جنگ داخلی و تضاد منافع در چاد

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۵ توسط Negin (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۲

جنگ‌های داخلی ممالک آفریقائی به‌ویژه در سرزمین‌هائی که از آغاز دههٔ 1960 به‌استقلال رسیده‌اند همیشه مصیبت‌بار بوده است. هرچند که منازعات استقلال‌طلبانه در چهل کشور از مجموع چهل و نه نظام سیاسی حاکم بر قارهٔ آفریقا حداقل در قیاس با ممالک تحت سلطهٔ آسیائی کم‌تر خون‌بار بوده، در عوض تضادهای قومی قبیله‌ئی، و جدال برای تصاحب قدرت سیاسی همراه با دخالت ممالک استعمارگر، در آفریقا جنگ‌های داخلی طولانی و کشتار وسیع خلق‌ها را باعث شده است. در گذشته: کنگو، آنگولا، بیافرا، سودان، زئیر، اتیوپی، آفریقای مرکزی و اوگاندا؛ و امروز؛ چاد!

چاد سرزمینی است به‌مساحت یک میلیون و دویست و هشتاد و چهار هزار کیلومتر مربع که از سال 1900 تا 1960 جزء مستعمرات آفریقای غربی فرانسه به‌حساب می‌آمد، و به‌هنگام استقلال از فرانسه، به‌سال 1960، براساس یک مرزبندی حساب شده با شش کشور لیبی، سودان، آفریقای مرکزی، کامرون، نیجریه و نیجر همجوار افتاد. جمعیت چاد، طبق سرشماری سال 1978 که توسط مأموران سازمان ملل متحد صورت گرفت 000/245/4 نفر است و دوسوم این تعداد، یعنی 86% آن، در نه هزار روستا به‌سر می‌برند که هر یک به‌طور میانگین کم‌تر از دویست تن جمعیت دارد. تنها نه مرکز شهری در چاد هست که نفوس آن از ده هزار نفر برمی‌گذرد. «نجمنا»، پایتخت، که در گذشته «فورت لامی»خوانده می‌شد دارای جمعیتی حدود یکصد و هفتاد هزار نفر است.

در چاد بیش از سیصد و هفتاد و پنج قبیله، گروه، و خرده گروه، در نقاط مختلف و به‌طور پراکنده زندگی می‌کنند. هیچ‌یک از این‌ها در حدی نیستند که بر دیگران برتری داشته باشند و بزرگترین آن‌ها «سارانا»فقط بیست و چهار درصد کل جمعیت کشور را تشکیل می‌دهد. در عین حال، مردم چاد زبان رسمی و واحدی ندارند و هر گروه و قبیله‌ئی به‌لهجه و زبان خاص خود سخن می‌گوید، و 3/4 درصد از 7 درصد افراد باسواد و تحصیل کردهٔ آن نیز به زبان فرانسه تکلم می‌کنند:

پنجاه و دو درصد مردم چاد مسلمانند و اکثراً ساکن شمال کشور، پنج درصد مسیحی و غالباً مقیم جنوبند، و چهل و سه درصد دیگر جمعیت همچنان پیرو مذاهب بومی و سنتّی آفریقا باقی مانده‌اند.

چاد یکی از فقیرترین ممالک جهان است؛ در ردیف چهل و نه کشوری است که از کم‌ترین درآمد سرانه برخوردارند، و یکی از بیست و نه ناحیهٔ بسیار عقب‌ماندهٔ جهان به‌شمار می‌آید.

نظام اقتصادی چاد نمونهٔ یک سیستم کاملاً عقب‌ماندهٔ وابسته به‌جهان اول، و متأثر از فعالیت بخش خصوصی دلال است.

