مرتضی علوی، در یک مصاحبهٔ سهنفری ۱۹۲۷ - ۱۳۰۵
درآمد
مرتضی علوی، برادر بزرگ نویسندهٔ نامدار معاصر، بزرگ علوی، از جوانانی بود که در دوران نهضت انقلابی، در پی انقلاب اکتبر، سیاسی شد، بهنهضت پیوست، در صفوف حزب کمونیست ایران علیه حکومت جبار پهلوی بهمبارزه برخاست و سرانجام در دوران غمانگیز تصفیهها، مانند بسیاری از چهرههای درخشان جنبش انقلابی کارگری چون سلطانزاده و نیکبین، فدای سیاستهای غلط رهبری حزب کمونیست شوروی شد.
مرتضی علوی بهقول خودش در ۱۳۰۰ بهجنبش پیوست. پس از ترک ایران بهقصد ادامهٔ تحصیل در آلمان، از رهبران جنبش دانشجویان کمونیست ایران شد و کسانی چون تقی ارانی، رضا رادمنش، و ایرج اسکندری که در آن زمان تازه با نهضت بینالمللی آشنا میشدند از شاگردان او بودند.
مرتضی علوی از نزدیکان سلطانزاده، نظریهپرداز و پایهگذار حزب کمونیست ایران بود. او همچنین از رهبران آن حزب انقلابی بود که حزب کمونیست ایران برای تجمع همهٔ اقشار و طبقات انقابی جامعهٔ ایران ایجاد کرده بود، یعنی حزب «جمهوری انقلابی ایران»[۱]. این حزب که میکوشید دهقانان، صنعتگران و کارگران انقلابی و اقشار انقلابی خردهبورژوازی شهری را در یک جبههٔ واحد انقلابی متشکل کند، در خارج از کشور بهفعالیتهای چشمگیری دست زد. شرکت نمایندگان این حزب در کنگرههای «جامعه ضدامپریالیست»[۲] در کنار شخصیتهای مهمی چون نهرو و اینشتین، در واقع انعکاس فریاد مردم اسیر ایران در محافل ضدامپریالیست آن دوران بود. مرتضی علوی در سال ۱۹۳۱ (۱۳۱۰ شمسی) مسئولیت انتشار روزنامهٔ «پیکار» را بهعهده گرفت که بزودی خشم رضاشاه جبار و ولینعمتان اروپائیش را برانگیخت، و آن را تا پانزده شماره منتشر کرد. انتشار این روزنامه در ایران استبدادزدهٔ رضاشاهی پرتوی از امید ایجاد کرد. مردم «پیکار»[۳] را با شوق و علاقه دست بهدست میگرداندند. دستیاران رضاشاه در مجلس، در ارتش، در ادارهٔ آگاهی، و در همه جا در پی یافتن ردپای یاران مرتضی علوی بودند. سرانجام با فشار غیرقانونی دولت آلمان امپریالیست، مرتضی علوی از آلمان اخراج شد، روزنامهٔ «پیکار» از میان رفت، و قانون سیاه ۱۳۱۰ برای «قانونی» کردن سرکوب عناصر انقلابی از «تصویب» مجلس رضاشاهی گذشت. مرتضی علوی ناچار بهاتحاد شوروی پناهنده شد که چندی بعد او را در آنجا بهعنوان «جاسوس آلمان» از میان برداشتند. و بعدها، پس از کنگرهٔ بیستم حزب کمونیست شوروی، از وی اعادهٔ حیثیت شد!
سند زیر که مصاحبهٔ یکی از مسؤولان جامعهٔ ضدامپریالیست با دو نمایندهٔ ایران است، «برای نخستین بار» منتشر میشود. این سند تاکنون حتی بهزبانهای اروپائی هم منتشر نشده است.
خ.ش.
