مراسم «چَمَر» در ایلام
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
باجلان فرخی[۱]
منصور کیائی
سوگ-آواز پیشینهئی کهن دارد: در فنیقیه سوگ-آواز را گی گِروس[۲] (Giggros) یا «گی گِرَس» (Giggras) مینامیدند که ترکیبی بود ازنوای فلوت و دهل، و آن را در مراسمِ آئینیِ سوگ «ادونیس» (Adonis) مینواختند. میگویند «ادونیس» ازدرختی زاده شد و در جوانی به سبب زیبائی بیمانندش موردِ مهرِ «افرودیت» یا «ونوس» (خدای بانوی عشق) و مورد کینِ «مارس» یا «مریخ» (خدای جنگ) قرار گرفت که دلدادهٔ «افرودیت» بود و سرانجام «مارس» در شکارگاه بههیأت گرازی درآمد و او را کشت. مراسمی که در هر سال بهیادبود مرگ «ادونیس» در فنیقیه و اسکندریه و کنعان و بهیادبود مرگ سیاووش در بخارا و ایران[۳] برگزار میشد، ریشهئی کهنتر از این روایت دارد. این مراسم با اساطیر آغاز دورهٔ نوسنگی ارتباط مییابد. در ایران و فنیقیه و اسکندریه این مراسم را بعد از برداشت گندم و در تابستان یعنی زمان خشکیدن و فسردن گیاه انجام میدادند. در کنعان سوگ «ادونی» (Adony) را (که در واقع مراسم رستخیز او بود) هم زمان با آمدن بهار و طغیان «نهر ابراهیم» انجام میدادند. سوگ «ادونی» را وقتی برگزار میکردند که «نهرِ ابراهیم» بهسبب طغیان و شستن لایههای رُسیِ سرچشمه خود سرخ رنگ میشد و سرخی آن را بهزخم «ادونی» و خون او نسبت میدادند.
سوگ سیاووش در ایران، سوگ «ادوانی» در کنعان و سوگ «ادونیس» در فنیقیه و اسکندریه بهاعجاب انگیزی رویش و مرگ گیاه و دیگر باره روئیدن آن برای انسانِ آغاز دورهٔ کشاورزی و نوسنگی ارتباط مییابد و قهرمانان این روایت «گیاه خدا»یان دورهئی کهنترند که با گذشت زمان به گونهئی دیگر در مراسم آئینی، اسطورهها و روایات دورههای بعد نمایان شدهاند.
سوگِ آواز آئینی «چَمَر» شباهت زیادی با این مراسم آئینی دارد.
در مناطق روستائی و عشیرهئی ایلام و لرستان «چَمَری» Chamari نوایِ غمباری است که در سوگ از دست رفتن و مرگ عزیزان بهنوا در میآورند. از کیفیت برگزاری «چَمَر» و مراسم آن در مناطق روستائی و عشایری ایلام و لرستان چنین برمیآید که با گذشت زمان و دگرگونی نسبیِ روال زندگانی مردمان این مناطق سوگِ سیاووش و «ادونی» بهگونهئی در مراسم سوگواری این مردم ادامه یافته و نام نوایِ غمبار «چَمَر» بهمراسمی که همراه آن اجرا میکنند، اتلاق شده است.
با توجه بهمراسم «چَمَر» میتوان دریافت که روستائیان و عشایر ایلام مراسم روبهرو شدن با مسأله مرگ را در سه مرحلهٔ متوالی انجام میدهند:
۱. هنگام نزع: چنان که در شهرها نیز معمول است بههنگام نزع بیمار را رو بهقبله میخوابانند و نزدیکان را از بستر او دور میکنند. قاری یا ملای ده یا ایل (اگر در دسترس باشد) بالایِ سر بیمار مینشیند و بهصدای بلند قرآن میخواند. زاری و گریهٔ نزدیکان پیش از مردن بیمار ممنوع است و برآنند که این کار بیمار را «جان بهسر» میکند و مرگ را بر او مشکل میسازد.
