کتاب کوچه ۱۱
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
تهرانیها معتقدند که:
- زننازا اگر پوست بریدهٔ نرینهٔ کودکی را که ختنه شده است گرم و گرم بخورد آبستن خواهد شد.
- زننازا اگر روز ده زائويی با او به حمام برود و «آب ده» او را بر سرش بریزد آبستن خواهد شد. «آل ده» زائو آب پاکیزهای است که چهل بار «جام چهل کلید» را در آن فرو کرده و در آورده باشند.
- زننازا اگر هزارپای زنده با مردهای که اندامهای تنش سالم است در جام آبی فرو کند و در آورد و آن آب را دز روز چهارشنبه بر سرش بریزد بچهدار خواهد شد.
- زننازا اگر آبی که «پیراهن قیامت» نوزادی را در آن فرو کرده باشند بر سرش بریزد آبستن خواهد شد. «پیراهن قیامت» پارچهای است که میان آن را چاک میدهند و ده شبانه روز بر تن نوزاد از نخستین روز زادن میکنند.
- زننازا اگر آب چهارگوشهٔ حمام را در پوست تخممرغی جمع کند و بر سرش بریزد بچهدار خواهد شد.
- برای گشادن بخت دختری که بیس از اندازه در خانه مانده باشد (ترشیده باشد) او را پس از خواندن خطبهٔ عقد بر جای عروس مینشانند.
- برای بخت گشادن دختری که شوهر نرفته، سفرهٔ پای عقد را بر سرش میتکانند.
- زنهای سیاهبخت و دختران بیشوهر، نان سنگگ خوانچهٔ عقد را با پنیر و سبزی میخورند تا بختشان باز شود.
- اسفند و کندر خوانچهٔعقد دخترعمو و پسرعمو را برای بختگشائی و کارگشائی دود میکنند.
دوبیتیهای خراسانی
سرم درد و سرم درد و سرم درد | به رویم وا کنین باغ گل زرد | |
به رویم وا کنین جیزی نگوئین | به غریبی گشتهام رنگم شده زرد |
سر کوه بلن جنگ پلنگه | صدای گوله توپ و تفنگه | |
عزیزان قدر یکدیگر بدونین | که بالیشت قیامت تخته سنگه[۱] |
ازون بالا میایه کوک و کفتر [۲] | به حموم میرون مادر و دختر | |
غلام مادرم آشنای دختر |
الا دختر که موهای تو بوره | به حم.م میروی راه تو دوره | |
به حموم میروی زودی بیائی | که آتش بر دلم مث تنوره |
اسرم درد میکنه صندل بیارین | طبیب از ملک اسکندر بیارین | |
طبیب ملک اسکندر نباشه | خبر از بهره یارم بیارین |
سر راهت نشینم گل بچینم | اگر بارون بباره ژاله ژاله | |
اگر شمشیر بباره دانه دانه | اگر رویت نبینم ورنخیزم |
ازین کوچه به دو میروم من | به پابوس گل نو میروم من | |
اگر دانم گل نو مال ماهت | سه منزل را به یکشب میروم من |
سر کوه بلن پنج پنجه شیر | خبر آمد که یارم خورده شمشیر | |
طبق را پر کنین ار دانه انار | که فردا میروم بردیدن یار |
قد سروت الهی خم نگرده | دل شادت بدور غم نگرده | |
به حق مصطفا،سی حزب قرآن | که سایت از سر ما کم نگرده |
گردآوردنده:
فریدون کیانی
بازیهای محلی
کلاغ فر
فریلدر (با کسر اول) در اصطلاح محلی به معنی پرواز است. در این بازی ابتدا یکی را به عنوان استاد معین میکنند، سپس سایر بازیکنان حلفهوار بگرد او مینشینند و انگشتان خود را بر زمین میگذارند. استاد با نام بردن پرندگان و حیوانات انگشت خود را بالا میبرد. باید دقت کرد که اگر استاد نام غیرپرندهای را بر زبان آورد، بازیکنان انگشتان خود را بر زمین گذارند و تکان ندهند و اگر خلاف این کنند بازنده محسوب میشود. بازندگان طبق فرمان استاد جریمه میشوند و جریمهٔ آنها اغلب رقص و آواز میباشند.
