نامهها ۲۷
این مقاله در حال بازنگری است. اگر میخواهید این مقاله را ویرایش کنید لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. اگر میخواهید نکتهای را در مورد پیادهسازی این متن یادآوری کنید لطفاً در صفحهٔ بحث بنویسید. |
دوست خوبم آقای احمدرضا اعظمی
امیدوارم توضیح زیر تا حدودی پاسخگوی انتقادات شما باشد.
۱- فضائی که در قصهٔ «پائیز تازه» تصویر شده مربوط بهزمانی است که ارتجاع یورش همه جانبهاش را بههمهٔ نهادهای دموکراتیک میهن ما آغاز کرد. مسلماً در طول یک سال گذشته فضای سیاسی کشور همواره بهیک روال نبوده است ولی اگر بهیاد داشته باشید پس از لشکرکشی بهکردستان در اواخر خرداد ماه و حمله بهمراکز و دفاتر احزاب و سازمانهای مترقی و تعطیل روزنامههای متعهد و اعدامهای پی در پی در خوزستان و کردستان وضعی بهمراتب خفقانآورتر از آنچه در قصهٔ مذکور تصویر شده بهوجود آمد.
۲- و امّا در مورد شخصیت «عموی زری» در قصه، باید بگویم که متأسفانه یک نکتهٔ اساسی - شاید بهدلیل خام بودن قلم من- از نظرتان پنهان مانده است که باعث تعبیری کاملاً مخالف با آنچه مورد نظر من بود در ذهن شما شده است. اجازه بدهید این نکته را با مرور بر چند سطر از داستان روشن کنم:
«... از خواب پریدم. اول فکر کردم از صدای پای او که وارد راهرو شد، بیدار شدهام. یعنی نه اینکه فقط فکر کرده باشم، برایم مسلم بود که عمویم آمده. حتی دیدمش هم. انگار آمد جلو در اتاقم و برگشت. البته بعد از اشتباه درآمدم. هیچکس نیامده بود.»
«پدر تو فکر بود. حس کردم اوقاتش تلخ است. علتش را تا حدی میدانستم. مدتی بود از عمویم خبری نداشتیم.»
«یک ماه پیش، یک شب عمو آمد خانهٔ ما. یک چمدان بزرگ دستش بود. موی سر و سبیلش را آنقدر کوتاه کرده بود که اول نشناختمش...»
با مرور بر این چند سطر باید این سئوال برای شما پیش آمده باشد که عموی زری از یک ماه قبل (یعنی یک ماه قبل از اول مهر و باز یعنی سه روز پس از یورش ارتش بهکردستان) با قیافهٔ تغییر یافته کجا رفته است؟
زری شبِ قبل از رفتن عمو میگوید: «یک لحظه از فکرم گذشت که شاید عمو از کردستان آمده امّا...» بلافاصله پی میبرد که اشتباه میکرده، با این وجود میگوید عمویش «طوری حرف میزد که انگار آنها [دو معلمی که در کردستان اعدام شده بودند.] را میشناخته.»
با این اشارات واقعاً قابل قبول است که فکر کنیم «عمو» بیآنکه فعالیتی داشته باشد، از ترس گوشهئی پنهان شده باشد؟ و یا درست است که مخفی کاریهای او را بهحساب ترس از زندان رفتن بگذاریم؟
زری جای دیگر میگوید: «من همهاش فکر عمویم بودم که بعد از آن شب - یک ماه پیش دیگر خانهٔ ما نیامده بود. فقط یکی دوبار تلفن کرده بود. آن هم بهپدرم توی اداره...»
دوست عزیز من تا قبل از خواندن انتقادات شما گمان میکردم بهاندازهٔ کافی روشن کردهام که عمو از کردستان تلفن میکند و باید سپاسگزار شما باشم که با انتقاد خود این امکان را بهمن دادید که نارسائیهای بیانی قصهام را بیابم.
