«در زیر این حقیقت شفّاف»: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردنِ رده‌ها.)
(بازنگری شد.)
سطر ۲: سطر ۲:
 
[[Image:1-082.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۲|کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۲]]
 
[[Image:1-082.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۲|کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۲]]
  
{{بازنگری}}
+
'''م ـ ع ـ سپانلو'''
  
'''«در زیر این حقیقت شفاف»'''
 
 
'''م ـ ع ـ سپانلو'''
 
  
 
انبوه عابران و فروشندگان
 
انبوه عابران و فروشندگان
سطر ۴۴: سطر ۴۱:
 
فریادِ اعتصاب
 
فریادِ اعتصاب
  
:***
+
:::<nowiki>***</nowiki>
  
 
اینک پرنده‌باز
 
اینک پرنده‌باز
سطر ۵۰: سطر ۴۷:
 
با چرخدستی‌اش
 
با چرخدستی‌اش
  
یک آسمان پرنده‌ی خشکیده را
+
یک آسمان پرندهٔ خشکیده را
  
 
می‌آورد برایِ فروش فصل
 
می‌آورد برایِ فروش فصل
سطر ۵۶: سطر ۵۳:
 
و کودک محصّل
 
و کودک محصّل
  
می‌گوید: «السلام آقا پرنده ها
+
می‌گوید: «السلام آقا پرنده‌ها
  
:***
+
:::<nowiki>***</nowiki>
  
 
این آسمانِ تازه نفس می‌کشد
 
این آسمانِ تازه نفس می‌کشد
سطر ۶۶: سطر ۶۳:
 
و آنگاه پرتلاطم‌تر می‌خواند
 
و آنگاه پرتلاطم‌تر می‌خواند
  
با برگ‌های نورس، با خرده‌ریزِ اعلان‌ها
+
با برگ‌هایِ نورس، با خرده‌ریزِ اعلان‌ها
  
 
با اهتزاز بیرق جمهوری جدید.
 
با اهتزاز بیرق جمهوری جدید.
سطر ۷۲: سطر ۶۹:
 
انگشت باد در کار است
 
انگشت باد در کار است
  
پرپرزنان به گشت می‌آید
+
پرپرزنان به‌گشت می‌آید
  
 
بین کتاب‌های کنار پیاده‌رو؛
 
بین کتاب‌های کنار پیاده‌رو؛
سطر ۸۸: سطر ۸۵:
 
در زیر این حقیقت شفّاف.
 
در زیر این حقیقت شفّاف.
  
۵۸/۱/۲۸
+
::::::::۵۸/۱/۲۸
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۱]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱]]
 
[[رده:م. ع. سپانلو]]
 
[[رده:م. ع. سپانلو]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]

نسخهٔ ‏۲ آوریل ۲۰۱۱، ساعت ۰۶:۴۸

کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۲

م ـ ع ـ سپانلو


انبوه عابران و فروشندگان

ظهر بهار و لحظهٔ چشم‌انداز را

آکنده‌اند در همه سوی پیاده‌رو...

منشور آب‌میوه‌ها

در آفتاب الوان ـ تبخیر می‌شود!

بیکاره‌ها، مهاجرها، کولی‌ها

سربازها که خواب سفر دارند

با ریش ِ چند روزه و دمپائی

در معبر بخار ِگس ِچای

بین بساط دستفروشان

از نی‌فروش با نی سحرآمیزش

تا فالگیر، طوطی آینده

پیوسته در غبار بهاری

انبوه می‌شوند و رها می‌شوند

تا با عبور فوج مدارس

تصویر را برآشوبد

صف‌های راه‌پیمایان

فریادِ اعتصاب

***

اینک پرنده‌باز

با چرخدستی‌اش

یک آسمان پرندهٔ خشکیده را

می‌آورد برایِ فروش فصل

و کودک محصّل

می‌گوید: «السلام آقا پرنده‌ها!»

***

این آسمانِ تازه نفس می‌کشد

یک لحظه می‌نشیند باد

و آنگاه پرتلاطم‌تر می‌خواند

با برگ‌هایِ نورس، با خرده‌ریزِ اعلان‌ها

با اهتزاز بیرق جمهوری جدید.

انگشت باد در کار است

پرپرزنان به‌گشت می‌آید

بین کتاب‌های کنار پیاده‌رو؛

با حرکتی همآهنگ

این چاپ‌های تازه ورق می‌خورند

یک لحظه، گاه، عکس شهیدی

لبخندزن نمایان می‌گردد

و روزهایِ سال ورق می‌خورند

در زیر این حقیقت شفّاف.

۵۸/۱/۲۸