گزارش
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
عزیز نسین
[نویسندهٔ معاصر ترک]
ترجمهٔ آزاد: ثمین باغچهبان - احمد شاملو
میبایست یک قرارداد بازرگانی پایاپای میان دو کشور دوست و همسایه منعقد شود.
بدین منظور، یکی از دو کشور، برای گفتوگو و انجام مقدمات کار و تهیهٔ پیشنویس قرارداد، هیأتی به کشور دیگر اعزام میدارد.
سرپرست هیأت، همه روزه گزارش اقدامات را برای دولت متبوع خود میفرستد و آنچه در زیر میخوانید، در واقع ترجمهٔ قسمتهائی از این گزارشهاست:
سوم مارس یکهزار و نهصد و؟
... در فرودگاه، غیر از مأموران گمرک کسی به استقبال ما نیامد... آنها، بستهها و چمدانهای ما را بازرسی و زیر و رو کردند، و به اعتراض اینجانب که مأموریت هیأت را به آنها متذکر میشدم و رویهٔ خلاف اصولشان را با پروتکلهای موجود و روابط صمیمانهٔ میان دو کشور دوست و همسایه مغایر میشمردم، و با ارائهٔ اسناد و مدارک مأموریتمان اعلام میکردم که چمدانهای یک میسیون خارجی نباید مورد بازرسی قرار بگیرد، توجه نکردند و زیر بار نرفتند.
پس از آنکه چمدانهای ما را خوب زیرورو کردند و همهٔ درز و دورز آنها را شکافتند هم، تازه دو ساعت تمام توی فرودگاه بلاتکلیف بودیم و نمیدانستیم چه کنیم. تا بالاخره، پس از آن که دیدیم معطلی فایده ندارد، و بعد از آن که دیگر بهکلی از این که کسی به سراغمان بیاید مأیوس شدیم، تصمیم گرفتیم که شخصاً برای تهیه مسکن و غیره اقدام نمائیم.
در همین موقع، با عدهئی در حدود پانصد نفر که برای پیشواز آمده بودند مواجه شدیم. و شخصی که در رأس جمعیت مستقبلین قرار داشت، اظهار کرد:
«- ما به این خیال که آقایان از راه دریا وارد خواهند شد، در اسکله منتظر بودیم!»
اینجانب گفتم: «- پس فیالواقع معلوم میشود که حواس آقایان خیلی پرت است!»
[آخر چهطور ممکن بود این شخص نداند که بین کشور ما و کشور آنها راه دریائی وجود ندارد؟]
وقتی که از رویهٔ خلاف اصول مأموران گمرک شکایت کردیم، همان شخص در کمال نزاکت اظهار داشت:
«- آخه شما رو از خودمون میدونن! وانگهی، امروز به گمرک خبر رسیده بود که یه دسته از چموشترین قاچاقچیها وارد میشن؛ این بود که... بعله! قضیه از این قرار بوده... وگرنه، -
[با خونسردی خندهئی کرد و افزود که:] بعله! وگرنه آقایون که فیالواقع تو مملکت ما غریبه حساب نمیشین؛ آقایون همهتون از خودمونین!
اینجانب از طرف میسیون و از طرف دولت متبوع خود، از حسن ظن آقایان بیاندازه تشکر کردم.
بعد، آن شخص، در دنبالهٔ اظهارات خودش گفت:
«- دیگر اینکه، اگر ملاحظه میکنین پانصد ششصد تا بیشتر در مراسم استقبالتون شرکت نکردهاند، علتش این است که ارباب جرائد به استقبال یکی از ستارگان سینما رفتهاند که از امریکا میآید. [در واقع، آن آقا درست موقعی شروع به صحبت دراینباره کرد، که من دهن واکرده بودم تا از بابت کثرت جمعیت مستقبلین از ایشان تشکر کنم!] ! بعله... جناب آقای وزیر هم که، مسافرت تشیف دارن، و آقای مستشار هم برای شرکت در مراسم افتتاح... در مراسم افتتاح... بله، در مراسم افتتاح چیز تشیف بردهان؛ و آقای مدیرکل هم تشیف بردهان از عملیات سدسازی بازدید کنن... نخیر... جناب آقای استاندار هم امروز قرار بوده چند جای شهرو سرکشی کنن... بله... مدیر دفتر «پروتکل» هم برای بدرقهٔ «آقا» رفتهان به ایستگاه و، رئیس ادارهٔ حقوقی هم، نخیر، اتفاقاً همین امروز صبح حکم بازنشستگی خودشان را گرفتهاند