۲. تدفین: بعد از مردن بیمار اگر شبانگاه مرده باشد تا صبح بالای سرش قرآن میخوانند و چراغی را بالای سر او روشن نگه میدارند. با فرا رسیدن روز مرده را میشویند و طی مراسمی که مانند مراسم مذهبی مناطق دیگر ایران است مرده را به خاک میسپارند و غالباً کسانی را که برای آنها «چََمَر» برگزار میکنند در امامزادهها و پیرها بهخاک میسپارند. با توجه بهگورهای این مردمان چون مناطق دیگر میتوان وضع مادی صاحب گور را بهخوبی تشخیص داد و بهسهولت میتوان دید که فاصلهٔ طبقاتی افراد حتی بعد مرگ هم رعایت شده است.
۳. سوگواری: سوگواری خانوادههای فقیر معمولاً ساده است. «چمر» غالباً خاص خانوادههائی است که مرفهترند. «چَمَر» را با فاصلهٔ سه تا یک هفته بعد از مرگ انجام میدهند و سبب این تأخیر آن است که صاحب عزا پیکهائی را بهمناطق اطراف میفرستد و طوایف و تیرههائی را که با آنها رابطهٔ عشیرهئی دارند برای شرکت در مراسم دعوت میکند. در این زمینه بعد از آن که صاحب عزا مراسم «چمر» را اجرا کرد گاه طایفهٔ او یا طایفهٔ منسوب بهطایفهٔ صاحب عزا هم «چَمَر» میگیرد. این کار بهچند عامل بستگی دارد: نخست شخصیت اجتماعی مرده، دوم رابطهٔ خویشاوندی (نسبی و سببی) میان دو طایفه و سوم آن که طایفهٔ صاحب عزا قبلاً برای مردهٔ آن طایفه «چمر» گرفته باشد. نکته مهم آن است اگر مرده مورد احترام اهالی ده یا ایل باشد و فرزندان او نتوانند بهسبب فقر برای او چمر بگیرند اهالی روستا یا ایل برای او «چَمَر» میگیرند.
خرجِ چَمَر: مراسم «چَمَر» را در فضای باز نزدیک روستا یا جائی که ایل موقتاً در آنجا توقف کرده است انجام میدهند. پیش از برگزاری مراسم زمین یا فضای مورد نظر را برای انجام مراسم تمیز میکنند و در گوشهئی از زمین چند سیاه چادر برای ذخیرهٔ مواد غذائی و ظروف و تهیه غذا بر پا میکنند. آشپز بهطبخ غذای مدعوین میپردازد. آذوقه و مواد مورد نیاز برای طبخ غذا را قبلاً فراهم میکنند. اما شرکت کنندگان در این مراسم هر یک بهنسبت توانائی خود «خرجِ» این مراسم را با خود میآورند. این خرج شامل پول نقد یا حیوان وموادی است که بهجای پول نقد پرداخت میکنند.
نوازنده، شعر خوان و همسرایان: پیش از اجرای مراسم باید ازنوازنده، شعرخوان و همسرایان که مرثیههای این مراسم را میخوانند دعوت کنند. افرادی را که برای این کار دعوت میکنند عبارتند از:
- الف - نوازندگان ساز و دهل که نوای «چَمَر» را بههنگام اجرای مراسم مینوازند.
- ب - «بیییش» Biyish که یک یا دو نفر از شاعران بومی و صاحب قریحهاند که بههنگام اجرای مراسم میتوانند مرثیههای یک بیتی بسرایند و بخوانند تا همسرایان آن را تکرار کنند.
- پ - «روکر» Rowkarها که شامل شش نفر یا بیشتر است. که اینان صدائی مردانه و خوش دارند و بیتهای «بیییش» را در حالی که در صف دونفری بهدنبال او میروند، در طول مراسم و جلوی صف عزاداران بههمسرائی با «بیییش» میپردازند.
