیستی ۱۹۷۳ نیز گمراه کننده است، چرا که میزان بالای کمک های نظامی در زمان آلنده نشان دهندهٔ حمایت امریکا از جناح راست ارتش به نفع ضد انقلاب است. در زمان آلنده کمک های اقتصادی به بخش غیر نظامی شدیداً کاهش یافت. سقوط کمک های سازمان های بین‌المللی به شیلی در دورهٔ آلنده، و نیز افزایش سریع این کمک ها در دورهٔ فاشیسم،‌ گواه قاطعی است بر تسلط منافع اقتصادی و سیاسی امریکا بر جریان های تصمیم گیری آژانس های بین المللی.
 +
 +
با وجود همهٔ این محدودیت ها، این جدول مجموعه‌ ای از روابطی را که باید برای هر دانشجوی تاریخ اخیر جهان سوم روشن باشد به شکل ترسیمی به هم مربوط می سازد. برای اکثر کشورهای نمونه، کمک های تحت کنترل امریکا با جو سرمایه گذاری رابطهٔ مستقیم و با حفظ یک نظام یک نظم دموکراتیک و حقوق بشر رابطهٔ معکوس داشته اند. فقط در مورد کرهٔ جنوبی و تایلند این رابطه معکوس است. استثناء کرهٔ جنوبی را در بالا توضیح دادیم. ستون مربوط به تایلند کاهش سریعی را در کمک های اقتصادی و نظامی امریکا به دنبال جنبش به سوی دولت دموکراتیک در اکتبر ۱۹۷۳ نشان می دهد. این کاهش اندکی بیش از چیزی است که از سوی اعتبارات امریکا و سازمان های بین‌المللی جبران شده. اما قسمت عمدهٔ این اعتبارات را یک وام بزرگ بانک جهانی در ۱۹۷۴، زمانی که نخبگان تایلند هنوز بر اوضاع مسلط بودند، تشکیل می داد. در سال ۱۹۷۵ برای اولین بار، طی یک دهه، وام های بانک جهانی به صفر نزول کرد. همچنین باید تذکر داد که در سال ۱۹۷۶ کمک های نظامی وسیعی از سوی امریکا به تایلند سرازیر شد (در جدول نیامده است) که بدون شک کودتای ضد انقلابی اکتبر ۱۹۷۶ را آسان‌تر کرد.
 +
 +
 +
{| border="2" cellpadding="4" cellspacing="0"|-
 +
|+رابطهٔ بین کمکهای امریکا، جو سرمایه‌گذاری، و حقوق بشر در ۱۰ کشور وابستهٔ امریکا
 +
|-
 +
| نام کشور|| تاریخ استراتژیک سیاسی{{نشان|۱|۱}} (۱)|| مثبت (+) یا منفی (ـ) تأثیر روی دموکراسی{{نشان|۲|۲}} (۲)|| کاهش (-) یا افزایش (+) در استفاده از شکنجه یا جوخهٔ مرگ{{نشان|۱|۱}} (۳)|| کاهش (ـ) یا افزایش (+) در شمار زندانیان سیاسی{{نشان|۱|۱}} (۴)|| بهبود در جو سرمایه‌گذاری: ساده شدن قوانین مالیاتی (۵ الف)|| بهبود در جو سرمایه‌گذاری: فشار بر کارگران (۵ ب)|| کمک‌های اقتصادی (درصد تغییرات){{نشان|۲|۲}} (۶)|| کمک‌های نظامی (درصد تغییرات){{نشان|۲|۲}} (۷)|| (۶) + (۷) (درصد تغییرات){{نشان|۲|۲}} (۸)|| اعتبارات امریکایی و شرکت‌های چند ملیتی (درصد تغییرات){{نشان|۲|۲}} (۹)|| جمع (۸) + (۹) (درصد تغییرات){{نشان|۲|۲}} (۱۰)
 +
|-
 +
| برزیل
 +
| ۱۹۶۴ || - || + || + || + || + || ۱۴+ || ۴۰- || ۷- || ۱۸۰+ || ۱۱۲+
 +
|-
 +
| شیلی
 +
| ۱۹۷۳ || - || + || + || + || + || ۵۵۸+ || ۸- || ۲۵۹+ || ۱۰۷۹+ || ۷۷۰+
 +
|-
 +
| جمهوری دومینیکن
 +
| ۱۹۶۵ || - || + || ب ن {{تک ستاره}} || + || + || ۵۷+ || ۱۰+ || ۵۲+ || ۳۰۵+ || ۱۳۳+
 +
|-
 +
| گواتمالا
 +
| ۱۹۵۴ || ـ || + || ب ن || + || + || ب ن || ب ن || ب ن || ب ن || ۵۳۰۰+
 +
|-
 +
| اندونزی
 +
| ۱۹۶۵ || - || + || + || + || ب ن || ۸۱- || ۷۹- || ۸۱- || ۶۵۳+ || ۶۲+
 +
|-
 +
| ایران
 +
| ۱۹۵۳ || - || + || + || + || + || ب ن || - || - || - || ۹۰۰+
 +
|-
 +
| فیلیپین
 +
| ۱۹۷۲ || - || + || + || + || + || ۲۰۴+ || ۶۷+ || ۱۴۳+ || ۱۷۱+ || ۱۶۱+
 +
|-
 +
| کرهٔ جنوبی
 +
| ۱۹۷۲ || - || + || + || + || + || ۵۲- || ۵۶- || ۵۵- || ۱۸۳+ || ۹-
 +
|-
 +
| تایلند
 +
| ۱۹۷۳ || + || - || ب ن || ـ || - || ۶۳- || ۶۴- || ۶۴- || ۲۱۸+ || ۵+
 +
|-
 +
| اوروگوئه
 +
| ۱۹۷۳ || - || + || + || + || + || ۱۱- || ۹+ || ۲- || ۳۲+ || ۲۱+
 +
|}
 +
 +
:::{{تک ستاره}} – ب ن: بدست نیامده.
 +
 +
:::منابع: ۱- اطلاعات مربوط به شکنجه و زندانیان سیاسی اکثراً با استفاده از '''گزارش عضو بین‌المللی دربارهٔ شکنجه (۱۹۷۵)''' و گزارش سال‌های ۱۹۷۵ و ۷۶ همین سازمان تکمیل شده و با داده‌‌هایی از مقالات روزنامه‌ها، مجله‌ها و کتاب‌‌‌‌های مربوط به کشورهای خاص. دربارهٔ جو سرمایه‌گزاری اکثراً از مقالات، مجلات و کتاب‌های مربوط به‌کشورهای خاص.
 +
 +
:::۲ – داده‌های مربوط به کمک‌ها برای سال‌های ۱۹۶۲ – ۷۵ از '''وام‌ها و کمک‌های ایالات متحده به‌کشورهای آن سوی دریاها از سازمان‌های بین المللی A . I . O''' چاپ‌های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶، برای سال‌های ۱۹۶۲ – ۷۵، و داده‌های مربوط به‌قبل از ۱۹۶۲ از '''آمار تاریخی دویست مسأله ایالات متحده،''' و گزارش سال ۱۹۷۵ وزارت بازرگانی آمریکا گرفته شده است.
 +
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۹]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۹]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۴:۰۷

کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۶۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۷۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۹ صفحه ۹۰

نوآم چامسکی و ادوارد. اس. هرمن[۱]


نظام سیاسی امریکا، آثار جنگ ویتنام را محو کرده و کمتر اثری از آن برجای گذاشته است. در اصل، امور کشور را هم همان گردانندگان این نظام اداره می‌کنند که عملاً رسانه‌های گروهی را نیز در انحصار دارند. منتقدان جنگ به خاموشی گرائیده یا خاموش شده‌اند؛ و رسانه‌ها نگذاشته‌اند که انبوه جزئیات کثیف درگیری ما در ویتنام افسانهٔ نوع دوستی ایالات متحد و تبلیغ دموکراسی مربوطه را در خارج، خدشه‌دار سازد. این افسانه حتی علیرغم «برزیلی کردن» شتابان جهان سوم در طول دههٔ گذشته، غالباً زیر سرپرستی فعالانهٔ امریکا، با وجود برانداختن مکرر دولت‌های دموکراتیک و توسل شدید و فزاینده به فشار، شامل شکنجهٔ جسمی، حبس، جوخه‌های مرگ و «ناپدید شدن‌های» مرموز، که همه در قلمرو نفوذ ایالات متحد صورت می‌گیرد، دست نخورده باقی مانده است. در این شرایط، دولتی که خانوادهٔ سوموزا، شاه، پارک [رئیس جمهور مقتول کرهٔ جنوبی]، پنیوشه، سوهارتو و ژنرال‌های برزیل را یاری و پشتیبانی کرده است، می‌تواند در سراسر جهان برای حقوق بشر اعلام بسیج کند و به عنوان کاری کاملاً جدی پذیرفته شود.

