درباره ضرورت بختیاری بودن برای هر بختیاری
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
جامعه، سرزمین و نابرابری شبانان چادرنشین ایران
بختیاریها با نیم میلیون نفر جمعیت، که بیش از نیمی از آن هنوز چادرنشیناند، یکی از ایلات مهم ایران را تشکیل میدهند. آنها مسلمان و شیعی مذهبند و به گویشِ لری سخن میگویند که شاخهئی است از زبان فارسی متداول در جنوب غربی ایران (یعنی کردستان، ممسنی، کهکیلویه و بویراحمد و بخشی از ایلات خمسه). سرزمین بختیاریها با حدود ۷۵۰۰۰ کیلومتر مربع مساحت میان دو استان اصفهان و خوزستان واقع است. کوههای زاگرس این سرزمین را به دو قسمت تقسیم میکند. چادرنشینی و کوچ بختیاریها برای آن است که بتوانند در طول سال بهطور متناوب از مراتع دو منطقهی مختلفالارتفاع [برای تعلیف دامهایشان] استفاده کنند: ییلاقشان مرتفعترین منطقهی کوچ است و بلندترین نقطهی آن در زردکوه است به ارتفاع ۴۵۴۸ متر که در غرب شهرکرد و در منطقه چهارمحال قرار گرفته است. زمان این ییلاق از اردیبهشت تا شهریور است. گرمسیرشان در کوهپایههای غربی رشته کوه زاگرس و در انتهای شرقی دشتهای خوزستان واقع شده است.زمان قشلاق از مهر تا فروردین است. بختیاریها در طی سال دو کوچ مهم دارند که یکی را در بهار میروند دیگری را در پائیز، اختلاف فاصلهی مبداء و مقصد این کوچها برحسب گروه متفاوت است حداکثر مسافتی که طی میکنند به سیصد کیلومتر میرسد. در همین مدار چادرنشینی است که کلیهی فعالیتهای گروه تولیدی را هماهنگ میکنند و شکل میدهند. بختیاریها گذشته از الاغ و اسب و قاطر که برای باربری و سواری از آنها استفاده میکنند، اساساً به پرورش گوسفند و بز میپردازند؛ آنها از فرآوردههای این دامها به صور گوناگون بهره میگیرند. یعنی یا به صورت خودمصرفی یا به صورت مبادله. در واقع بختیاریها بخش مهمی از مواد خوراکی خود را از شیر و گاهی هم از گوشت تهیه میکنند. آنها از دام مواد اولیهئی نظیر پشم، مو، چرم و غیره به دست میآورند که از آن برای صنایع دستی استفاده میکنند. یا فرآوردههای دامی را به خارج از محدودۀ ایل میفروشند. مثل: فروش بره پرواری، یا مواد غذائی حاصل از شیر یا مواد اولیه خام نظیر پشم، پوست، مو یا تولیدات دستی نظیر فرش، گلیم، خرجین و غیره. بره و بزغاله در گرمسیر بهدنیا میآید (حدود بهمن ماه) و بختیاریها آن را بعد از فربه کردن در فصل پائیز در سردسیر میفروشند. دامها را تا خرداد ماه میدوشند و پشم گوسفندان را در اواخر خرداد بعد از برپا کردن چادرها در گرمسیر، میچینند. امروزه بخش مهمی از بختیاریها به کشت گندم و جو میپردازند که از اولی نان درست میکنند که غذای اصلی افراد ایلی است و دومی را به مصرف خوراک دام میرسانند، خاصه هنگامی که علف مراتع کم باشد. بختیاریها در سال دو بار از زمین محصول برمیدارند. یکی در ییلاق (سردسیر) و دیگری در قشلاق (گرمسیر). در ییلاق در حدود دهم شهریور، درست قبل از کوچ پائیزه، بذر میافشانند و در تیر ماه سال بعد که دوباره به ییلاق برمیگردند، محصول را درو و خرمنکوبی میکنند. اما در قشلاق بذرافشانی را در آبان ماه انجام میدهند و محصول را در پایان اقامت زمستانی در گرمسیر برداشت میکنند.