رضا علامهزاده
۵۸/۹/۳۰
توضیحی از موضوع خبط دماغ
• آقای دکتر عباسی با ارسال بریدهئی از جریدهٔ فریدهٔ کیهان - اُرگان مستضعفین جهان -، طی یادداشتی از همکاران کتاب جمعه خواستهاند ایشان را «بهدرک افاضات حضرت استادی» یاری بدهیم. یادداشت ایشان که ضمناً ما را «با قسم و آیه» مقید بهپاسخ کردهاند با این عبارت بهپایان میرسد: «شما را بهخدا! حضرت استادی، تازه این افاضات را در توضیح بیانات قبلی خود فرمودهاند تا روشنگر کوردلان باشد. اگر شما هم چون حقیر متحیر ماندید توصیه بفرمائید با چیز برّندهئی دور استاد خط بکشند شاید از حال غشی بیرون آید.»
عین بریدهٔ جریدهٔ فریده نقل میشود تا اگر میان خوانندگان گرامی کسانی باشند که لسان یأجوج و مأجوج را بدانند مشکلات فلسفی آقای دکتر عباسی و ما را یکجا حل کنند.
ذکر این نکتهٔ انقلابی نیز بیمورد نیست که نامهٔ آقای دکتر عباسی که در تاریخ ششم بهمن از تهران بهپست داده شده، در تاریخ بیست و دوم بهمنماه در تهران بهصندوق پستی مجله رسیده است!
استاد فردید، نخستین کسی است که «غربزدگی» را در ایران طرح کرد و با این که حدود بیست سال از آن موقع میگذرد، هنوز کسی «غربزدگی» را بهنحو جدی و آنچنان که ایشان تقریر کردهاند، طرح و عنوان نکرده است و حتی کتاب مرحوم آلاحمد نیز که با الهام از حرفهای ایشان بهرشته تحریر درآمد، همان طور که خود «جلال» در مقدمه کتاب اشاره کرده است، بهسخنان ایشان در این زمینه ربطی ندارد.
همچنین قریب هشت ماه است که استاد فردید از ساعتهای ۴ بعدازظهر روزهای یکشنبه و چهارشنبه در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در همین باب سخنرانی دارند که عنوان سخنرانیهای ایشان هر هفته در کیهان اعلام میشود و ملاحظه میکنید.
این بار از ایشان تقاضا کردیم تا توضیح بیشتری درباره عنوان سخنرانی خود بدهند، و استاد پذیرفتند. عنوان سخنرانی این هفته ایشان «تجافی و تعالی از ترقیخواهی متدانی حلولی غربزده» میباشد. و آنچه ایشان در توضیح این عنوان از طریق تلفن تقریر کردهاند، بهشرح زیر است:
«تدانی مکرلیل و نهارزده (مکر لیل و نهار بدان معنی که در کلامالـله مجید آمده) از بقیةالـله و زمان باقی اخروی و از حکومت حقیقی الهی امت واحدهی اسلامی (امت = اومه بههندی قدیم بهمعنی کمونوته=جامعه معنوی) بهدار غرور زمان فانی دنیوی حکومت مردم بر مردم و لوازم بشر انگارانه (اومانیست) دنیاپرستانه آن همچون اعتقاد کفرآلود بهاصالت خلاقیت اراده بشری بهمعنی خواهش نفسانی ارزشیاب سرنوشتآفرین سرنوشتساز تاریخ آفرین تاریخساز و تجافی و تعالی (ترانساندانس) از این گونه مراتب غرورآفرین غربزده نیست انگارانه خودبنیادانه فردی و جمعی واقعیت تند پوی گرگپوی اخلاقیت مکرلیل و نهار زده مال و منالپرستانه امامت و ولایت پیشاهنگانه نفسانی بهنفس اماره توحیدی اینهمانی و نااینهمانی فردی و جمعی روانشناسانه و جامعهشناسانه کجطبعانه دل کورانه امتنشناسانه نسناسانه قرده خاسئین کارتیه لاتنی یهودی زده ماسونی زده صهیونی زده، مثلاً، از قول بهوحدت موجود دهری حلولی خودبنیاد خلاق از ذات بهذات زبون اندیشانه اهریمنانه بر گسون یهودی گرفته تا یاوهدرائیهای جامعهشناسانه فاقد ذکر و فکر گورویچ یهودی بهحکومت الهی مبتنی بر صراط مستقیم طاعت حقیقی برادران ایمانی نسبت بهخدای متعال و رسول خدای متعال و اولوالامر واقف و معتقد بهاحکام تشریعی و تکوینی الهی غایب و حاضر در میان آنها.»