شستشوی مغزی به نام آزادی

همهٔ این‌ها گواهی است بر ظرفیّت بسیار دست کم گرفته شدهٔ چیزی که ممکن است آن را «شستشوی مغزی به نام آزادی» بخوانیم. توانایی این نظام – یعنی گروه‌های مهم و ذینفوذ آن و روشنفکران و سخنگویان رسانه‌های این گروه‌ها در بازشازی و شکل دادن به چشم اندازهای تاریخ و تفسیر وقایع جاری مطابق منافع خود، حقیقتاً جالب است. زمینه‌ای که از سال ۱۹۴۵ به بعد موضوعات مربوط به حقوق بشر در آن ظهور کرده، عبارت است از توسعهٔ اقتصادی بی رقیب و جهانی امریکا، استقرار حضور نظامی‌اش در سطح جهان با ۳۳۷۵ پایگاه نظامی ضمن «محاصره عملی اتحاد شوروی و چین کمونیست» و مداخله در امور دولت‌های دیگر که در تعداد، اندازه و موقعیت استراتژیک نظیر ندارند. با وجود این توسعه، در افکار عمومی و محافل لیبرال اروپای غربی این افسانه پیروزمندانه نقش بسته است که ایالات متحد صرفاً سایر نیروهای «توسعه طلب» را «باز می‌دارد»! در نخستین مرحله جنگ ویتنام با تحریف هوچیگرانهٔ دعوت لین پیائو برای «جنگ مردم» - با حذف اشارهٔ صریح وی به لزوم «طرفداری از سیاست اتکای به خود... براساس نیروی توده‌های هر کشور» از طریق یک بمباران تبلیغات عمومی با رسانه‌های گروهی، چینی‌ها «توسعه طلب» قلمداد شدند. در حالی که ایالات متحد درگیر نابود ساختن یکجای یک کشور دور دست و کوچک و هم مرز چین، از پایگاه‌های اطراف چین بود، از چیانگ کای چک در تایوان حمایت می‌ کرد، تجاوز طلبی چین را پاسخ می‌داد، از سقوط مهره‌ها جلوگیری می کرد، مشغول حفاظت از آزادی بود، و الی آخر.

رسانه‌های گروهی و جریان‌های عمدهٔ آکادمیک، هرگز ایالات متحد را درگیر تعقیب مستقیم منافع اقتصادی توسعه طلبانهٔ خویش، به بهای جان همه مردمی که سرراهش قرار می‌گیرند، تصویر نکرده، و هرگز بهره‌کشی‌هایش را به عنوان تخریب یا تجاوز آشکار توصیف نکرده‌اند.

دورویی و بلاهت محض بسیاری از تفسیرهای سیاسی از این لحاظ حقیقتاً قابل توجه است. به عنوان نمونه، ویلیام. و. شانون مفسر لیبرال نیویورک تایمز و سفیر منتخب پرزیدنت کارتر در جمهوری ایرلند، برشکست‌های سیاست امریکا این گونه نوحه سرایی می‌کند (۲۸ سپتامبر ۱۹۷۴):

ایالات متحد از یک ربع قرن پیش کوشیده است نا در جهان سوم نیکی کند، به تقویت آزادی سیاسی بپردازد و عدالت اجتماعی را بالا ببرد. امّا در امریکای لاتین جایی که ما دوست و حامی سنتی آنان بوده‌ایم، و در آسیا جایی که ما دردناکترین قربانی‌ها را از مردان جوان و ثروت‌هایمان داده‌ایم، روابطمان غالباً سرچشمهٔ همیشگی اندوه، اتلاف و تراژدی بوده است.

شانون می‌گوید که حتی در شیلی، هنگامی که «با بهترین انگیزه‌ها» دخالت کردیم «معلوم شده که نوع دوستی، هوشیاری و سخت کوشی ما کافی نیست.» و درحالی که در سراسر جهان درپی «پیشبرد آرمان‌های اخلاقیمان» هستیم به دام «تناقضات طعنه آمیز» افتاده‌ایم.

