حادثه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
مرغی هنوز در قفس صبح میپرد
– مرغ ستارهای –
شب در درون پوستهاش میخزد چو مار
من چون مسافری که فرومانده در غبار
نور سپیده در قدح سبز آسمان
شیر بریدهای است پر از لختههای خون
مرغی ز لای پنجرهٔ خوابگاه من
سر میکند برون
مار سیاه، پوستهاش را دریده است
مرغ سپید، از قفس خود پریده است
در من غبار حادثهای موج میزند
مرغی نشسته غمگین، در موج این غبار
ماری خزیده سنگین، در راه انتظار!
- تهران – آذرماه ۱۳۴۰
- نادر نادرپور