***
واقعاً که بهقول روزنامهٔ تازه مسلمان مردم: فاعتبروا یا اولوالابصار!
آقای سردبیر کتاب جمعه
پس از عرض سلام میخواستم از این که تا بهحال موفق شدهاید بهترین هفتهنامه ایران را در زمینه هنر و سیاست بهطور مرتب منتشر کنید بهشما تبریک بگویم...
گلهئی داشتم از شیوهٔ پرداختن شما بهمسائل گوناگون هنری. من خود یکی از معدود کسانی هستم که در ایران دانشجوی رشته سینما هستند و از این که این رشته بهخصوص هنر... از کیفیت بسیار پائینی در جامعه ما برخوردار است متأسفم و متأسفتر از این که میبینم شما در کتاب جمعه بهاین هنر که مردم ایران در ارتباط بیشتری با آن بودهاند نمیپردازید. شما میتوانید همان طوری که بهمقالات روشنگر خود در سایر زمینهها میپردازید بهاین رشته از هنر نیز توجه خاص مبذول دارید و با شکافتن مسائل آن در ایران بهترویج بیشتر آن که میتواند میان تودههای مردم نفوذ عمیقی داشته باشد بپردازید.
شما با شناساندن اولین نظریهپردازان سینما مانندورتوف، کولیشف، داوژنکو و ایزنشتاین، سطح معلومات سینمائی خوانندگان را افزایش دهید. چرا خواننده شما باید از مراسم تمنای باران و بارانسازی در ایران آگاه شود ولی از کاربرد سینما و مسائل تئوریک آن دور بماند؟
با بررسی فیلمهائی که بهطور فریبکارانه با بهرهگیری از فضای خاص کشور بهنمایش عمومی گذاشته میشوند و بههیچ وجه جنبه هنری و روشنگری ندارند، از بههرز رفتن و استفادهٔ نادرست از این هنر جلوگیری کنید و در کنار آن بهجریانهای درست سینمائی اشاره کنید. هم اکنون در سینما تکِ موزهٔ هنرهای معاصر مروری بر آثاراکیراکوراساوا کارگردان ژاپنی و یکی از بزرگترین سینماگران شرق برپا شده است. شما میتوانید با معرفی این گونه سینماگران بهترغیب هرچه بیشتر مردم بهدیدن آثار سینماگران شرق کمک کنید تا سینمای ایران بتواند از کیفیتی خوب و تماشاگرانی آگاه برخوردار شود. در این راه دانشجویان سینما بهگرمی از شما استقبال خواهند نمود و دست شما را برای کمک میفشارند.
باشد که از این پس هنر هفتم جای بیشتری را در هفتهنامه شما اشغال کند.
بهمن ناعیمی
ک.ج: عجبا که دوستان دستاندرکارِ قصهنویسی، از «پائین بودن سطح قصه در کتاب جمعه» گلایه میکنند اما خود آستین بالا نمیزنند و قصهئی نمیفرستند که چاپ آن، لااقل ده شماره یک بار، فشار گلایهها را کم کند. عجبا که دوستانِ شاعر، از «پائین بودن سطح شعر در کتاب جمعه» گلایه میکنند امّا خود شعری نمیفرستند که چاپ آن اسباب سربلندی ما شود. عجبا که کسی مقالهئی در نقد فیلم، نقد تأتر، نقد کتاب، نقد شعر و الخ... نمینویسند امّا همه خود را در این باب طلبکار میدانند!
خانمها آقایان! تصور میفرمائید که چون شما کاهلی میکنید ما بهتر است این تنها صدای فرهنگی مملکت را هم خاموش کنیم؟
هر لحظه منتظرش هستیم، امّا دست کم تا موقعی که منتشر میشود این گوی و این میدان!