علم و کُتَل و نریان کسی که مرده است: پیش از شروع مراسم اسب کسی را که مرده است با پارچههای سیاه و رنگین میآرایند و کلاه و دستار او را روی زین مینهند و بههنگام اجرای مراسم یک نفر اسب را در میان میدان نگه میدارد. تفنگ کسی را که مرده است در میان میدان از داری میآویزند. در لرستان و ایلام گاه موی دُم و یال نریان کسی را که مرده است میبرند و این همان رسمی است که در شاهنامه در مرگ اسفندیار از آن یاد میشود که:
پشوتن همی بود پیش سپاه | بریده فش و دُمِ اسب سیاه |
و نفرینی لری است که بهاسب میگویند «یال و دُمت بریده باد! یالُ دُویمت بووِری یعنی صاحبت بمیرد!». اسب با زندگانی روستانشینان و عشایر این مناطق پیوندی استوار دارد و چنان است که سنگ قبرهای کهن ایلامی و لری غالباً با نقش اسب تزئین شده و شاید نقش اسب سمبولی است بازمانده از تدفین اسب با مرده، تا مرده در جهان دیگر بیاسب نباشد. در این مراسم علاوه بر آرایش اسب پیش از اجرای مراسم علم و کُتلهائی از پارچه فراهم میکنند تا بههنگام مراسم آن را بهدست مردان بدهند. گرفتن علم و کتل نماد نرینگی و خاص مردان است و زنان در صف عزاداران فقط پارچهئی سیاه را جلو خود میگیرند؛ این پارچهٔ سیاه رنگ معمولاً یک توپ پارچه است که هر چه تعداد زنان زیادتر میشود آن را بیشتر میگشایند و صف طولانیتر میشود.
خَرِه و گل: پیش از شروع «چمر» در گوشهئی از میدان تغاری از گل میگذارند تا تازهواردان کلاه و شانهها یا روی سینهٔ لباس خود را «خَرِه» بمالند. صاحب عزا کلاه خود یا تکهئی پارچه یا تکهئی «دوار» Dawar (پارچه بافته شده از موی بز و مخصوص سیاه چادر) را به «خره» آغشته میکند و آن را حمایل میکند؛ زن صاحب عزا نیز گاه چنین میکند یا سربند خود را گل میگیرد.
صف بستن و شروعِ «چَمَر»: روز اجرای «چَمَر» با برآمدن آفتاب و بعد از چاشت اهالی ده یا ایل و صاحبان عزا با بلند شدن صدای «چَمَر» (سرنا و دهل عزا) در میدان جمع میشوند و صف میبندند. نخست مردان صف میبندند و علم و کُتلها را در قسمتهای مختلف صف جا میدهند؛ بعد زنان در انتهای صف مردان صف میبندند و پارچهئی سیاه را جلوی خود میگیرند. «بیییش» و «روکر»ها یا همسرایان مرثیهخوانی را با نوائی آغاز میکنند که بهسان «هق هق» است و با ضربههای کشدار و ناپیوستهٔ طبل هماهنگ است. همسرایان با این نوا از جلوی صف میگذرند و با رسیدن بهپایان صف بهآرامی باز میگردند و این کار را تکرار میکنند. نوازندگان در مدخل میدان ایستادهاند و با فرا رسیدن هر گروه از مدعوین «چَمَر» را مینوازند. مردان و زنان صاحب عزا بهاستقبال مدعوین میروند. پیش از این دختر بزرگ یا همسرِ جوانِ کسی که مرده است پس از شنیدن خبر مرگ پدر یا شوهر گیسوان بلند و بافته خود را از بن میبرد و هنگام اجرای مراسم «چمر» آن را از مچ میآویزد؛ و نفرینی است که: «گیسوست بردیه و از دستت آویخته باد! گیست بووِرِن بهخَنَه گرِدَسِت! یعنی پدر یا شوهرت بمیرد!» با بهنوا در آمدن «ساز عزا» زنی که گیسویش را بریده و بهمچ دست آویخته است و چند زن دیگر از نزدیکان مرده در حالی که سربند خود را پس میزنند تا موی جلوی سرشان نمایان شود و درحالی که با ناخن صورت خود را میخراشند بهاستقبال زنان از راه رسیده میروند. زنان از راه رسیده سربند زنان عزا را بهحالت اول برمیگردانند و خود سربندشان را پس میزنند و این عمل چند بار از هر دو جانب تکرار میشود و تا زنان از راه رسیده هماهنگ با صدای ساز و بهآرامی از پشت صف زنان و از میانهٔ آن بهصف بپیوندند. در گذشته زنان در چنین موقعیتی سربند از سر برمیگرفتند و موی خود را میکندند و هنوز هم گاهی این کار یعنی کندن موی را تکرار میکنند و این رسمی است که فردوسی در سوگ سهراب و سیاووش از آن یاد میکند آنجا که خبر مرگ سهراب بهتهمینه میرسد:
مرآن زلف چون تاب داده کمند | بر انگشت پیچید و از بن بکند | |
ز رخ میچکیدش فرود آب خون | زمان تا زمان اندر آمد نگون |
و زمانی که خبر کشته شدن سیاووش بهفرنگیس میرسد:
همه بندگان موی کردند باز | فرنگیس مشکین کمند دراز | |
برید و بهگیسو میان را ببست | بهناخن گل ارغوان را بخست | |
سر ماهرویان گسسته کمند | خراشیده روی و بمانده نژند |
ناگفته نماند که در مراسم «چمر» هم بههنگام رسیدن زنان صاحب عزا و زنان میهمان بهیکدیگر زنان بهصورت خود چنگ میکشند و «وی، وی» vey, vey (وای، وای) میکنند و نوازندگان «چمر» آنها را با نوای مویهواری که هم نوای «وی، وی» است همراهی میکنند در این مراسم اگرچه پوشاک همهٔ زنان سیاه نیست اما رنگین هم نمیپوشند. و برخی از زنان عبائی سیاه بر دوش دارند.
مردان طوایف و تیرههائی که برای شرکت در مراسم «چمر» میآیند اکثراً «قَترِه» (عبای نازک) بر دوش دارند و رنگ این «قَتره»ها معمولاً سفید یا قهوهئی است. درواقع «قتره» پوشاکی رسمی است که گاهی در مراسم دیگر هم از آن استفاده میکنند. با فرا رسیدن مدعوین مرد صاحبان عزا اسب آنان را میگیرند و در گوشهئی توبرهئی از کاه و جو یا علوفه بر گردنش میآویزند تا اسب آنان را نیز حرمت نهاده باشند. مردان هم بههنگام وارد شدن بهصف از پشت صف بهصف میپیوندند و جای آنها در صف به تناسب سن و شأن آنهاست. در همهٔ مدتی که میهمانان از راه میرسند «چمری» نواخته میشود و این نوا تا وقتی که آنها در صف بایستند و «روکَر»ها از نو شروع بهمرثیه خوانی کنند ادامه دارد. گاهی برخی از طوایف شرکت کننده در «چمر»، «بیییش» و «روکر»ها اشعار خود را با از راه رسیدگان مربوط میسازند و از بزرگان و خویشان مردهٔ آنان در مرثیه خوانی و همسرائی خود یاد میکنند. مدعوین مرد غالباً با خود مادیانِ تزیین شدهئی را همراه میآورند و یکی آن را در کنار اسب کسی که مرده است نگه میدارد و گاه مادیان از آن طایفهئی است که اخیراً یکی از افراد خود را از دست داده است.
مردان و زنانی که در صف ایستادهاند پاها و شانههای خود را با آهنگ صدای همسرایان و ساز بهآرامی تکان میدهند و کمتر بیگانهئی است که با دیدن این مراسم بهیاد رعبانگیزی مرگ نیفتد. حرکت پا و شانهٔ مردان و زنان در صف موزون و چیزی همانند رقص است. این حرکت یادآور رقصی است که شکارچیان آغازین برای دور کردن روح مردگان خود از خویش و بازداشتن آنها از بازگشت انجام میدادند.[۴] پیرمردی روستایی در منطقهٔ «چَغلوندی» لرستان از روزگاری میگفت که در گذشتهٔ نه چندان دور شب بعد مرگ بر گور مرده تلی از هیزم میانباشتند و آتش میافروختند؛ و این جلوه نیز یادگار دورانی دور و روزگاری است که انسانهای آغازین برای گرم کردن تن مرده بر گور او آتش میافروختند و نذور بعد مرگ برای مرده نیز یادی است از خوردنیهائی که در گور و مقابر مردگان مینهادند تا مرده بیقوت نماند و بهآزار نپردازد.