گردآوری گیاهان وحشی نقش درخور توجهی در حیات اقتصادی بختیاریها دارد. آنها بعضی از گیاهان وحشی مانند سبزیجات کوهی را برای مصرف غذائی گردآوری میکنند و نیز از بعضی از گیاهان وحشی موادی نظیر گنهگنه، گز، کتیرا به دست میآورند که آن را میفروشند. زنان بافندۀ ایلی محصولات متنوعی نظیر انواع پوشاک، خورجین، فرش، سیاهچادر و غیره تولید میکنند. سیاهجادر که از موی بز سیاه بافته میشود مسکن معمول و متداول چادرنشینان است در واقع تولیدات دستی در زندگی اقتصادی بختیاریها نقش بسیار مهمی دارد. همۀ این فعالیتها که با نظم و دقت فوقالعادهئی در زندگی چادرنشینی جریان دارد، نشانهئی است از ارتباط مستقیم جامعه بختیاری با محیط پیرامون خود و بازگوی قابلیت فنّی این جامعه است در انطباق با نوع زندگی بختیاری در این شرایط خاص.
ایل بختیاری از نظر سازمان اجتماعی به دو بخش یا بلوک تقسیم میشود به نامهای هفتلنگ و چهارلنگ همین بخشها نیز تقسیمات دیگری دارد بهنام باب مثل دورکی باب، بهداروند باب، بابادی باب. این بابها به طایفهها تقسیم میشوند مثل زراسوند، گندلی، موری و غیره. هر طایفهئی به چند تیره تقسیم میشود و هر تیره به چند تش و هر تش به چند اولاد و هر اولاد به چند خانوار. این نوع تفسیم بندی بسیار فشرده مربوط به نوعی سازمان تباری یعنی سازمان پدرتباری که در آن ازدواج پسرعموها و دخترعموها را به سایر ازدواجها ترجیح میدهند. اما، همان طور که معمولاً در حالات مشابه پیش میآید، عملاً ناممکن است که میان بختیاریها کسانی را بیابیم که آن دسته از پیوستگیهای سازمان تباری را که از حدود تش و تیره میگذرد، بشناسند و دربارۀ آن اطلاعات قطعی و درستی بدهند؛ وانگهی شجرهنامهها را هم دست کاری کردهاند و در نتیجه از آن چیزی جز دغدغۀ بیان نتایج حاصل از اتحادهای سیاسی در کیفیت سلسله نسب را میتوان دریافت.
استقلال و وابستگی
همۀ این واحدهای اجتماعی جنبه کارکردی ندارد. سطوح داخلی تقسیمات، که مستقیماً از طریق خویشاوندی تعیین شده است؛ همانند مکان مناسبی برای امور اقتصادی روزمره تجلی میکند. خانواده که (هر خانوار بهطور متوسط پتج نفر را در بر میگیرد) محل سکونت آن سیاه چادر است پایه و اساس اسن اجتماع است و میتوان آن را واحد مصرف تلقی کرد. در واقع سیاه چادر (خانوار) مکان تملک خصوصی دام هم هست. خانوادۀ گسترده را اولاد یاتش میخوانند که بهصورت یک یا چند مال است. هر مال مجموعهئی است از چادرها مع آنها را در کنار هم برپا میکنند. اندازه هر مال برحسب احتیاجات نیروی انسانی از ۲ تا ۱۲ چادر است. هنگام کوچ، تش، و بیشتر مواقع تیره با گروهبندی مجدد با بیشتر مالهائی که جنبه خویشاوندی دارد ارتباط برقرار میکند این نوع سازمان که بهشکل واحدهای اجتماعی کم و بیش مستقل است، با کمی تفاوت، میان همۀ جوامع چادرنشینی و شبانی خاورمیانه هم دیده میشود.