من با ۲ تن از نمایندگان ایرانی شرکتکننده در کنگرهٔ جامعهٔ ضدامپریالیست، «احمد اَسَدوف»[۴] و «مرتضی علوی» بهمصاحبه نشستم. احمد اسدوف با آن کُلاه پوستی سنتی که بهرغم سفر طولانیش تا بروکسِل [محل برگزاری کنگره] هنوز آن را بر سر داشت با سرعت و زندهدلی سخن میگوید. گوئی درد و محنتی که در اوست میخواهد بهیکباره منفجر شود. مرتضی علوی که جوانتر است متفکرتر و آرامتر بهنظر میرسد. اولی از سال ۱۹۱۹ و دومی ازسال ۱۹۲۱ تاکنون در جنبش آزادیبخش [ایران] شرکت دارند. این دو جوان سالیان زیادی نیست که بهفعالیت پرداختهاند و لاجرم تجربهٔ سیاسی زیادی ندارند.
مسألهٔ ایران، در مجموع، در اروپا کمتر از کشورهای دیگر شناخته شده است. از انکشافات جامعهٔ ایران پس از ۱۹۲۰ [انقلاب گیلان]، از چنگاندازی رضاخان بهقدرت و از اوضاع سیاسی و اقتصادی کنونی اطلاع چندانی نداریم. قیام مسلحانهٔ ۱۹۲۰ دو علت داشت: نخستین علت آن واکنش خودبخودی [مردم ایران] بود نسبت بهسنگدلی وحشتناک احمدشاه و نخستوزیر او و نسبت بهفروش ایران بهانگلستان طی قراردادی [قرارداد ۱۹۱۹] که تمام قدرت را در ایران بهاختیار انگلستان میگذاشت. (نخستوزیر، وثوقالدوله مبلغ سیصد هزار دلار از آن بابت حقالزحمه دریافت داشت). علت دوم این بود که مردم ایران تحت تأثیر انقلاب روسیه بهحرکت در آمدند. مرکز انقلابی که علیه صاحبان قدرت در ایران بهوقوع پیوست، در شمال کشور [گیلان] بود. اساس برنامهٔ انقلابیون چیزی جز استقلال کشور و تقسیم اراضی کشاورزی بین دهقانان نبود. جنبش شکست خورد، زیرا دیکتاتوری نظامی اشرافیت زمیندار با تمام امکانات از جانب انگلستان حمایت میشد، چون انگلستان نمیتوانست اجازه دهد ایرانی آزاد بهوجود آید و میخواست که این کشور بهپایگاه او برای عملیات علیه باکو و روسیهٔ شوروی بدل شود.
سؤال: - نقش شاه کنونی، رضاخان در ایران چیست؟
جواب: - احمد[شاه] آلتی در دست اشرافیت زمیندار و امپریالیسم انگلستان بود. از آنجا که علائق مردم بهروسیهٔ شوروی زیاد بود، طبقه حاکم بهاین فکر افتاد که اگر مردی مانند رضاخان که از میان مردم برخاسته در رأس دولت قرار گیرد، انگلستان میتواند آسانتر بهخواستهای خود جامهٔ عمل بپوشاند. رضاخان میبایست نقش آن مرد تازهئی را ایفا میکرد که ظاهراً هم دمکرات است، هم مرد تودهها، و هم دوستدار شوروی! امّا در حقیقت او وظیفه داشت از منافع اشرافیت زمیندار دفاع کند. پس از کودتای ۱۹۲۱ [سوم اسفند ۱۲۹۹] و خلع احمدشاه از سلطنت، رضاخان خواهان حمایت اشراف از خود شد.
سؤال: - چرا علاقهٔ مردم ایران بهشوروی زیاد است؟
جواب: - زیرا روسیهٔ [شوروی] از همان لحظهٔ حیات خود کاری انجام داد که هیچ حکومت سرمایهداری هرگز نخواهد کرد: شوروی از همهٔ امتیازاتی که در ایران داشت چشم پوشید، یعنی از حق کاپیتولاسیون، از امتیاز جادههائی که کشیده و مؤسساتی که احداث کرده بود، و اعتباراتی که ایران بهروسیهٔ قدیم اهدا کرده بود. در یک کلام، شوروی همهٔ آنچه را که در اثر ضعف دولتهای ایران بهروسیهٔ تزاری تحویل شده بود بهایران بازگردانید.