مراسم چمر از برآمدن آفتاب تا نیم روز ادامه مییابد و هنگام ناهار شرکت کنندگان در مراسم بهچادرهائی که از پیش برپا شده بود میروند. از مدعوین با غذا و چای پذیرائی میکنند. غذا را در سینی میریزند و گرد هر سینی چند نفر جمع میشوند. بعد از خوردن غذا همیشه اختلافات و کینههای دیرینهٔ موجود بین افراد طایفه را با توجه بهناپایداری دنیا مطرح میکنند و ریش سفیدان قوم بهحل و فصل این اختلافات میپردازند. بعد از ناهار و چای مراسم «چَمَر» تا تاریک شدن هوا ادامه مییابد و این مراسم را از یک تا سه روز انجام میدهند. در آخرین روز «چمر» پیش از غروب آفتاب مردان و زنان گرد علم و کتلها جمع میشوند و پس از شیون بسیار پیرمردان قوم کتل خاص مرده[۵] را باز میکنند و مراسم پایان مییابد. اگر «چَمَر» چند روز ادامه یابد باید هر غروب میهمانان بهخانههای خود باز میگردند اما در آخرین روز بهمیهمانان شام میدهند و این شام که بعد از باز کردن کُتَل داده میشود به «شاوشیم» (شام عزا) یا «شاوشین» Showshin معروف است؛ و نفرینی است برای بزغاله یا گوسفندی که چوپان را آزار میدهد که: «غذای عزاشوی! بویت و شاوشین، یعنی صاحبت بمیرد!». مدعوین بعد از خوردن «شام عزا» با گفتن: «خم یننی» (غم نبینی) و پاسخ شنیدن «وَسیورتان بیایم» (در شادیتان بیائیم) خداحافظی میکنند و مراسم رسماً پایان مییابد.
«بیت»هائی که «بیییش» و «روکر»ها در سوگ مرده در طی این مراسم میخوانند با شیوهٔ معیشت، فرهنگ بومی و باورها و اعتقادات این مردمان ارتباط مستقیم دارد. هر یک از این ابیات بازگویِ ویژگیهائی است که با جنبههای مختلف زندگانی مردمان این منطقه پیوند دارد و ارائه نمونههائی از آن راهگشائی است بهروال زندگانی روستائیان و ایل نشینان منطقهٔ ایلام.
گفتنی است که هر نیم بیتِ «بیییش» را «روکر»ها یا همسرایان سه بار تکرار میکنند و این کار بهخاطر تأثیر بیت و همنوایی با سه ضربهٔ کشدار و جدا از هم دهل است و نیز بهخاطر آن است که به «بیییش» فرصت دهند تا بیت تازهئی متناسب با موقعیت و افرادی که از راه میرسند بسراید:
دَکارِ فلک کس نی ری امان | کسی از گردش فلک در امان نیست | |
سامانم سیه کِرد مرگِ فرخ خان | مرگ فرخ خان[۶] سامانم را سیاه کرد | |
کارِ کارداران چین خِسی ژکار | با مرگت عرصه را بر همه تنگ کردی | |
نماگه قیصی چین سپاسالار | قیصر[۷] هم که چون سپهسالاری بود، نماند | |
فرخِ خان نیمی نِم و اوخَوَرَوَه | از فرخ نشانی و خبری نیست | |
کِلفت ذلیل دردسَرَوَه | خانوادهاش ذلیل و دچار دردسر شد | |
کِلفت ذلیل و بدبخت دَمیرکان | خانوادهات ذلیل و بدبخت ماندهاند | |
امسال شینت کیم برا فرخخان | برادر فرخ! امسال برایت شیون میکنیم | |
فرخان نیه دی نام جمه | در جمع ما از فرخ خان خبری نیست | |
بینی برایلی خود داشتیان خمه | تا بیند خوراک برادرانش غم است | |