برای بختیاریها اصلیت مهم بختیاری بودن در موجودیت واحدهائی چون طایفه و باب و بهخصوص ایل تجلی میکند این واحدها بهترتیب همۀ افراد ایل را در بر میگیرد و ابعاد جمعیتی در خور توجهی دارد. چنان که جمعیت بعضی طوایف (گندلی، موری، بابادی، عالی انور) حتی به ۲۶۵۰۰۰ نفر و جمعیت ایل همانطور که گفتهایم به نیم میلیون نفر هم میرسد. بهنظر میرسد که در سطوح بالائی سازمان این امر بهعکس سطوح پائینی تقسیمبندیها، بیشتر جنبه سیاسی داشته و عاری از جنبه کارکردی است. با وجود این نمیتوان در اهمیت وجودی تقسیمات سطوح فوقانی شک کرد. همۀ بختیاریها دقیقاً از این تقسیمات با خبرند و آن را پذیرفتهاند. یعنی آن که همۀ افراد ایل در مرکز یک سلسله دوایر محدود جا میگرفتهاند. افراد ایل میکوشند که این دوایر را وسیعتر کنند. یعنی اعضای خانواده، که دایرۀ تعلق محدودی است. مایلند که از آن پا فراتر گذاشته و این دایرۀ تعلق را تا حد ایل گسترش دهند. چرا که آنان ایل را به مثابۀ دایرۀ تعلق وسیعی شناختهاند. پس به این نتیجه میرسیم که لفظ بختیاری واژهئی تهی نیست. بنابراین در آن وضعیتی کاملاً اصیل و خاص وجود دارد. این وضعیت را نه در میان لرها میتوان یافت و نه در میان بویراحمدیها که از نظر فرهنگی و جغرافیائی با بختیاریها بسیار نزدیکند (سرزمین لرها در شمال و سرزمین بویراحمدیها در جنوب سرزمین بختیاریها واقع است). دربارۀ لرها میتوان چنین گفت که چیزی به اسم ایل یا اتحادیۀ لرها وجود ندارد. اما گروههای فراوانی از لرها وجود دارد که از نظر اقتصادی و سیاسی مستقل از یکدیگر زندگی میکنند. این گروهها در معنای کلی لرند. اما میان خودشان یا «سگوند» ند یا «پاپی» یا «شیراوند» و غیره. وضعیت بویراحمدیها نیز با آنچه که میان لرهای لرستان میبینیم تفاوت چندانی ندارد. زیرا در منطقۀ کهکیلویه پنج گروه ایلی، بویراحمدی،طبیبی، دشمن زیاری، بمئی و چرام زندگی میکنند که هریک در محدودۀ خود مستقلاً به ییلاق و قشلاق میروند. گاهی بهغلط همۀ این ایلات را ایل کهکیلویه میخوانند. حال آن که کهکیلویه نام منطقهاست. یا همۀ اینها را ایل بویراحمدی مینامند در حالی که بویر احمدی یکی از ایلات پنجگانه و شاید بزرگترین ایل منطقه است. این نوع نامگذاری ناشی از عادت افراد خارج از ایل است، برای نامیدن ساکنان یک منطقه این امر در مورد لرستان هم صادق است.
{نمودار ترسیم شود!}
اعداد ستون دست چپ محل گروهها را روی نقشه نشان میدهد. اعدادی که رویِ نقشه با مثلث سیاه نشان داده شدهاند مربوط به گروههائی است که کاملاً ساکن شدهاند. اعدادی که زیر آنها خط کشیده شده است طوایف چهارلنگ را نشان میدهد.
