ارتش آزادیبخش

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ آوریل ۲۰۱۰، ساعت ۱۰:۴۶ توسط Farzaneh (بحث | مشارکت‌ها) (آن روزها دوست می‌داشتند «به»هایشان بچسبند.)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۸۳

فریدون فریاد

سربازان

گل می‌گیرند و
گریه می‌کنند.

مردم به‌سربازان

گل می‌دهند

و سربازان

گل
گریه می‌کنند.

قوچعلی

دوستعلی

گداعلی

قربانعلی

حسن
حسین
اصغر
علی

از مزرعه آمده‌اند

از کارخانه آمده‌اند

آن‌ها خود را گلِ دستِ مردم می‌دانند

آنها

خود را
مردم
می‌دانند

برای همین

سرباز سبزعلی

تیر خالی می‌کند

توی قلب ژنرال

و ژنرال سیاه

-غلامعلی-
می‌افتد
و خون سیاه
از او
بیرون
می‌ریزد.

مردم

خود را سرباز می‌دانند؛

از کارخانه می‌آیند

از مزرعه می‌آیند

و ارتش می‌سازند

و ژنرال‌های سیاه را

یکی

بعد از
دیگری
می‌کشند

و وطن را آزاد می‌کند؛


برای همین است که سربازان

گل می‌گیرند و
گل گریه می‌کنند.