ساخت گروه‌های شغلی، و درصد اشتغال مردم چاد به‌شرح زیر است:

بخش کشاورزی 44%

بخش صنایع 10%

بخش ساختمان 1%

بخش حمل و نقل 2%

بخش تجارت 22%

سایر بخش‌ها 21%

از مجموع یکصد و بیست و هشت میلیون و چهارصد هزار هکتار اراضی قابل کشت آن فقط از 20% یا هفت میلیون هکتارش بهره‌برداری می‌شود. در حالی که 91% مردم آن به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم در بخش کشاورزی فعالیت می‌کنند تنها 44% تولید ناخالص داخلی متعلق به‌آن‌هاست. همهٔ واحدهای کشاورزی سنتی و کوچکند و فقط سه چهارم تولیدات به‌مصارف محلی می رسد. طبق آخرین آثار موجود در سراسر اراضی تحت کشت کشور فقط 135 تراکتور موجود است که تازه تعداد زیادی از آن‌ها نیز به‌دلیل تسلط نظام فئودالی-که همچنان برقرار است- و نیز به‌علت کوچکی واحدهای تولیدی و کمبود کارگر ماهر و تکنسین مورد استفاده قرار نمی‌گیرد.

عمده‌ترین محصول صادراتی چاد، پنبه است. دام‌داری نیز در تولید ناخالص ملی سهم به‌سزائی دارد.

از نظر صنعت، چاد آنچنان واپس مانده است که فقط دو درصد از نیروی کار کشور در واحدهائی از قبیل پنبه‌پاک‌کنی، قندو شکر، پارچه‌بافی و مونتاژ رادیو و دوچرخه و موتورسیکلت به‌کار اشتغال دارند.

از مجموع یک میلیون و سیصد هزار تن نیروی آماده به‌کار چاد، بیست و پنج درصدش را زنان تشکیل می‌دهند؛ ضمن آنکه فقط یک درصد زنان چادی (که از نظر تعداد بر مردان فزونی دارند و نسبت‌شان صد به‌نود است)سواد نوشتن و خواندن دارند.

شصت و هفت درصد معلمان مدارس و آموزشگاه‌ها خارجی و اکثراً فرانسوی هستند. اولین دانشگاه چاد در سال 1970 افتتاح شد و نخستین گروه فارغ‌التحصیلان آن که هفتاد و سه نفر و از آن جمله پنج زن بودند در 1974 به‌اخذ مدرک تحصیلی نائل آمدند.

چاد از لحاظ بهداشت و درمان نیز کشوری کاملاً عقب‌مانده است: برای هر 1140 تن، تنها یک تخت بیمارستان وجود دارد و برای هر 382/44 تن، فقط یک پزشک!

فرانسویان مدت شصت سال تمام، بی‌وقفه به‌استثمار چاد پرداختند، یعنی از 1900 تا 1960. به‌سال 1920 اولین تشکیلات اداری در جهت بهره‌کشی هرچه بیش‌تر از امکانات موجود و استفادهٔ هرچه کامل‌تر از نیروی انسانیِ تقریباً رایگان در چاد دایر شد و تا سال 1960 که این کشور استقلال خود را به‌دست آورد، کم‌ترین نشانه‌ئی از اصلاحات و استقرار سیستم اجتماعی که از سوی فرانسویان اعمال شده باشد در آن سراغ نمی‌توان گرفت. جنگ طولانی فرانسه و الجزایر و مقاومت دلیرانهٔ مردم این کشور باعث شد که سرزمین‌های مسلمان‌نشین آفریقائی تحت سلطهٔ فرانسه، در مقایسه با پیروان سایر ادیان، در برابر تجاوزات و مقاصد استعماری بالقوه از خود مقاومت و سرسختی بیش‌تری نشان دهند. کمااینکه مردم شمال چاد، حتی در زمانی استقلال و در طول بیست سال اخیر، خواستار خروج کامل نیروهای نظامی و عوامل وابسته به‌فرانسه از سرزمین خود بوده‌اند، در حالی که مسیحیان جنوب و پیروان ادیان مختلف بومی، همیشه پایگاه مناسبی برای تداوم تسلط فرانسه بر چاد بوده است.

علی‌رغم کسب استقلال در سال 1962، نخستین انتخابات چاد در 1969 صورت گرفت، یعنی دو سال پس از اوج‌گیری جنگ داخلی خونینی که کم و بیش از زمان استقلال در گرفته بود.