{نمودار ترسیم شود!}
حروف ستون دست راست محل گذرگاهها را روی نقشه نشان میدهد و اعداد ستون دست چپ گروههائی که از این گذرگاهها استفاده میکنند، نشان میدهد. {محل نقشه!}
سرزمین و فضای ضروری
ایلات لرستان و کهکیلویه هر یک سرزمینی را در تصرف دارند که مختص خود آنهاست و محدودۀ آن را بهدقت و بهوضوح تعیین کردهاند. در واقع سرزمین هر ایل از سرزمین ایلهای دیگر مجزاست. برخی از آنها در حوزههای گرم نزدیک به خلیج فارس و برخی دیگر در کوهستانها جای دارند. هریک از این گروهها فقط در سرزمین محدود خود به کوچهای قصلی مبادرت میورزند. بنابراین سرزمینهای لرستان و کهکیلویه به قطعات کوچکی تقسیم شده است و در نتیجه ساکنان آن فقط میتوانند حرکاتی کوتاه و با ابعاد کم را انجام دهند. اما برای بختیاریها چنین نیست و این مشخصۀ دیگری است که آنها را از همسایگان خود متمایز میکند. همۀ منطقه که مساحت آن حدود ۷۵۰۰۰ کیلومتر مربع است سرزمین واحدی را تشکیل میدهد که بختیاریها آن را کلاً متعلق بهخود میدانند و ایل بختیاری آن را خاک بختیاری مینامد و میداند. بهعبارت دیگر، امکاناتی که یک دامپرور بختیاری برای دسترسی به منابع طبیعی دارد (و شکی نیست که وجود این امکانات برای انجام فعالیتهایش کاملاً ضروری است) از وابستگیاش به ایل بختیاری حاصل میشود. وانگهی این امکانات را برحسب شرایطی که پیش میآید، از طریق تصرف جمعی یا فردی مراتع یا ایل راهها تأمین میکنند. با وجود این، هرکس، به این دلیل که به سرزمین بختیاری دسترسی دارد حق تصرف ندارد. هرکس نمیتواند در سرزمین بختیاری سکنی گزیند یا بههرجای این منطقه که مایل است نقل مکان کند و هر نوع و هر وقت دقیقاً و بهحسب زمان و مکان میان بخشها و تبارها بر بنیاد حق بهرهگیری سنتی و پذیرفته شده ایل، تقسیم کردهاند. این حق و حقوق و شیوههای بهرهبرداری از زمین و منابع طبیعی را از طریق بنچاقهائی تعیین میکنند که در دست بزرگان و ریش سفیذان گروه ایلی است. در این بنچاقها قابلیت تعلیف زمینهای ایل و حتی غیرقابل انتقال بودن آن بهصراحت ذکر شده است. چرا که عملاً بهدلیل همنوائی فیزیکی زمین، مراتع بههم چسبیده است و ایل راهها روی هم افتاده و یکدیگر را قطع میکند. در نتیجه اگر گروهی بتواند بخشی از سرزمین را به کسی که بختیاری نیست بفروشد، این شخص میتواند مانع ورود افراد برخی از گروهها به مراتع دیگر شود، یا از ورود آنها به مکانهائی که میخواهند دامهایشان را تعلیف کنند، ممانعت کند. در خاک بختیاری زمینهائی که در مالکیت خصوصی افراد است، بیشتر مستعد کشاورزی است و غالباً آن را زیر کشت میبرند. این زمینها یا به مراکز بسیار قدیمی کشاورزی مربوط است که غالباً آن را از طریق شبکههای آبیاری مشروب میکنند یا زمینهای وسیعی است در مالکیتِ خصوصی روسای ایل یا زمینهائی است که بهشکل خالصجات در خارج از محدودۀ ایل گسترش یافته است (خوزستان، چهارمحال و فریدن). زمینهائی که آن را از طریق شبکههای آبیاری مشروب میکنند زمینهائی است معدود و با ابعادی درخور توجه. اما در زمینهای ایل محاط است، مانند گوتوند، ایوه یا سومن، ایذه یا مالمیر که همه در گرمسیر (خوزستان) واقع است. اما روسای ایل زمینهائی را که در مالکیت خصوصی آنهاست یا خریدهاند یا بهعنوان غنائم جنگی تصرف کردهاند.
قسمتی از زمینهای ایل را فقط به بهرهبردای شبانی تخصیص دادهاند و هر تبار یا هر بخش قسمتهای مشخصی از آن را چه در ییلاق و چه در قشلاق بهخود اختصاص داده است یعنی آن قسمت فقط متعلق بههمان تبار یا بخش است.
