آن سوی روز رفته

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۴
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۴

برای جعفر والی

محمود کیانوش

منشین به انتظار و مخوان امید

مرغی که پر کشید نمی‌آید،

آن سوی روز رفته، دیاری هست

کانجا نگاه و گام نفرساید.


با خود مگو که: «مهر فریب آورد،»

هر جا که مهر بود، فریبی بود،

هر چشم آشنا که به لب خندید

اشک‌آفرین راز غریبی بود.


با کس نبود آنچه گمان می‌گفت،

در من نبود آنچه مرا فرسود،

رنگ هوس ز دیده فرو شستم:

«من» مرد و رفت و پیکر من آسود.

تهران – بهمن ۱۳۳۸