از کازرون - حسن حاتمی
پیام نوین - دوره دوم - شماره ۴
***
تپ تپ خمیر
بازی کودکان خردسال است و در بیشتر نقاط خراسان بدینسان اجرا میگردد: چند تن کودک گرد هم مینشینند. یکی از آنان استاد میشود و از کودکان دیگر یمی با پشک تر یا خشک و به فرمان استاد روی زانو میخوابد و بقیه دستشان را به پشت آن که خوابیده میزنند و این ترانه را میخوانند:
- تپ تپ خمیر،
- شیشه پر پنیر،
- دست کی بالا؟
و همین که به «دست کی بالا» میرسد باید بیدرنگ یکی دستش را بلند نگاهدارد. اگر نفر خوابیده نام او را بگوید برنده میشود و گرنه بازی را همچنان ادامه میدهند.
از خراسان - پروین گنابادی
سخن - دوره چهارم - شماره ۱۰
***
چند نفر بچه دور هم نشسته انگشتان را روی گل قالی میگذارند و اوسا میگوید: «اوسا بدوش، زن اوساندوش، کلاغ پر، گنجشگ پر ...»
بچهها دستشان را بلند میکنند ولی هر گاه اوسا نام جانور یا چیزی دیگری را ورای پرنده بگوید و کسی دستش را بلند کند، مثلا بگوید «گاو پر!» آن وقت او را به پشت خم کرده و با کف دست به پشتش زده میگویند:
- تپ تپ خمیر،
- شیشه پر پنیر،
- پرده حصیر،
- توتک فطیر،
- دس کی بالاس؟
این کار تکرار میشود تا بچه که خم شده درست حدس بزند.
از تهران - صادق هدایت
نوشتههای پراکنده - ص ۳۱۴
لالاییهای شیراز
لالا، لالا گل آبشن | کاکا رفته چشوم روشن | |
لالا، لالا گل خشخاش | کاکا رفته خدا همراش | |
لالا، لالا گل زیره | بچهام آروم نمیگیره | |
گل سرخ منی شاله بمونی | ز عشقت میکنم من باغبونی | |
تو که تا غنچهای بوئی نداری | همین که وا شدی با دیگرونی | |
لالایت میگویم خوابت نمیاد | بزرگت میکنم یادت نمیاد | |
عزیز کوچکم رفته به بازی | به پای نازکش بنشسته خاری | |
به منقاش طلا خارش در آرید | به دستمال حریر رویش ببندید | |
لالا، لالا گل پسته | بابات رفته کمر بسته | |
لالا، لالا گل خشخاش | بابات رفته خدا همراش | |
لالا، لالا گل نعنا | بابا رفته شدم تنها |
متل خراسانی
کیک نون پخته مکرد. مورچه زواله مکرد. کیکه افتاد د تنور. مورچه نشست خاکستر به سر رخت.
- -چوقوک[۳] آمد رد بشه، گفت: «مور خاکستر! چرا خاکستر؟»
- -مورچه گفت: «مور خاکستر، کیک د تنور.»
چوقوک که ئی رو شنید، دمشه کند رفت نشست رو یه درخت.
درخت گفت: «چوقوک دمریزون! چرا دم ریزون؟»
گنجشگ گفت:
- - چوقوک دم ربزون،
- - مور به خاکستر،
- - کیک د تنور.»
درخت که ئی رو شنید بلگاش زمین رخت. کلاغ آمد نشست رو درخت،گفت:
- - درخت برگ ریزون! چرا برگ ریزون؟
درخت گفت:
- - درخت برگ ریزون،
- - چوقوک دم ریزون،
- - مور به خاکستر،
- - کیک د تنور.»