در لرستان و کهکیلویه، بنابه توضیعاتى که دادیم، زمین هر طایفه یا گروه مشخص است و ییلاق و قشلاق آن طایفه یا گروه در محدودهٔ همین زمین قرار دارد. یعنى مساحت زمین طایفه اوّل برابر است با ییلاق همان طایفه بهاضافه قشلاق همان طایفه. فرمول زیر این رابطه را گویاتر تشان میدهد: قشلاق طایفه + ییلاق طایفه = سرزمین طایفه٠. در نتیجه میتوان موقعیت کلى لرستان یا کهکیلویه را با این فرمول بهصورت زیر نشان داد:
مثلاً لرستان = زمین طایفهٔ اول + زمین طایفهٔ دوم + زمین طایفهٔ سوم +...= (ییلاق طایفهٔ اول + قشلاق طایفهٔ اول) + (ییلاق طایفهٔ دوم + قشلاق طایفهٔ دوم) + (ییلاق طایفهٔ سوم + قشلاق طایفهٔ سوم) +... در مورد خاک بختیارى بهفرمول زیر میرسیم:
سرزمین بختیاری= (ییلاق طایفهٔ اول + ییلاق طایفهٔ دوم + ییلاق طایفهٔ سوم+...) + (قشلاق طایفهٔ اول + قشلاق طایفهٔ دوم + قشلاق طایفهٔ سوم +...). یعنى در سرزمین بختیاریها مجموع زمینهاى ییلاق همه گروهها از یک سو و مجموع زمینهاى قشلاق این گروهها از سوى دیگر دو حوزه ممتد را تشکیل میدهد که بین آنها میتوان یک خط رسم کرد.
تعلق اجتماعى، سازمان سرزمین و سرپرستى منابع طبیعى
پیدایش و بهموازات آن حفاظت مدار وابستگى وسیعی مانند ایل بختیارى و یگانگى سرزمینى که بهاین مدار وابستگى تعلق دارد میتواند بهحضور یک قدرت سیاسى در ایل مربوط باشد. این قدرت ابتدا در دست یک ایلخان متمرکز است و سپس بهطور سلسله مراتبى در سطوح مختلف تقسیم میشود یعنی این قدرت سیاسى در بخشها، میان کلانتران طوایف و سپس میان کدخداهاى تیرهها و غیره توزیع میشود. در قالب این شکل سلسله مراتبی تقسیم قدرت سیاسی میتوان دستگاه واقعى حکومت ایلى را دید که اوج آن در نیمه دوم قرن گذشته و اوایل قرن حاضر بوده است.
بى آن که بخواهیم با آوردن دلایلى بهاین فرضیه خدشهئى وارد کنیم و در نتیجه ترکیب این یگانگی ساخت سیاسى ایل را بههم بریزیم باید گفت که دلائل قاطع و متعددى وجود دارد که با در نظر گرفتن آن نمیتوان بهتوضیحاتی از این قبیل که اصولى را بهانسان القاء میکند، اکتفا کرد. اولین دلیل آن است چنین قدرت متمرکز مشابهى، با اختلاف ناجیزى، در لرستان نیز وجود داشته است (والى خرم اباد) بى آن که در آنجا اعمال مشابهى را سبب شود. دومین دلیل آن که از سال ۱۳۱۲ بهاین طرف برنامهئى را در مورد ایلات ایران پیاده کردهاند اما وحدت سیاسى و وحدت سرزمینى بختیاریها، با وجود حذف پی درپی خانها و دستگاه سیاسى این خوانین، باقى ماند و هنوز هم بهحیات خود ادامه میدهد.