همهٔ این تعبیرات ممکن است معمولی و پیش‌پا افتاده تلقی شود. در هر جامعه‌ای نویسندگان [رسمی] سعی دارند اقدامات خارجی را با رنگ مطلوبی تصویر کنند. اما به رغم مدارک معتبر، رأی لیبرال‌ها و سوسیال دمکرات‌ها در ایالات متحد و اروپای غربی همچنان براین است که امریکا یک «استثناء» و کشوری است که در آن عقاید، آزادانه و بدون تبعیض، جریان می‌یابد و حقیقت سرانجام پیروز می‌شود. (توجه کنید به ویتنام و واترگیت). قدرت و موفقیت مادی، این افسانه را تقویت می‌کند، و همین سبب این خودبینی تشدید شده است.

این افسانه را دستگاه تبلیغاتی عظیمی که مشتاق تسلط بر جریان «اطلاعات» داخلی و بین‌المللی است، به خورد عموم می‌دهد. جنبه دیگر قدرت، پیوندها و وابستگی‌های بی‌شمار با نخبگان سراسر جهان بوده اسن و به این ترتیب فشارهای نیرومند روانی و سودپرستانه، این نخبگان را به درک مسایل از دیدگاه رهبری ایالات متحد وا می دارد. حمایت پیوستهٔ دولت کارگری انگلیس از حملهٔ امریکا به ویتنام، با ملایم‌ترین اخطارها و با پس کشیدن‌های گهگاهی، نوعاً واکنش دولتی و رهبری خارج از جهان کمونیست را ارائه می‌دهد. (انتقاد تند و آشکار دولت سوئد، در تحقیر این وحشیگری بی همانند، واقعاً در «جهان آزاد» منحصر به فرد بود.)

نوعدوستی و نیات خیر منتسب به امریکا، د رخارج این کشور، پیش فرض‌هایی است که خودبینی و خودفریبی را در داخل حفظ می‌کنند.

کار یک چنین خودفریبی‌ای می‌تواند بسیار بالا بگیرد. فرض کنید فیدل کاسترو دست کم در هشت مورد سوء‌قصد به رؤسای جمهوری ایالات متحد از ۱۹۵۹ به بعد دست داشت یا آن ها را سازمان داده بود. با اطمینان می‌توان نتیجه گرفت نیویورک تایمز شبکه تلویزیونی سی. بی. اس و بطور کلی رسانه‌های گروهی او را یک کانگستر و قاتل بین‌المللی معرفی می‌کردند، که می‌بایست از اجتماع ملل متمدن طرد شود. امّا وقتی آشکار می‌شود که امریکا به همین تعداد سوء‌قصد به کاسترو را سازمان داده یا در آنها شرکت کرده است این فقط «یکی از آن کارهایی است که دولت‌ها معمولاً انجام می‌دهند.» مطبوعات براساس این نظر که «ملل جهان باید ایالات متحد را بالقوه همچون یک شهروند جهانی مسئول به حساب آورند» در تشریح سرمقالهٔ اخیر کریسچن سانیس مانیتور که جرأت کرده بگوید ایالات متحد پس از سابقهٔ ۳۰ سالهٔ گذشته باید به اتهام تجاوز به حقوق بشر در ویتنام در معرض قضاوت قرار گیرد، به ندرت اظهار عقیده می کنند.

باز فرض کنید که فیدل کاسترو ترتیبی داده بود تا مأموران او برای مسموم و نابود کردن دام‌ها و محصولات کشاورزی، ناقلان بیماری‌های گوناگونی را در مناطق کشاورزی بپراکنند. آیا کسی می‌تواند حملهٔ عصبی را که از عمق شرارت وحشیانهٔ کمونیسم به مجلهٔ وال استریت و نیویورک تایمز دست می‌داد تصور کند؟ امریکا عملاً چنین کاری را علیه کوبا انجام داد، که گزارش این عمل در اوایل سال ۱۹۷۷ به عنوان یک خبر کوچک در صفحات آخر درج شد. ۵۰۰٫۰۰۰ خوک می‌بایست با پخش حساب شدهٔ یک بیماری ویروسی نابود می‌شدند. و براساس گزارش اخیر یک مشاور کانادایی به دولت کوبا، در اوایل ۱۹۶۲ از طرف یک نمایندهٔ سازمان اطلاعاتی دفاعی ۵۰۰۰ دلار به او پرداخت شده بود تا مرغ‌های کوبا را به یک بیماری ویروسی مبتلا کند. روزنامه‌نگاران در مقابل این ادعاها ملایم‌ترین واکنش را نشان دادند – اگر اساساً چیزی گفته باشند.