کلاغ که ئی رو شنید، پرهاشه زمین رخت و رفت نشست روی دیفال. دیفال گفت:
- - کلاغ پر ریزون! چرا پر ریزون؟
کلاغ گفت:
- - کلاغ پر ریزون،
- - درخت برگ ریزون،
- - چوقوک دم ریزون،
- - مور به خاکستر،
- - کیک د تنور.»
دیفال که ئی رو شنید از غصه ترک برداشت. طوطی ماستفروش که پای دیفال بود پرسید:
- - دیفال ترکیده! چرا ترکیده؟
دیفال گفت:
- - «دیفال ترکیده،
- - کلاغ پر ریزون،
- - درخت برگریزون،
- - چوخوک دمریزون،
- - مور به خاکستر،
- - کیک د تنور.»
طوطی هم ماستاشو به صورتش مالید و رفت و رفت تا رسید به یه پیرزن که نون پخته میکرد.
پیرزن پرسید: «طوطی ماستمالی! چرا ماستمالی؟»
طوطی گفت:
- - «طوطی ماست مالی،
- - دیفال ترکیده،
- - کلاغ پر ریزون،
- - درخت برگریزون،
- - چوخوک دمریزون،
- - مور به خاکستر،
- - کیک د تنور.»
پیرزن که ئیر شنید، پستوناشه چسباند به تنور.
آخوندی رد میشد،گفت: «ماما جیز و ویز! چرا جیزو ویز؟»
پیرزن گفت:
- - «ماما جیز و ویز،
- - طوطی ماست مالی،
- - دیفال ترکیده،
- - کلاغ پر ریزون،
- - درخت برگریزون،
- - چوخوک دمریزون،
- - مور به خاکستر،
- - کیک د تنور.»
آخوند هم یک لنگه سبیلشه کند و رفت به صحرا، رسید به یه دهاتی.
دهاتی پرسید: «آخوند یه سبیل! چرا یه سبیل؟»
آخوند گفت:
- - «آخوند یه سبیل،
- - ماما جیز و ویز،
- - طوطی ماست مالی،
- - دیفال ترکیده،
- - کلاغ پر ریزون،
- - درخت برگریزون،
- - چوخوک دمریزون،
- - مور به خاکستر،
- - کیک د تنور.»
دهاتی که ئیر شنید، دو دستی زد تو سر آخونده و بیلشو ورداشت شروع کرد به شخم زدن زمیناش...
نغمه طوافان تهرانی
زال زالک:
زال زال زالکه | رستم زال زالکه |
انگور:
باغت آبادشه انگوری | آی باغت آباد انگوری |
شاهتوت:
صفرابر و صفرا شکنه شاتوت |
شلغم:
بدو بیا که ملحم سینه درام،شلغم |
بستنی:
نوبر بهاره بستنی | شیر و شکره، بستنی |
زردآلو:
نوری که دانش (دانهاش) بادومه | پول دانش را بده |
رطب:
رطب از را رسیده، بیاین | رطب توت رسیده، بیاین | |
رطب جنگل خور شد، بیاین | رطب حالا تموم شد، بیاین |
چنگ چنگی دارم خرما |
توت:
رطب و توت تر است این | رطب و قند تر است این |
خیار:
گل به سر داره خیار | کاکل به سر داره خیار | |
صبج چیده خیار | آی بابا ورچیده خیار |
کاهو: یکی یه بره کاهو!