وحدت سرزمینِ بختیاری و غیر قابل تغییر بودن و غیر قابل فروش بودن آن بهغیر بختیاریها و نیز ابعاد ایل را، باید بهمثابه وسیلهئى در نظر گرفت براى سرپرستى جمعى منابع طبیعى ایل. اینها با اعمال چادرنشینی شبانی در شرایط خاص اشباع محیط (تراکم نسبی جمعیت حداکثر ۸ نفر در کیلومتر مربع) که در اینجا قاعده واصل است، انظباق دارد. درواقع چنین بهنظر میرسد که موارد فوق بهترین تضمین و تأمین است برای بهرهبرداری یکنواخت و یک شکل و در ضمن کاملاً منطقی و متعادل از مراتع. این تأمین بهرهبرداری خاص واحدهای کوچکِ نیمه مستقل را در بر میگیرد که بهصورت مجموعهئی از چادرها در حاشیه بهحرکات غیر قابل اجتنابی مبادرت میکنند. این حرکات بهطور کلی برای آن است که در اندازه رمهها و در توع پوشش گیاهی که بهتناوب بهآن نیاز دارند تغییراتی بدهند. این امر تسهیلاتی فراهم میکند. برای حل مسائلی که ایل دوبار در سال با آن مواجه میشود. یعنی مسائلی که در حین عبور از سلسله جبال زاگرس و بخصوص ارتفاعات زردکوه (۴۵۴۸ متر) برای حدود صدهزار نفر کوچرو و حدود یک میلیون دام، پیش میآید. وجود مراتع طبیعی، گودالها و جریانهای آب که ایل راهها را قطع میکند، در مرز میان ییلاق و قشلاق، سبب میشود که ایل راهها روى هم بیافتد چرا که این موانع نقاط عبور را بهحداقل میرساند. «دوگلاس جانسون» براى بیان کیفیت کوچ بختیاریها در مرحله گذر از زردکوه که ناگزیرند از گذرگاههاى تنگى بگذرند، بهحق اصطلاح «انقباض نوسانى» را بهکار برده است. بیشتر این گذرگاهها تنگهها یا گردنههائى است که همهٔ آنها در ارتفاعات بیش از دوهزار و پانصد متر واقع است. و گاهى نیز ارتفاع آن به ۴۰۰۰ متر میرسد مثل لیله وک و زرده که از آبان تا فروردین بسته است. برخى از گذرگاهها فقط در پائیز قابل عبوراست مثل تیز، لیله وک و کلنچى. ایل راه را جریانهاى آب مثل رودخانهها وغیره قطع میکند که از عمق تنگههاى عمیق و از جدارهاى سخت و سراشیب سرچشمه میگیرد. نقاط عبور از این رودها را بر اساس گدارهائى تعیین میکنند که افراد ایل و دامهایشان راحتتر بهساحل برسند. در این نقاط باید سطح رودخانه و ساحل آن اختلاف ارتفاع نداشته باشد تا ایل قادر بهعبور از آن باشد. بهاین دلائل، این گذرگاهها، همیشه مکان و موقعیت بسیار مهمى است از نظر تمرکز انسان و دام. در این نقاط معمولاً خطرات زیادى انسان و دام و مرتع را تهدید میکند. بهرهبردارى بیش از حد از مراتع این حوالى موجب انهدام آن میشود. اگر گذرگاه همیشگى بعضى از طایفهها بهعلل طبیعى بسته باشد بلافاصله راه خود را تغییر داده و قصد عبور از نزدیکترین گذرگاهی را میکنند که قبلاً پیشبینى کردهاند. این طایفهها دامهایشان را در مراتع حوالی این گذرگاهها تعلیف میکنند. در چنین مواردی اگر میان طایفهها همبستگی وجود نداشته باشد جنگ و جدال بروز خواهد کرد اما چون در سازمان ایلى بختیاریها همهٔ این مسائل را پیشبینى کردهاند، چنین مشکلاتى کمتر پدید میآید. در نتیجه، چنین راه حلى ممکن نیست مگر از طریق وجود یک گروهبندى کاملاً گسترده انسانها در بطن ایلی واحد که مالک سرزمین واحدى است که بهمثابه ثروت مشترک و عمومى ایل است. از همین نکته بهاصل «ضرورت» بختیارى بودن براى هر بختیارى میرسیم که عنوان این مقاله است.