پرزیدنت کارتر لطف می کند و پیشنهاد عادی کردن روابط با کوبا را می‌دهد، به شرطی که آن کشور «از اعمال زور در این سو و آنسوی اقیانوس‌ها بپرهیزد (و) دوباره آن رابطهٔ سابق را در کوبا در قبال حقوق بشر برقرار کند...

هشت بار اقدام به قتل کاسترو که به آن اقرار شده، طرح یک هجوم و تعداد بی‌شماری خرابکاری – با این حال کارتر می‌تواند از اعمال زور کوبا در خارج صحبت کند و مورد اعتراض یا تمسخر کسی که صدایش را بتوان شنید قرار نگیرد. اشارهٔ کارتر به «دولت حقوق مدنی» در کوبای زیر دیکتاتوری بایتستا، انتقاد و استهزایی را موجب نشد. جایی که چنین تزویر و تحریفی بدون هیچ اظهار نظری روا باشد، آشکار است که رسانه‌های گروهی از یک سیستم کنترل فکری حمایت می‌کنند. که قادر است مثل هر سیستم سانسور دولتی دروغ بزرگ [گوبلز] را بسازد و بپرورد.

خشونت جزئی به عنوان «ترور» - خشونت کلی به عنوان حفظ «نظم» و «ثبات»

استفاده از کلمات ترور و «تروریسم» به عنوان ابزارهای لفظی قدرت، قابل توجه خاص است. در قاموس آنان منظور از این کلمات، «ارعاب» توسط «استفاده سیستماتیک از خشونت» به عنوان وسایلی برای «حکومت کردن» و نیز مقابله با حکومت‌های موجود است. با این حال در تمام طول جنگ ویتنام، معنی این کلمات محدود می‌شد به کاربرد خشونت برای مقابله در برابر آنچه که ژنرال لنزدیل آن را «دولت فاشیستی» تحمیل شده با زور امریکا خوانده است. جوهر سیاست امریکا در ویتنام جنوبی و جاهای دیگر هند و چین، ارعاب از طریق خشونت واقعاً بی حدوحصر علیه جمعیت‌های دهقانی بود. باوجود این، این‌ها ترور یا تروریسم نبودند این کلمات نفرت‌انگیز ذخیره بود تا در مورد جبههٔ آزادیبخش ملی به سبب استفاده ناچیز محدودش از زور به کار رود. یعنی دربرابر تروریسم رسمی حمایت شده از سوی امریکا، دست به خشونت بزند.

همین رسم ارول‌وار[۲] در در جبههٔ داخلی [امریکا] نیز معمول بود. حکومتی که طی بیش از نه سال چهار میلیون تن بمب روی یک کشور دهقانی کوچک بی‌دفاع فروریخت، به دانشجویان، معترضان جنگ، پلنگان سیاه[۳]، و سایر ناراضیان، به طور مؤثر رنگ خشونت طلب و تروریست می‌زد. اما هیچیک از این اصطلاحات درمورد حمله به تظاهرکنندگان، تصفیهٔ سازمان ناراضی، استفادهٔ وسیع از تحریک کننده، و حتی همدستی اف‌بی‌آی در قتل‌های سیاسی، به کار نمی‌رفت.

امروزه به زعم رسانه‌های گروهی، چریک‌های آرژانتینی که به یک قرارگاه پلیس حمله می‌کنند،‌ «تروریست»اند امّا وقتی که پلیس و ارتش چریک‌ها را به قتل می‌رسانند حتی آنگاه که از «جوخه‌های مرگ» برای ربودن و کشتن رهبران اتحادیه‌ها، دانشمندان، فعالان سیاسی کشیشان و زنان و کودکان مخالفین استفاده می‌کنند یا برای آنها توطئه می‌چینند مشغول حفظ نظام‌اند. منابع رسمی و عفو بین‌المللی وقوع بیش از ۱۳۰۰ مورد آدمکشی را در آرژانتین تنها در ۱۹۷۶ تخمین می‌زنند، که عمدتاً توسط پلیسیا جوخه‌های مرگ شبه پلیس صورت گرفته است. در مقابل، سازمان دولتی مبارزه با تروریسم تخمین می‌ زند که «تروریسم» طی سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۶ در تمام جهان باعث ۲۹۲ مورد قتل شده است. آدم دزدی ها و آدمکشی های روزانهٔ آرژانتین، که اغلب در ایالات متحد نادیده گرفته می‌شود، گاهی اوقات در صفحات آخر با سه خط سادهٔ دیکته شده از سوی مقامات رسمی که ترور را ترتیب داده‌ اند، گزارش می‌ شود. یا آن که خوان دوارنیس خیلی بی طرفانه می نویسد که افراطیون چپ و راست درگیر خشونت متقابل و اغتشاش آمیزی هستند و به نظر می رسد در این رقابت آدم کشی، راست لبهٔ تیز را در دست دارد، درحالی که ژنرال ویدلا در «میانه» است و صمیمانه کوشش دارد تا از وخامت اوضاع جلوگیری کند، اما کوشش هایش توسط نیروهای نامعلومی عقیم می ماند.