دوغ:
جیگره جلاده تشنه | نبینی بلا تشنه |
دوغ:
جیگره جلاده تشنه | نبینی بلا تشنه |
باقلا:
آی باقلی شوره | شوره شوره | |
شور مزه باقلی | شیر مزه باقلی |
بلال:
شیر بلال و شور بلال | شیزهای قوچانی بلال | |
بره بریانی بلال |
برای فروش خوراکیهای ارزان قیمت:
ارزون و مناسب | مال آدمای کاسب |
معما
عجایب خلقتی دیدم در این دشت | که صد ناخن به دست و پای او هست | |
سرش پیچ و تنش پیچ نفس چار | که معنی گفتن آن، هست دشوار |
مرده بر دوش چهار نفر
رفتم به باغ، به چیدن گل نرگس تر،
دیدم صنمی، سو سنمی، نشسته در پیش پدر
گفتم: «صنما! سوسنما! بوسه بده صدقهٔ سر»
گفت: «امروز نه، فردا نه و، ده روز دگر،
هم بوسه و هم لیسه و هم چیز دگر!»
چیستان
چیستان یا «چیست آن؟» درست در برابر «لغز» و «اغلوطه» زبان عربی است. لغز آن است که نشانهها و ویژگیهای و صفتهای چیزی معینی را در قطعه شعر یا تکه نثری بیاورند و نام آن را جویا شوند،و چون بیشتر این گونه شعرها و یا نثرها با «چیست آن؟» آغاز میشوند، بنابراین فارسیزبانان نام چیستان را بر آن نهادهاند[۴].
پسته
چیست آن لعبت پسندیده جامهٔ سرخ و سبز پوشیده در میان دو قاشق چوبین با هزار ناز و غمزه خوابیدهماه و ستارگان و آفتاب
چیست آن پادشاه هفت اقلیم با هزاران سوار میگردد ناگهان سوار زرد نقاب آمد و فوج شاه درپیچیدچیستان در ایران با شعر آغاز شد و جز صنایع شعری در آمد و اکنون در دیوانهای شاعران به صورت «قطعه»، «دو بیتی»، «چند بیتی» و «تغزل» بسیار یافت میشود..
چیستان «ریواس» از رودکی:
آن چیست بر آن طبق همیتابداچون ملحم زیر شعر عنابی {{{2}}} ساقش به مثل چو ساعد حورا پایش به مثل چوپای مرغابی
پیاز
چیست آن طرفه خرگه بیدر اندر آن خیمه، خیمهٔ دیگر گاه باشد بسان نقره سفید گاه باشد چو یاقوت احمر گاه بینی زمردین علفی از گریبان آن بر آرد سر مفلسان را مناسب سفره منعمان را رفیق سفره این لغز را هر آن که بگشاید قطرهٔ آب آیدش به بصرچیستان «شمع» از منوچهری دامغانی:
ای نهاده در میان فرق جان خویشتن جسم مازنده به جان و جان تو زنده به تن هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند گویی اندر روح تو مضمر همی گردد بدن گرنئی کوکب چرا پیدا نگردی جز به شب ورنئی عاشق جرا گری همی بر خویشتن پیرهن در زیر تن پوشی و پوشد هرکس پیرهن بر تن توتن پوشی همی بر پیرهن چو بمیری آتش اندر تو رسد زنده شوی چو شوی بیمار بهتر گردی از گردن زدن...
چیستان «آب» از ادیب صابر:
چه جوهر است که ماند به چرخ آینهفام بدو دهند مگر گونه چرخ و آینهفام اگر در آینه صورت همیتوان دیدن دروز چرخ توان دید صورت اجرام همی خروشد خود بیدهن به وقت خروش همیخرامد خود بیقدم بگاه خرام حصول اوست که پر گل کند چمن را روی حضور اوست که پر در کند صدف را کام بدو سپرده طبایع منافع ارواح در او نهاده کواکب مصالح اجسام بدان که هست مرا ورا صفای هفتفلک شده است جرم لطیفش صلاح هفت اندام به زور باد چو هفت آسمان نیارامد اگر چه هفت زمین را بدو بود آرام
پاورقیها
^ بالیشت - بالش ^ ^ گنجشک ^ نگاه کنید به: المعجم فیمعائیر اشعارالعجم، مدارج البلاغه، کتاب البدیع، برهان قاطع (مصحح دکتر محمد معین)