تقیها دَبانِ خرمان خمی | تقی بر خرمن غم نشسته است | |
مگر اردشیر بوگه همدمی | مگر اردشیر[۸] از او دلجویی کند | |
دیواخانه گَت پِرژَ میمانه | میهمان سرایت پر از میهمان است | |
یی لتی کُرده یکیِ کُرخانه | نیمی کرد و نیمی خانزاده | |
ای دیواخانه خاپِر ژَ فرشه | میهمانان سراسر نشستهاند | |
مجلس نیشتگه کل کشاکشه | چه پر فرش است میهمان سرای تو | |
خدا نه شیونی دزگای مال تو | خدا تباهی را از خانه تو بدور دارد | |
فلک نیشتگه دَخیال تو | که فلک در کمین تو نشسته است | |
سیلی کی بر ابلیت خورداشتیان خمه | نگاه کن برادرانت خوراکشان غم است | |
سیل که عَیالت چی پریشانه | ببین خانوادهات چه پریشانند | |
مَغ مین و خُل تَن هادی میرکانه | غمگین و دژم درین خانه ماندهاند | |
کف تنه وض روزگار ناجوره | ببین خانوادهات چه پژمردهاند | |
سیل که عیالت چی کزو کوره | ببین خانوادهات چه پژمردهاند | |
کف تنه دی وض روزگار ناجوره | گرفتار روزگار و پریشانند | |
فلک داوَمان ای دردِ سره | فلک دردسر نصیب ما کرد | |
کفتیم دی نام دزگای چمره | گرفتار مراسم «چمر» شدیم | |
بازار فلک شیوان طورمان | گردش فلک سامان ما را بهم ریخت | |
دزگاهی علم کفته ودورمان | ببین اطرافمان را علم و کتل گرفت | |
شین بی وه شیون و اوی لای زاری | بانگ شیون و زاری برخاست | |
خین کفتگه دَبان گونای گلناری | بر گونه گلناری خون نشست |
زیرنویس عکسها
۱. «بابا» از تندیسهای بالای گور در پیر محمد مهران.
۲. نوازندگان چَمَر.
۳. «بیییش» و «روکَر»ها (همسرایان) در مراسم چَمَر.
۴. نریان کسی که مرده است.
۵. زنان در حال مویه.
۶. صف مردان بههنگام اجرای مراسم چَمَر.
۷. صف مردان و زنان بههنگام اجرای مراسم چَمَر.
طرح لوح گور از لوحی در دره شهر ایلام - طرح از مینو کریمنیا
پاورقیها
- ^ تصاویر و «بیت»های این گزارش در تابستان سال ۱۳۵۴ در منطقهٔ «گُلگُل» از روستاهای منطقهٔ ایل ملکشاهی در ایلام صبط شد. شکل مراسم «چمر» در ایلام و لرستان تا حدی شبیه یکدیگر است.
- ^ Newlouss Encyclopedia of Mythology. p, 82. Hamlyn
- ^ نک بهتاریخ بخارا ص ۲۸ و اساطیر ایران مهرداد بهار ص ۵۴
- ^ برای آگاهی بیشتر نک به Primitive Mythology J. campbell. sovvenir P.s 125-9 ' 180
- ^ از کُتَلهای متعددی که در این مراسم وجود دارد یکی از کتلها خاص مرده است و شگفت آن که این کتل شبیه صنوبر یا سروی است که در سوگ سیاووش در بخارا و در سوگ «ادونیس» در فنیقیه، سوگواران در پای آن زاری میکردند و نمادِ سیاووش و «ادونیس» بود. نک اساطیر ایران مهرداد بهار.
- ^ فرخ نام مرده است که کشاورزی ساده بود خان در اینجا مفهوم آقا را دارد.
- ^ قیصر جوانی است که بهتازگی از ایل مرده است
- ^ از بستگان نزدیک مرده
- ^ از بستگان نزدیک مرده