به همین گونه، ارعاب، کشتار، و شکنجهٔ «عادی» پلیس در کشورهایی مانند برزیل، در ایالات متحد رویدادهایی هستند که فقط ارزش خبری دارند. جوخه‌ های مرگ برزیلی، که از میان پلیس انتخاب در سال ۱۹۶۴ بوجود آمده و از آن زمان همواره گسترش یافته است. آن ها حتی روزنامه ای دارند بنام اگرینگو O GRINGO. جوخه ها مسئول هزاران قتل‌اند. مجلهٔ برزیل (JORNAL DO BRASIL) در ۲۰ آوریل ۱۹۷۰ گزارش داد:

تنها در گوآنابار و در ایالت ریو شمار کشتارهایی را که به جوخهٔ مرگ نسبت داده اند بیش از هزار است. یعنی، تقریباً ۴۰۰ قتل در یک سال. این قربانیان نشان دهندهٔ یک ستمکاری غیر ضروری هستند. روی تمام ۴۰ جسد سخت متلاشی شده ای که اوائل ژوئیه ۱۹۶۹ در ساحل رودخانهٔ ماکاکا پیدا شد، هنوز جای دست بندها و سوختگی های آتش سیگار و کبودی های متعدد دیده می شد، به دست بعضی از اجساد هنوز دستبند بود. در جریان کالبد شکافی معلوم شد که بسیاری از آنها سخت شکنجه شده و سپس کشته و غرق شده اند.
مدیر مجله ویا در سوم مارس ۱۹۷۱، اظهار می دارد که از ۱۲۳ قتلی که در سائوپولوبی نوامبر ۱۹۶۸ و ژوئن ۱۹۷۰ به جوخهٔ مرگ نسبت داده شده، تنها ۵ مورد از سوی دادرس محل پیگیری شده. آشکار است که این قتل ها تحت حمایت و نفوذ دولت انجام گرفته اند. این قتل های متعدد و سادیستی یک بیماری اجتماعی شب نازی را نشان می دهد که حتماً ارزش خبری زیادی دارد و سزاوار توجه روزنامه نگاران است. اما این محافل مخفی جنایتکار از حمایت امریکا برخوردارند – و اگر دوستدار مخالفان و بینوایان کشور خود نیستند، درعوض شدیداً دوستدار تجارت امریکا و مورد احترام بانکداران و بازرگانان این کشورند. از نظر دولت های فاشیستی این گونه خشونت وسیع، «ترور» محسوب نمی‌ شود.

استعمار نو و پیوند آن با واشنگتن

از جنگ جهانی دوم تا کنون، شرایط سیاسی و اجتماعی در امریکای لاتین و بطور کلی جهان سوم که در مدار «دنیای آزاد» (عمدتاً ایالات متحده) قرار گرفته اند پیوسته رو به وخامت بوده است. ایدئولوگ های لیبرال این را تصادفی و مستقل از قدرت و انتخاب ایالات متحد می پندارند، و ادعا می کنند امریکا در مقام یک دموکراسی از نهادهای دموکراتیک در خارج حمایت می‌ کند، درحالی که همهٔ جریان های مخالف [دموکراسی] به نیروهای خارجی متکی اند و ایالات متحده هیچ کنترلی بر آن ها ندارد. بر این روال، لازم می آید که بر پیوندهای دیر پای بین نخبگان سیاسی – نظامی ایالات متحده و دارودسته های مخفی نظامی و عناصر وابسته در دولت هایی مثل برزیل، بر امتیازات فاشیسم جهان سوم برای منافع اقتصادی آمریکا، بر وضوح حمایت سیاسی و اقتصادی فعال ایالات متحده از دیکتاتوری های وحشی و خصومت دائمی نسبت به اصلاح طلبی – تا چه رسد به رادیکالیسم – در جهان سوم، سرپوش گذاشته شده و کم اهمیت جلوه داده شوند.