مطبوعات بزرگ اروپا رضاخان را مردی توصیف میکنند که در خدمت مردم است. اما این دروغی بیش نیست. او [نظامی] دیکتاتوری مستقر کرده است که از دیکتاتوری موسولینی دست کمی ندارد. نظامیان در رأس تمام ادارات دولتی قرار دارند، سندیکاهای کارگری و احزاب سیاسی ممنوع اعلام شدهاند، و آزادی از مطبوعات سلب شده است. رضاخان با سوءاستفاده از قدرت، خود را ثروتمند میکند. تمام دارائیهای دولتی و اراضی حکومتی بهمالکیت شخصی او درآمده و مایملک مصادرهٔ شدهٔ مخالفان نیز بهشخص او انتقال یافته است. طبقهٔ دهقان که بخش اعظم جمعیت ایران را تشکیل میدهد از زمان جلوس او بر تخت سلطنت در لجّههای فقری بیسابقه فرورفته است. دهقانان آنچنان تیرهبخت و گرفتار قرضند که عملاً اربابان ادارهٔ «عدالت» را بر عهده گرفتهاند.
سؤال: - آیا در ایران پارلمانی وجود ندارد؟
جواب: - چرا، امّا تنها اثر وجودیش این است که مسؤولیت صوری عملیات شخص شاه را بهعهده گیرد. اکثریت اعضای پارلمان را اشراف زمیندار تشکیل میدهند. بورژوازی کشور تازه دارد آهسته آهسته شکل میگیرد. صنعت، تازه دارد گسترش مییابد. در ایران، همهاش دو یا سه کارخانهٔ آلمانی مشغول کار است. پرولتاریا بهمعنی اروپائی آن وجود ندارد، امّا پرولتاریائی هست که بهکارِ خانگی و کار دستی اشتغال دارد. جنبش کارگری مراحل آغازین خود را طی میکند. سندیکای کارگران چاپخانهها و اتحادیه بنایان وجود دارد اما فاقد هر گونه قدرتی است.
صنایع نفت، در جنوب ایران، چهل هزار کارگر دارد که در برابر یک روز کار با مدت نامحدود تنها ۸۰ فنیک [هشت دهم یک مارک آلمان] مزد دریافت میکنند اما از هیچگونه سازمان سندیکائی و از هیچگونه حق قانونی برخوردار نیستند. منابع نفتی ایران تماماً در اختیار انگلستان است.
سؤال: - مظاهر قهرآمیز حاکمیت امپریالیستها در ایران کدامند؟
جواب: - در رأس امپریالیستها انگلستان قرار دارد. این کشور بیشتر [از امپریالیستهای دیگر] خون ایران را میمکد. انگلستان در ایران صاحب منافع زیر است:
- ۱. تمام سهام شرکت نفت ایران و انگلیس متعلق بهآنهاست. همچنان که تمامی چاههای نفت ایران در تصاحب آنهاست و حیات [اقتصادی] از این طریق خود را تأمین میکنند. این شرکت در سال پنج میلیون تن نفت صادر میکند که کل منافع آن بهانگلستان تعلق میگیرد.
- ۲. بزرگترین بانک کشور، یعنی «بانک شاهنشاهی ایران» امتیاز ضرب سکه را دارد و تمام ذخایر پولی دولت در اختیار آن است. میتوان تصور کرد که این بانک در دست انگلیسها چه سلاح مهمی است. هر کسی این سلاح را در اختیار داشته باشد قدرت سیاسی ایران نیز در کف دارد.
- ۳. ارتش ایران اکنون بر اساس خدمت وظیفهٔ عمومی مردان تجدید سازمان میشود (اغنائی که نخواهند بهخدمت وظیفه اعزام شوند با پرداخت مالیات ناچیزی خود را خلاص میکنند.) این ارتش، بهخاطر «منافع ملی» توسط مشاوران مخفی که مستشاران انگلیسی هستند، رهبری میشود.
- ۴. ایران بهمثابهٔ پلی میان کشورهای ترکیه، سوریه، عربستان، هندوستان و روسیه، دارای موقعیتی ویژه است. بدین جهت، این کشور در دست امپریالیسم انگلستان بهعامل مؤثری برای تجهیزات جنگی بریتانیا بدل میشود. عاملی که عمدتاً علیه اتحاد شوروی بهکار خواهد رفت. بهکمک این پایگاه مطمئن، انگلستان میتواند حملهٔ بهباکو را با قطعیتی بیش از آنچه در سالهای ۲۰-۱۹۱۹ برایش میسر بود از سر بگیرد.
