اقتراح
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
اقتراح - پیوند واژهها
همانطور که خوانندگان عزیز کتاب هفته آگاهند در شماره ۱۱، موضوع مقالهی آقای رویا را که تحت عنوان «زبان شعر» چاپ شد مورد اقتراح و اظهار نظر قرار دادهایم و از شاعران و صاحبنظران خواستیم که عقیدهی خود را در این باره بنویسند تا شاید بتوان از مجموعهی نظرها، نکات و مسائل باریکی را در قلمرو زبان شعر کشف کرد و یا لااقل مسائل طرحنشدهای را در این میان، به قلم کشانید.
با توجه به ضرورت و نیازی که در این زمان نسبت به طرح این گونه مسائل احساس میشد، این دعوت با اقبال صاحبنظران روبرو گردید. در این هفته نظر آقای نادر نادرپور را به همراه نمونهای از شعر شاعر میآوریم و دعوت خود را نیز یک بار دیگر تکرار میکنیم.
پیوند واژهها در شعر
این بحث، موضوع «نظرآزمایی» کتاب هفته است و به همین دلیل، خواستهاید که در این باره سخنی بگویم. گر چه سخن گفتن دربارهی چنین مطالب کلی و نظری، برای من کاری دشوار است، اما خواستهی شما را اجابت کردم، زیرا دیرگاهی بود که در بن چشمهی ذهنم، رسوب سخنانی نگفته و نشنیده را دیده بودم و میپنداشتم که اگر فرصتی دست دهد، باز نمودن این رسوب رنگارنگ و بر چشم دیگران گماشتنش نابجا نیست و از همینروی، دست به قلم بردم و دعوت شما را به جان پذیرفتم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید!
ارادتمند. نادر نادرپور
«سحر کلام»، «جادوی سخن»!
این تعبیر یگانه را که در کلمات فارسی و تازی، قالبی دوگانه یافته است، همه شنیدهایم، اما شاید همه نشنیده باشیم که این تعبیر، گر چه در روزگار ما، اغلب به قصد مبالغه کردن در شأن شاعر یا نویسندهای به کار میرود و با به عبارت سادهتر، معنای «تعارف» و «گزافه» گرفته است، در علم روانشناسی جدید، ریشهای درست و معقول دارد. کاشفان اقلیم روح بشر بر آنند که اصل و مبدأ شعر، ساحری یا جادوگری بوده است و جادوگران، کسانی بودهاند که بر اثر تکرار الفاظی - اغلب بیمعنی ولی موزون و خوشآهنگ - در ذهن عوام (و حتا خواص)، تأثیری ژرف و شگرف میگذاشتهاند و این تأثیر، چنان میبوده، که سخنانشان را در گوش شنونده قوت «وحی منزل» میبخشیده است. این محققان، پای از چنین حدی نیز فراتر میگذارند و ادعا میکنند که حتا کتابهای آسمانی و رسالات پیامبران نیز از این صفت خالی نیست و در مؤمنان مذهبی، اثری اینگونه دارد.
چه این ادعا را بپذیریم و چه نپذیریم، ناگزیر از قبول این نکتهی اساسی هستیم که نیروئی عجیب و عظیم در کلمات نهفته است و همین نیروست که حالات گوناگون عاطفی - مانند عشق و اندوه و امید و شادی و یأس و جز اینها - را به ذهن و طبع ما القاء میکند و مناظر بدیع و خیالهای زیبا را در خاطر ما جان میبخشد و معجونی از رنگ و بوی و مزه و صوت و حرکت را در دیگدان ضمیر ما میپزد و به ما میچشاند. این نیروی نهان معجزهآسا، دارای تأثیر متقابل است. یعنی همانگونه که ذهنیات دیگران را به ما انتقال میدهد، ذهنیات ما را نیز در ضمیر دیگران میریزد: هم «نقشگذار» است و هم «نقشپذیر». اما آنچه مهم است دانستن این مطلب است که چنین نیروزی بزرگ حیرتانگیزی از چه برمیخیزد و از کجا میآید. نخستین اندیشه، ما را به این نتیجه میرساند که نیروی کلمات در «ترکیب» و یا به عبارت فارسیتر، در «پیوند» آنها نهفته است.