باجلان عزیز
درود و سپاس مرا بپذیرید. بهمشکلات کارتان آگاهی دارم. اما بیشتر بهمسئولیت بزرگتان میاندیشم. در این خراب آباد. که تازه در اول عشقِ مبارزهٔ ضدامپریالیستی خویش است. تعجب و تأسف من از چاپ ترانههای فارسی و ترکی در کتاب جمعهش 18 م تا 20 م با الفبای فونتیک لاتین است- مراسم تمنای باران را میگویم. اجازه بدهید در رابطه با توصیهٔ شما در آخر رشته مقالات بارانسازی در ایران برای استفاده از الفبای فونتیک لاتین [توصیه بهخوانندگان]چند سطر از کتاب زبانشناسی یک «خان»را خدمتتان عرض کنم:
«اندیشه وضع علامات خطی که برای همهٔ زبانها بهکار بیاید یکباره موهوم است. چنین خطی مشکل را دو چندان خواهد کرد. زیرا که چون اصوات زبانها مختلف است اگر علامات واحدی برای صوتهای متفاوت قرار بدهیم، البته بیشتر موجب اشتباه خواهد شد و کسی که میخواهد زبان بیگانهئی را بیاموزد مدتی باید صرف وقت کند تا بیاموزد که در آن زبان علامت معین نشانهٔ صوتی است غیر از آن که در زبان مادری او هست. حتی دانشمندان زبانشناسی تاکنون نتوانستهاند برای همهٔ زبانهای مرده و غیرمعمول خط واحدی بهکار ببرند.»
پرویز ناتل خانلری/زبانشناسی، مقولهٔ زبان و خط، ص 261/ انتشارات بنیاد فرهنگ ایران سوءتفاهم نشود. مطمئن باشید بههیچ وجه دچار احساسات شوونیستی، یا بهقول دوستی، احساسات خر وطنپرستانه نشدهام. فقط میخواهم بدانم دلیل شما برای توصیهٔ استفاده از الفبای فونتیک لاتین بهخوانندگان چیست؟
اگر دستگاه خط فارسی برای ضبط صداها نارسا است. این نارسائی مختص فارسی نیست. دستگاههای خطی دیگر هم که در ارتباط با زبانهای دیگر بهکار میروند همین نارسائی را دارند. البته نارسائیهای عرضی و غیرماهوی که محصول دورههای اغتشاش و هرج و مرج ادبی و اجتماعی است و نارسائیهای ناشی از عدم تکامل یک دستگاه خطی بهگونهئی اجتنابپذیراند. اما نارسائیهای ذاتی دستگاه خطی اجتنابناپذیر است و برای رفع آن باید از وسائل دیگری مانند ضبط مغناطیسی و غیره (صفحه، نوار، فیلم)سود ببریم.
بهعلاوه، اگر بنا باشد که ملاکها و معیارهای هر چیزی از جنس همان چیز باشد (واحدهای طول، سطح، حجم و زمان)برای نشان دادن تلفظ یک کلمهٔ فارسی بهترین وسیله الفبای فونتیک فارسی است:
آ، مثل آب، آن، آرد
ا مثل باباف بار، کار
أ مثل من، زن، تن
(تکیهدار)إ مثل اِنس، جِنّ
(کوتاه و خفیف)مثل لانه، شانه، خانه
اُ مثل بُن، تُن، تُو، دو 2
«او»مثل بود، رود، کود
«ای»مثل بید، دید، نیست
(همزه ساکن)ء مثل انشاء، املاء، لوءلوء
و مثل واو، ویسکی
ی مثل یاوه، یار، یزدگرد
بقیه صداها هم نیازی بهمثال ندارند:
ب- پ- ت- ج- چ- ح- خ- د- ر- ز- ژ- س- ش- ع- غ- ف- ک- گ- ل- م- ن
این الفبای فونتیک خیلی ساده است و هر کس میتواند کم و زیادش کند فقط برای نمونه شعر میشک میشکو را که در کتاب جمعه شماره 19 م ص135 چاپ شده است برایتان با فونتیک فارسی مینویسم و منتظر پاسخ شما مینشینم.
کوچک شما- کاظم زارعیان