سپس ما با آمریکا سروکار داریم. آمریکائیان در ایران صناعت مهمی را در دست درند که همانا صنعت قالیبافی است و هشت میلیون دلار عاید آن کشور میکند. اما آمریکائیان بهمسألهٔ توسعهٔ نفوذ خود میاندیشند، و انگلستان برای آنها نقش صاحبخانه را بازی میکند. انگلستان از پیش خود را متعهد کرده است که چنانچه آمریکا بهبقیهٔ ایران چشم نداشته باشد، بهیاری دولت ایران از [بهرهبرداری] ایالات متحد آمریکا از منابع نفتی شمال ایران دفاع کند.
بلژیک نیز در ایران صاحب نقشی است. بیش از هجده سال است که ادارهٔ گمرکات ایران بهمأموران بلژیکی محول شده است. و میدانید چرا؟ زیرا کشور ایران بهانگلستان بدهکار است و این بدهی از طریق درآمدهای گمرکی تضمین شده. انگلستان از بلژیک درخواست کرده است که از جانب لندن نظارت بر گمرکات ایران را برعهده بگیرد.
سؤال: - بنابراین مأموران گمرکی دولت بلژیک نقش ژاندارم کیسهٔ پول انگلستان را ایفا میکنند؟
جواب: - آری.
سؤال: - و از هیجده سال پیش؟
جواب:- از هیجده سال پیش.
سؤال: - آقای «واندرولده»[۵] حتماً از این امر آگاهی ندارد!
جواب: - برگردیم بهمسألهٔ ارتش. بودجهٔ کل کشور ۲۳ میلیون دلار است و از این مبلغ، ده میلیون بهمصرف امور نظامی میرسد. و اما بقیهٔ این مبلغ: بودجهٔ دربار شاه یک میلیون دلار است. اما برای تعلیمات عمومی تنها ۹۰۰ هزار دلار خرج میشود، یعنی کمتر از آنچه شاه برای نمایشات پرزرقوبرق دربار و مصارف حَرَمش خرج میکند.
سؤال: - آیا در ایران اپوزیسیونی هم در مقابل دولت وجود دارد؟
جواب: - یک نارضائی عمومی را در نظر اول میتوان مشاهده کرد، اما دیکتاتور مردم را سرکوب میکند. یک حزب سوسیالیست[۶] هست که بهعلت مخالفت معتدلش دولت با آن کاری ندارد. تنها اپوزیسیون واقعی و سازماندادهشدهئی که در ایران وجود دارد، «حزب جمهوری انقلابی ایران» است که بهسبک «کومین تانگ»[۷] تأسیس شده و برنامهٔ آن عبارت است از تأمین استقلال کامل ایران و جلوگیری از هر گونه دخالت امپریالیستی. روشن است که این حزب غیرقانونی است و بنابراین مجبور است زیرزمینی عمل کند.
سؤال:- درباره کنگره چه نظری دارید؟
جواب: - ما با علاقه در این کنگره شرکت کردیم. میبینید که نمایندگان هر یک از کشورها تا چه حد بهاین امر علاقه نشان میدهند. این کنگره بهما اندیشمندان آزادیخواه و پرولترهای ایران فرصت میدهد که با دیگر خلقهای ستمدیدهٔ جهان و بیش از همه با سازمانهای سندیکائی و سیاسی اروپا و آمریکا ارتباط برقرار کنیم. مردم ایران میخواهند جای خود را در آوردگاه خلقهای مستعمره و نیمهمستعمرهٔ جهان احراز کنند. ما نمیخواهیم در حاشیه بمانیم. ایران میتواند از طریق موقعیت جغرافیائی خود نقش مهمی در یک جنگ ضدامپریالیستی بازی کند. یک ایران آزادشده ضربهئی است کاری بهنظام سیادت امپریالیستی در جهان، و بهراستی ضربهئی بهحساسترین نقطهٔ آن.
مصاحبهکننده: دانیل مارتینی (بهزبان آلمانی)
۱۳ فوریه ۱۹۲۷ در بروکسل
(تحقیق و ترجمه: خسرو شاکری).