اکنون به اصل مطلب میرسیم: «ترکیب کلمات» و یا «پیوند واژهها» نه تنها نیروی الفاظ است، بلکه اصولن زاینده و پدید آورندهی شعر است به عبارت دیگر شعر جز «پیوند واژهها» چیزی نیست. زیرا هیچگونه احساس و یا هیچگونه مفهومی را بدون به هم پیوستن کلمات، بیان نمیتوان کرد. اما ضمنن باید دانست که ذهن و ارادهی ما - آدمیان - تا چه اندازه در پدید آوردن این نیرو دخالت دارد. بیگمان باید گفت که بر طبق نظر همان روانشناسانی که «ساحری» را مادر «شاعری» دانستهاند، اگر ده درصد از کاری که ذهن ما برای به هم پیوستن کلمات میکند، «ارادی» و «اختیاری» باشد، نود درصد آن، «غیر ارادی» و یا «ناهشیارانه» است. یعنی «ضمیر ناخودآگاه» ماست که واژهها را بنا به میل خود ترکیب میکند و احساسها و مفاهیم تازه را به نیروی کلمات برگزیدهی خویش، در ذهن دیگران میریزد و جهانی جادوئی میآفریند. کار «ضمیر ناخودآگاه» ما، بر پایهی خوی و منش باطنی ما استوار است. یعنی مجموعهی همهی عواطف و احساسات و اندیشههای ما - که در اختیار ضمیر «ناخودآگاه» است - نوع و نحوهی ترکیب کلمات را در ذهن ما تعیین میکند و همین نوع و نحوهی ترکیب کلمات است که «شیوه» یا «سبک» کار هر شاعر و نویسنده را تشکیل میدهد. اینجاست که گفتهی بزرگ دو تن از شاعران والای فرانسوی، کاملن مصداق مییابد: «لئون پل فارگ» میگوید: «اسلوب نوشتن هر کس یعنی خود او» و «سنپلرو» بر گفتهی او میافزاید که: «اسلوب نوشتن هر کس، یعنی زندگی او».
پس بدینگونه دریافتیم که «پیوند واژهها» نه تنها آفرینندهی شعر است، بلکه پدیدآورندهی شیوهی شاعر است و شیوهی شاعر نیز همان زندگی اوست. در کیفیت ترکیب کلمات و یا «پیوند واژهها» است که صفات و خصائص نهفتهی هر شاعر پدیدار میشود و خوی و منش واقعی او آشکار میگردد. پس در دو سه کلمه نتیجه میگیریم و میگوییم که:
«ترکیب کلمات در شعر» یعنی «پیوند شاعر با زندگی» و شاید نیروی ساحرانهی کلماتی هم که در خدمت جادوگران بدوی بوده است به دلیل پیوندی که با زندگی داشته، چنان تأثیری در دیگران میکرده است زیرا زایندهی چنان نیرو و پدید آونده چنان تأثیر، چیزی جز زندگی نمیتوانستی بود.
به دنبال این مقال قطعهی ستارهی دور را که به گمان خودم نمونهی گویائی از شیوهی سخنسرایی منست برای شما میفرستم تا در ضمن کلیاتی که به عرض رساندم جزئیاتی از سبک کار خود را نیز بر خواننده آشکار کرده باشم.
تهران - آذرماه ۱۳۴۰
ستارهی دور
تصویرها در آینهها نعره میزنند:
- ما را ز چارچوب طلائی رها کنید
ما در جهان خویشتن آزاد بودهایم.
دیوارهای کور کهن ناله میکنند:
- ما را به خاک اسارت نشاندهاید؟
ما خشتها به خامی خود شاد بودهایم
تکتک ستارگان، همه با چشمهای تر
دامان باد را به تضرع گرفتهاند
کای باد ما ز روز ازل این نبودهایم
ما اشکهائی از پی فریاد بودهایم
غافل که باد نیز عنان شکیب خویش
دیریست کز نهیب غم از دست داده است
گوید که ما به گوش جهان باد بودهایم
من باد نیستم
اما همیشه تشنهی فریاد بودهام
دیوار نیستم
اما اسیر پنجهی بیداد بودهام
نقشی درون آینهی سرد نیستم
اما هر آنچه هستم، بیدرد نیستم
اینان به ناله آتش درد نهفته را
خاموش میکنند و فراموش میکنند
اما من آن ستارهی دورم که آبها
خونابههای چشم مرا نوش میکنند