جبههٔ آزادی‌بخش چاد به‌رهبری «حسن هبره»از سال 1962 در بسیج عمومی مردم و رهبری گروه‌های مسلمان شمال برای حصول به‌استقلال سیاسی و اقتصادی واقعی، نقش مؤثری داشت. «تومبال بی»، اولین رئیس جمهور چاد از اهالی جنوب، با اعمال سیاست‌های خشونت‌آمیز در برابر مردم شمال و دستگیری پنج تن از سران انقلابی و کشتار وحشیانهٔ بیش از پانصد تن، عملاً مسبب تداوم جنگ‌های داخلی شد که تا به‌امروز نیز، با شدت و ضعف، ادامه داشته است.

دولت فرانسه که پس از اعطای استقلال، از طریق عقد قرارداد نظامی با چاد حفظ امنیت و حاکمیت آن را تقبل کرده بود کوشید با اعزام لژیون خارجی فرانسه موقتاً آرامش را برقرار کند و به‌شورش‌های سال 1967 خاتمه دهد.

کودتای قذافی و تبلیغات وی در مورد آمادگی لیبی برای کمک به‌خلق‌های انقلابی سراسر جهان و به‌ویژه همسایگان خود باعث شد که جبههٔ آزادی‌بخش برهبری «حسن هبره»با استفاده از 1054 کیلومتر مرز مشترک سرزمین‌های مسلمان‌نشین شمال چاد با لیبی، پایگاه مستحکمی برای ادامهٔ مؤثر مبارزه علیه حکومت مرکزی «تومبال بی»که در سال 1969 مجدداً به‌ریاست جمهوری برگزیده شده بود به‌دست آورد. قذافی ضمن موافقت با تأسیس دفتر جبههٔ آزادی‌بخش چاد در «تریپولی» (1971)مقدار قابل توجهی پول و اسلحه در اختیار استقلال‌طلبان مسلمان شمال گذاشت. علی‌رغم اختلافات بعدی بین «هبره»و «قذافی»که به‌انتقال دفتر نمایندگی جبهه آزادی بخش به‌الجزیره منجر شد، روابط لیبی و انقلابیون شمال چاد می‌توانست در آیندهٔ نهضت نقش تعیین‌کننده‌ئی داشته باشد.

دولت فرانسه با توجه به‌استمرار جنگ داخلی و ناامنی که به‌اقصی نقاط چاد گسترش یافته بود، کوشید با اعزام کارشناسان و مستشاران نظامی و غیرنظامی، رئیس جمهور «تومبال بی»را به‌اجرای پاره‌ئی اصلاحات ظاهری به‌منظور ایجاد روحیهٔ ملی وادارد؛ ولی بحران گروگان‌گیری دو تن از باستان‌شناسان فرانسوی بنام فرانکو و پیر کاوستر توسط افراد وابسته به‌«حسن هبره»که ظاهراً برای شناسائی اماکن باستانی چاد به‌این کشور آمده بودند امید فرانسویان را به‌قابلیت سیاسی-نظامی و مشروعیت رئیس جمهور نقش بر آب کرد. قوای نظامی فرانسه که برای کمک به «تومبال بی»به‌چاد اعزام شده بود پس از تماس با عناصر مخالف حکومت، مقدمات کودتای آرام سال 1975 چاد را طرح ریخت. «فلیکس مالون»رئیس جمهور جدید، با عقد یک قرارداد نظامی-دفاعی با فرانسه در سال 1976 روابط سیاسی و اخذ کمک‌های اقتصادی از فرانسه را مورد تأکید قرار داد. گروگان‌ها آزاد شدند و روابط سیاسی با لیبی قطع شد. اقداماتی که در مجموع آرامش نسبی کوتاه مدتی در چاد به‌وجود آورد. در مارس سال گذشته، هنگامی که نشانه‌هائی از تنش‌های منطقه‌ئی، به‌ویژه در شمال چاد، بروز کردچیزی نمانده بود که برای چندمین بار از تاریخ استقلال جنگ داخلی در آن کشور درگیرد، با ائتلاف دو تن از سربازان قدیمی جنگ‌های داخلی، حکومت «مالون»سرنگون شد. «گوکانی اودی»به‌عنوان رئیس جمهور، و «حسن هبره»در سمت وزیر دفاع، مسؤولیت ادارهٔ کشور را به‌عهده گرفتند و کوشیدند با کمک لژیون یکهزار و صد نفری فرانسه که پیش از اقتدار یافتن «مالون»به‌چاد اعزام شده و همچنان در چاد به‌سر می‌برد، امنیت و آرامش را برقرار کنند.