تصرف فضا و نابرابرى اجتماعى
دشواریهائى که در چنین نظامى براى هر بختیارى وجود دارد کدام است؟ «بارث» در مورد باصریها بهدقت روى اهمیت نقش رؤسا در اجراى نقل و مکانها و جایگزینیهاى فصلى تکیه میکند. معذالک محتمل است که فقط این مسئله نیاز (که بههرحال نمیتوان آن را یک علت نهائى دانست) براى استقرار چنین ساختى کافی نباشد و عوامل دیگر وجود داشته باشد که از همان ابتدا یک دستگاه حکومتى همانند بختیارى بر بنیاد آن پدید آمده و تکوین یاقته باشد. پارهئى از گروههاى ایلى مثل بابادى، جانکى و موگوئی در ییلاق یکجانشین شدهاند. و پارهئى دیگر مثل کیان ارثی در قشلاق. در نتیجه این گروهها فقط یک قرارگاه دارند. در همهٔ گروههائى که دو قرارگاهِ ییلاقى و قشلاقى دارند فواصلى که از یک سو مرکز ییلاق و از سوى دیگر مرکز قشلاق هر گروه را از مرز دو حوزه متصرفه فصلى جدا میکند، بهطور محسوسى برابر است. بهعبارت دیگر گروههاى مختلفى که در ییلاق یا در قشلاق مستقر میشوند نسبت بهاین مرز تقریباً قرینهاند یعنى گروهى که در ییلاق بهاین مرز نزدیک یا از آن دور باشد در گرمسیر هم او را نزدیک یا دور از این مرز خواهیم یافت. پس بین فواصلى که گروههاى مختلف بههنگام نقل مکان فصلى باید طى کنند اختلاف درخور توجهى وجوردارد. لذا موریها که زمین قشلاق و زمین ییلاقشان مجاور یکدیگر است فقط حدود سى کیلومتر براى طى کردن دارند. آنها میتوانند این فاصله را فقط در عرض چند روز طى کنند. اما موقعیت مرکزى «مورى»ها سبب میشود که گروه عظیمی از عشایر زمینهاى آنها را دوبار در سال لگدکوب کنند. و نتیجه آن خرابیهاى زیادى است که هر ساله در مراتع و مزارع «مورى»ها بهوجود میآورند. اما گروههائى مثل استرکی یا سوهونى که قرارگاههاى قشلاقى و ییلاقیشان در دو سر قلمرو بختیارى قرار دارد باید فاصلهئى حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ کیلومتر را طى کنند تا از ییلاق بهقشلاق بروند یا بهعکس. آنها براى این منظور باید در بهار ۳۵ تا ۴۰ روز و در پائیز ۲۵ روز در راه باشند. (در پائیز بهدلیل شرایط سخت جوى و نبودن علف در مراتع مسیر ایل راه را بهسرعت طی میکنند.) درواقع این دو موقعیت که یکلى از در منتهى علیه سرزمین و دیگرى در مرکز آن قرار گرفته است هیج امتیازى در بر ندارد. اما بهنظر میرسد که کوچ گروههائى که از موقعیت جغرافیائى حد وسط برخوردارند، بهعالیترین وضعى برگزار میشود. وجود این نوع نابرابریها در تصرف فضا و دستیابى بهمنابع طبیعى میتواند در عین حال هم قوهٔ محرکه باشد و هم موجد نیروى گریز از مرکز که بعضى از گروهها را بهقدرت و بعد بهزوال میکشاند. این فرضیه که باید در باب آن بررسى دقیقترى کرد تا بتوان عمیقاً صحت آن را اثبات کرد، نشان میدهد که آن گروههائى از ایل بختیارى که بهخاطر موقعیت مکانى مناسب بهقدرت رسیده بودند («استرکى» تا سال ۹۴۵، «چهارلنگ» حدود ۱۲۲۹ و غیره) امروزه یا بهحاشیهٔ سرزمین ایل رانده شدهاند یا با بخشهاى یکجانشین ایل، همجوار شدهاند (مثل دو بخش از چهار بخش مهم «چهارلنگ» که در اواسط قرن گذشته از «هفتلنگ» شکست خورد). شاید این فشارهاى متناوب و دورهئى ناشى از خواست پارهئى از گروههاى ادغام شده باشد که میخواهند بهمطلوب خود رسیده و خود را از مناطق کاملاً مرکزى سرزمین ایل جدا کرده و بهحوزههاى کمربندى ایل برسانند، چرا که همیشه عبور قبایل دیگر خسارات فراوانى بهاین مناطق وارد میکند. نتیجهٔ چنین وضعى امتداد بیرویهٔ مسیرها و برخورد با همسایگان یکجانشین و غیره است. این وضع محدودیتهائى را در جهت استفاده قانونى از منابع طبیعى براى گروههائى که بهحاشیه رانده شدهاند فراهم میآورد و آنها را روزبهروز ضعیفتر میکند.