- سفارت آلمان در ایران.......تهران دوم ژوئیه ۱۹۳۱
- شماره ۲۶۶
- گزارش مورّخ ۱۹۳۱/۶/۲۷
- در رابطه با مورد روزنامه پیکار، وزیر خارجهٔ ایران توجه مرا بهاین نکته جلب کرد که اخراج شهروند ایرانی [مرتضی] علوی که گویا تصمیم آن را قبلاً مقامات مسؤول [دولت آلمان] اتخاذ کردهاند تاکنون بهمرحلهٔ اجرا گذاشته نشده، و برعکس، آقای علوی گویا حتی توانسته است در این میان بهلایپزیک نیز سفری بکند. دولت ایران بیم دارد که وی در این سفر از نو با چاپخانه لایپزیک مناسباتی برقرار کرده باشد از این بابت احتمالاً دوباره مشکلاتی پدید آید. از این رو دولت ایران خواهشمند است اخراج آقای علوی با حداکثر سرعت بهمرحلهٔ اجرا گذاشته شود.
پاورقیها
- ^ در مورد اسناد این حزب رجوع کنید بهاسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران، جلد ششم، بههمت خسرو شاکری، انتشارات علم، تهران ۱۳۵۸.
- ^ جامعهٔ ضدامپریالیست بههمت بینالملل کمونیست و سوسیالیستهای چپ اروپا برای کمک بهجنبشهای آزادیبخش ایجاد شده بود.
- ^ در مورد روزنامهٔ پیکار نگاه کنید بهاسناد تاریخی - همان جلد، و نیز کتاب جمعه شماره ۴ اول شهریور ۱۳۵۸ - صفحات ۳۹-۳۶.
- ^ احمد اسدوف، فرزند ابوطالب و متولد حدود ۱۲۷۸ شمسی، از شرکتکنندگان در نهضت جنگل بود که بعدها برای ادامهٔ تحصیل بهآلمان رفت. در آنجا بهجرگهٔ مخالفان رضاخان پیوست و بهعضویت حزب کمونیست ایران درآمد. پس از اخراج از آلمان به«جرم» فعالیت سیاسی علیه رضاخان، بهایران بازگشت و پس از مدتی حبس کارمند دارائی خراسان شد. ایرج اسکندری او را «معلم» ارانی معرفی میکند. احمد اسدوف که بعدها نام خود را داراب گذاشت پس از کودتای ۲۸ مرداد، از شهر انزلی - موطنِ خود - بهنمایندگی مجلس شورا «انتخاب» شد. از کسانی که میتوانند در مورد او اطلاعات بیشتری در اختیار ما بگذارند تمنا میکنیم با کتاب جمعه تماس بگیرند. خ.ش.
- ^ واندرولده Vandevelde سوسیال دمکرات دست راستی بلژیکی بود که هوادار کولونیالیسم «سوسیالیستی» بود.
- ^ مراد همان حزب اجتماعیون سلیمانمیرزا اسکندری است که بعدها مؤسس حزب توده شد. در مورد اساسنامهٔ این حزب نگاه کنید بهکتاب جمعهٔ ۱۰، مورخ ۱۲ مهرماه ۱۳۵۸، صفحات ۱۴۰-۱۳۲.
- ^ توضیح این امر لازم است که در این زمان حزب کمونیست ایران، علیرغم سرکوب شدیداش بهدست پلیس رضاخانی هنوز وجود داشت و چند ماه پس از این مصاحبه کنگره دوم خود را در ارومیه تشکیل داد (نگاه کنید بهجلد چهارم اسناد تاریخی). اینکه علوی و اسدوف از حزب کمونیست سخن نمیگویند بخاطر پنهانکاری است، و گرنه همان حزب جمهوری انقلابی ایران بهدست حزب کمونیست ایران ایجاد شده بود. لازم بهیادآوری است که کومین تانگ حزبی بود که بهدست سان یات سنِ، رهبر جریان بورژوائی چین بهوجود آمد و بعدها چان کای چک مرتجع در رأس آن قرار گرفت و آن را وسیله کشتار کمونیستها قرار داد. حزب کمونیست ایران در تزهای کنگره دوم خود در مورد حزب انقلاب ملی یعنی همان حزب جمهوری انقلابی ایران تأکید میکند که رهبریاش باید حتماً بهدست کمونیستها باشد، و گرنه عناصر بورژوا آن را مانند چین بهبیراهه خواهند کشاند.