چندی نگذشت که جدال برای تمرکز و اعمال قدرت فردی بیش‌تر، ائتلاف دو چریک قدیمی را به‌اختلاف و جنگ داخلی مبدل کرد. اختلاف و تضادی که سریعاً به‌ارتش 200/4 نفری چاد سرایت کرد و باعث ایجاد دودستگی در آن شد و هر گروه با همکاری هفراد شبه نظامی وابسته به‌خود به‌طرفداری از رهبر ایده‌آل خود پرداخت. برتری عددی نیروهای 6800 نفرهٔ طرفدار «اودی»، و آموزش و تخصص بیش‌تر نیروی پنج هزار نفرهٔ تحت فرماندهی «هبره»آنچنان تعادل و توازنی در قوای متخاصم به‌وجود آورده که امید دست یافتن به‌هر نوع راه حل عاجل را غیرممکن کرده است. این که «حسن هبره»یک مائوئیست تحصیل کردهٔ فرانسه است و «اودی»یک نظامی متمایل به‌لیبی، همسایگان دور و نزدیک چاد را به‌شدت نسبت به‌آیندهٔ منطقه نگران کرده است و همگی آنان خواهان پایان یافتن وضع متشنج موجود در چادند.

جنگ قدرت بین رئیس جمهور و وزیر دفاع با دخالت نیروهای طرفدار «وادال عبدالقادر»رهبر مسیحیان جنوب و شبه نظامیان طرفدار وزیر امور خارجه و افراد مسلح هوادار معاون رئیس جمهور، ظاهراً وارد مرحلهٔ نهائی خود شده است. چرا که کمک جدی نیروهای فرانسوی مستقر در چاد به‌یکی از گروه‌های متخاصم، می‌تواند سرنوشت پنجمین جنگ داخلی چاد را روشن کند. لژیون خارجی فرانسه-که در سال 1831 وزیر جنگ «لوئی فیلیپ»دربارهٔ آن‌ها گفته بود «عاشق جنگ، خون‌ریزی، و زیرورو کردن شن‌های سرزمین‌های فرانسه در شمال آفریقا هستند»- در اجرای سیاست خارجی جدید دولت خود و برخلاف جنگ خونبار «زئیر»در ژوئن 1978، که افراد آن در قتل و کشتار و وحشی‌گری روی سربازان آمریکائی جنگ ویتنام را سفید کردند، با عدم دخالت مستقیم و تبلیغ این ادعای دروغ که صرفاً خواهان استقرار آرامش و حفظ جان دیپلمات‌ها و اتباع خارجی و هفت هزار فرانسوی مقیم چادند، می‌کوشند به‌سیاست عوام‌فریبانهٔ نه شرقی نه آمریکائیِ فرانسه لطمه‌ئی وارد نیاید.

جنگ داخلی چاد، به‌علت تضادهای قومی، مذهبی، قبیله‌ئی، ایدئولوژیک، و فقر و بیسوادی مطلق مردم از یک طرف، و اعمال نفوذ کشورهای منطقه و دولت استعمارگر فرانسه از سوی دیگر، تاکنون جز هزاران کشته و زخمی و یکصد و بیست هزار مهاجر، و بالاخره تضعیف گروه‌های سیاسی-نظامی داخلی هیچ گونه حاصلی نداشته است. گروه‌های ملی و مبارز چاد در راه نبرد با نیروهای فرانسوی و سازمان‌ها و عوامل وابسته به‌آن، به‌دلیل توجه شدید افکار عمومی جهان و ممالک مترقی به‌مسائلی چون بحران افغانستان و روابط ایران با آمریکا، نمی‌توانند به‌کمک فوری دوستان خارجی خود امیدوار باشند. و این همه، در مجموع، شرائطی است که هر اقدامی از سوی دولت فرانسه را در چاد، در فراغت کامل میسر می‌کند، بدون این که به‌سیاست این کشور در خاورمیانه لطمه‌ئی وارد آید.