مناسبات واقعی، که مغایر با گفته ای فریبندهٔ ایدئولوژیک امثال ماکس لرنرز، آرتور شلز ینگرجونیور و دیگران است در جدول ضمیمه نشان داده شده. این جدول رابطهٔ کمک های اقتصادی و نظامی امریکا (و آژانس های بین‌المللی تحت سلطهٔ امریکا) را با عوامل گوناگون سیاسی، اقتصادی و حقوق بشر، نشان می دهد. جدول به یک رشته تغییرات استراتژیک در ده کشور وابستهٔ امریکا توجه دارد که تاریخ این تغییرات در ستون ۱ نشان داده شده است. ستون های ۴ – ۲ اثر این وقایع را روی فضای سیاسی و حقوق بشر نشان می دهند. علامات مثبت (+) نشان دهندهٔ افزایش استفاده از شکنجه و بیشتر شدن تعداد زندانیان سیاسی است – یعنی بدتر شدن وضع حقوق بشر و علامات منفی (-) بر عکس. ستون ۵ اثر این وقایع را بر «جو سرمایه گذاری» نشان می دهد: هرگاه قوانین و مقررات پس از تغییر استراتژیک در جهت کاهش مالیات های شرکت های خارجی یا تسهیل بازگرداندن سود [به میهن] برای آنها تغییر کرده باشد، ستون ۵ الف مثبت است. و هرگاه از نظر سرمایه گذاران خارجی شرایط کار از طریق کنترل دولت بر دستمزدها یا تضعیف و نابودی سازمان های مستقل کارگری، بهبود یافته باشد ستون ۵ ب مثبت خواهد بود. ستون های ۱۰ – ۶ درصد تغییرات کمک ها و اعتبارات امریکا و سازمان های بین‌المللی را در ۲ یا ۳ سال پس از تغییر سیاسی در مقایسه با دورهٔ مشابه قبل از تغییر نشان می دهد.

این جدول چند اشکال دارد. تغییرات وضع شکنجه و تعداد زندانیان سیاسی به راحتی قابل محاسبه نیست، و در بعضی موارد مدرک ارائه شده کاملاً قابل اطمینان نیست. ارقام مربوط به کمک ها نیز می تواند گمراه کننده باشد. به همین ترتیب، بقیهٔ عوامل ممکن است موقتاً یک رابطهٔ واقعی را واژگون جلوه دهند: مثلاً کاهش کمک به کره جنوبی پس از کودتای پارک در ۱۹۷۲ تا حد زیادی در نتیجهٔ بیرون کشیدن مزدوران کرهٔ جنوبی از ویتنام و درپی آن کاهش پرداخت های امریکا به این سربازان مزدور بود. کاهش کمک های نظامی به شیلی پس از کودتای فاشیستی ۱۹۷۳ نیز گمراه کننده است، چرا که میزان بالای کمک های نظامی در زمان آلنده نشان دهندهٔ حمایت امریکا از جناح راست ارتش به نفع ضد انقلاب است. در زمان آلنده کمک های اقتصادی به بخش غیر نظامی شدیداً کاهش یافت. سقوط کمک های سازمان های بین‌المللی به شیلی در دورهٔ آلنده، و نیز افزایش سریع این کمک ها در دورهٔ فاشیسم،‌ گواه قاطعی است بر تسلط منافع اقتصادی و سیاسی امریکا بر جریان های تصمیم گیری آژانس های بین المللی.

با وجود همهٔ این محدودیت ها، این جدول مجموعه‌ ای از روابطی را که باید برای هر دانشجوی تاریخ اخیر جهان سوم روشن باشد به شکل ترسیمی به هم مربوط می سازد. برای اکثر کشورهای نمونه، کمک های تحت کنترل امریکا با جو سرمایه گذاری رابطهٔ مستقیم و با حفظ یک نظام یک نظم دموکراتیک و حقوق بشر رابطهٔ معکوس داشته اند. فقط در مورد کرهٔ جنوبی و تایلند این رابطه معکوس است. استثناء کرهٔ جنوبی را در بالا توضیح دادیم. ستون مربوط به تایلند کاهش سریعی را در کمک های اقتصادی و نظامی امریکا به دنبال جنبش به سوی دولت دموکراتیک در اکتبر ۱۹۷۳ نشان می دهد. این کاهش اندکی بیش از چیزی است که از سوی اعتبارات امریکا و سازمان های بین‌المللی جبران شده. اما قسمت عمدهٔ این اعتبارات را یک وام بزرگ بانک جهانی در ۱۹۷۴، زمانی که نخبگان تایلند هنوز بر اوضاع مسلط بودند، تشکیل می داد. در سال ۱۹۷۵ برای اولین بار، طی یک دهه، وام های بانک جهانی به صفر نزول کرد. همچنین باید تذکر داد که در سال ۱۹۷۶ کمک های نظامی وسیعی از سوی امریکا به تایلند سرازیر شد (در جدول نیامده است) که بدون شک کودتای ضد انقلابی اکتبر ۱۹۷۶ را آسان‌تر کرد.