شاید در موجودیت این نوع فشارها و حرکات گریز از مرکز است که میباید یکى از مکانیزمهائى را دید که جامعه عشایرى از طریق آن جمعیت اضافى خود را دفع میکند. جامعه عشایرى این جمعیت اضافى را بهسوى حوزههاى یکجانشین حاشیهٔ سرزمین میراند و«بارث» ضرورث این عمل را نشان داده است. بههرحال، درنتیجه چنین حرکاتى و بهیارى قابلیت تحرک و تغییر وضع گروهها و استقلال نسبى آنهاست که واحدهاى تولیدى میتوانند فضاى کافى و وسیعى در اختیار داشته باشند که در مالکیت جمعى است.
بنایراین ذکر این نکته بیفایده نیست که در جامعهٔ بختیارى همانند اکثر جوامع (خواه شبانى و خواه غیرشبانى) بر بنیاد همین پایهها و نهادهاست که راه دسترسى بهمنابع ضرورى و بهطور کلى ثروت باز است. این عوامل سبب میشود که نابرابریها توسعه یابد، و عوامل هویت و تمایز اجتماعی بهوجود آید.
از این گزارش مجمل میتوان نتیجه گرفت که: -اولاً گروهى شدن بیش از نیم میلیون نفر در یک ایل (ایل بختیارى)، در سرزمینی واحد بهمساحت ۷۵۰۰۰ کیلومترمربع، که دارائى جمعى همه افراد ایل محسوب میشود (خاک بختیارى) بهمنزلهٔ ضرورتى است که از طریق شرایط طبیعى و فنى و نحوهٔ بهکارگیرى و مصرف فضا با توجه بهعمل شبانى و چادرنشینى در محیطى کوهستانی و مرتفع بهاین جمع انسانى تحمیل شده است یعنى این که وابستگى و تعلق اجتماعی و سازمانى این سرزمین گسترده وسائلی است که یراى سرپرستى جمعى منابع طبیعى بهکار میرود٠ بنابراین در این مورد با موجودیت یک نمونهٔ عالی از اجتماعى روبهرو هستیم که «از قبل قابل تصور» نیست. بلکه نتیجهٔ آن چیزى است که مارکس آن را تصرف حقیقى از طریق روند کار مینامد٠ ثانیاً اگر میبینیم که صور و وسائل سرپرستى اجتماعى منابع طبیعی را بهطرق گوناگون بهعنوان وسیلهئی ارجح براى رسیدن بهنتیجهئى قابل توجه در زمینهٔ بسط نابرابریها و تمایزات داخلى در جامعهٔ بختیارى بهخدمت میگیرند بهدلیل آن رابطهٔ دیالکتیکى است که آنها را بهنهادهاى خاصى ربط میدهد. کارکرد این نهادها آن است که استقلالِ واحدهاى تولیدى درون این جامعه را حفظ کند. یعنى رابطهئى مکمل و یحتمل متضاد که میتوان آن را میان عشایر، در جریان همان آگاهى تعیین اقتصادى پیدا کرد.
منابع فارسی:
افشار نادرى، نادر. ۱۳۴۵. مونوگرافى ایل بهمئى. تهران. مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعى دانشگاه تهران.
بهمن بیگى.ب. ۱۳۲۴. عرف و عادت در عشایر فارس. تهران.
دفتر آبادانى منطقهٔ عشایرى ۱۳۴۸. بررسى ایلات عشایر بختیاری، پیشنهاداتى براى آبادانى سرزمین آنها.
ورجاوند. پ و دیگران. ۱۳۴۶ بامدى، طایفهاى از بختیارى. تهران: مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات اجتماعى، دانشگاه تهران.