رابطهٔ بین کمکهای امریکا، جو سرمایه‌گذاری، و حقوق بشر در ۱۰ کشور وابستهٔ امریکا
نام کشور تاریخ استراتژیک سیاسی۱ (۱) مثبت (+) یا منفی (ـ) تأثیر روی دموکراسی۲ (۲) کاهش (-) یا افزایش (+) در استفاده از شکنجه یا جوخهٔ مرگ۱ (۳) کاهش (ـ) یا افزایش (+) در شمار زندانیان سیاسی۱ (۴) بهبود در جو سرمایه‌گذاری: ساده شدن قوانین مالیاتی (۵ الف) بهبود در جو سرمایه‌گذاری: فشار بر کارگران (۵ ب) کمک‌های اقتصادی (درصد تغییرات)۲ (۶) کمک‌های نظامی (درصد تغییرات)۲ (۷) (۶) + (۷) (درصد تغییرات)۲ (۸) اعتبارات امریکایی و شرکت‌های چند ملیتی (درصد تغییرات)۲ (۹) جمع (۸) + (۹) (درصد تغییرات)۲ (۱۰)
برزیل ۱۹۶۴ - + + + + ۱۴+ ۴۰- ۷- ۱۸۰+ ۱۱۲+
شیلی ۱۹۷۳ - + + + + ۵۵۸+ ۸- ۲۵۹+ ۱۰۷۹+ ۷۷۰+
جمهوری دومینیکن ۱۹۶۵ - + ب ن * + + ۵۷+ ۱۰+ ۵۲+ ۳۰۵+ ۱۳۳+
گواتمالا ۱۹۵۴ ـ + ب ن + + ب ن ب ن ب ن ب ن ۵۳۰۰+
اندونزی ۱۹۶۵ - + + + ب ن ۸۱- ۷۹- ۸۱- ۶۵۳+ ۶۲+
ایران ۱۹۵۳ - + + + + ب ن - - - ۹۰۰+
فیلیپین ۱۹۷۲ - + + + + ۲۰۴+ ۶۷+ ۱۴۳+ ۱۷۱+ ۱۶۱+
کرهٔ جنوبی ۱۹۷۲ - + + + + ۵۲- ۵۶- ۵۵- ۱۸۳+ ۹-
تایلند ۱۹۷۳ + - ب ن ـ - ۶۳- ۶۴- ۶۴- ۲۱۸+ ۵+
اوروگوئه ۱۹۷۳ - + + + + ۱۱- ۹+ ۲- ۳۲+ ۲۱+
* – ب ن: بدست نیامده.
منابع: ۱- اطلاعات مربوط به شکنجه و زندانیان سیاسی اکثراً با استفاده از گزارش عضو بین‌المللی دربارهٔ شکنجه (۱۹۷۵) و گزارش سال‌های ۱۹۷۵ و ۷۶ همین سازمان تکمیل شده و با داده‌‌هایی از مقالات روزنامه‌ها، مجله‌ها و کتاب‌‌‌‌های مربوط به کشورهای خاص. دربارهٔ جو سرمایه‌گزاری اکثراً از مقالات، مجلات و کتاب‌های مربوط به‌کشورهای خاص.
۲ – داده‌های مربوط به کمک‌ها برای سال‌های ۱۹۶۲ – ۷۵ از وام‌ها و کمک‌های ایالات متحده به‌کشورهای آن سوی دریاها از سازمان‌های بین المللی A . I . O چاپ‌های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶، برای سال‌های ۱۹۶۲ – ۷۵، و داده‌های مربوط به‌قبل از ۱۹۶۲ از آمار تاریخی دویست مسأله ایالات متحده، و گزارش سال ۱۹۷۵ وزارت بازرگانی آمریکا گرفته شده است.