زوال هالیوود
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
این مقاله فصلی است از کتاب «فیلم: روند آفرینشی» اثر جان هووارد لاوسن است٬ که بهشرح و تحلیل فیلمها٬ گرایشها و سیاستهای هالیوود در حدود سالهای دههٔ پنجاه میپردازد. توجه نویسنده بهنقش مخرب سیاستهای محافل حاکم ایالات متحده در هدایت و محدود کردن سینمای این کشور که بهویژه در دورهٔ سلطهٔ «مک کارتیزم» آشکارتر بود بسیار آموزنده است. نویسنده نشان میدهد که تحمیل خطمشیهای قالبی و تعیین شده٬ از جانب صاحبان قدرت و سرمایه و «تصفیهٔ» هنرمندانی که در برابر چنین تحمیلهائی مقاومت میکنند٬ چگونه بهرواج ابتذال و نزول سطح آثار هنری میانجامد.
ظهور نیروبخش ایدهها و استعدادهای نو در ایتالیای پس از جنگ٬ سپس در دیگر کشورها٬ هیچگونه پیشرفت مشابهی را در هالیوود برنیانگیخته است. اِزرا گودمن[۱] در کتاب خود بنام پنجاه سال زوال و سقوط هالیوود تصویر تیره و غمانگیزی از اوضاع روبهزوال اقتصادی و هنری صنعت سینمای آمریکا ترسیم میکند. میتوان پرسید که آیا دوران زوال٬ همهٔ پنجاه سال عمر هالیوود را دربر میگیرد یا فقط شامل بخشی از آن می شود٬ و نیز شاید سخن گفتن از سقوط هالیووداندکی اغراق آمیز باشد. مبالغ هنگفتی که در صنعت سینما سرمایهگذاری شده نشانهٔ آن است که تولید فیلم ادامه خواهد یافت. اما تردیدی نیست که ظرف هفده سال گذشته هالیوود در سیر نزولی سریعی گرفتار بوده و مقدار زیادی از اعتبار و قدرت بینالمللیاش را از دست داده است.
نویسندهٔئی در نشریه ییل ریویو[۲] خاطرنشان میکند که: هالیوود «مدتها بر بازار جهانی نفوذ داشته و اینک این نفوذ جهتی معکوس یافته است... ده سال پیش ۸۰ تا ۹۰ درصد زمان نمایش در سالنهای سینما در کشورهای خارجی را فیلمهای آمریکائی اشغال میکرد... امروزه این رقم در بریتانیا ۶۰ درصد٬ در ایتالیا ۵۰ درصد٬ در فرانسه ۳۵ درصد٬ در آلمان ۳۰ درصد٬ در آرژانتین ۵۰ درصد و در ژاپن به۳۰ درصد کاهش یافته است. در هند٬ اندونزی٬ ویتنام٬ کشورهای خاورمیانه٬ آفریقا و بریتانیا بهقساوت و خشونت فیلمهای آمریکائی اعتراض کردهاند. متأسفانه هیچ نشانهئی در دست نیست که نشان دهد که تهیه کنندگان آمریکائی بهاین اعتراضها توجه کرده یا آنها را فهمیده باشند.
صنعت سینمای آمریکا میتواند با کاستن از تولید سالانه٬ با اختصاص دادن بخشی از امکاناتش بهتلویزیون با سرمایهگذاری در خارج و منتقل ساختن کار تولید فیلم بهکشورهائی که در آنها هزینه کار کمتر است٬ بهکار خود ادامه دهد. هالیوود قبلاً این راههای درمان را آزموده و طبیعی است راههای دیگری را نیز آزمایش خواهد کرد. اما هالیوود نمیتواند مشکل کیفیت را حل کند٬ نمیتواند به فیلمهایش مفهوم و توان آفرینش ببخشد٬ زیرا نیروهائی که صنعت سینما را کنترل میکنند نمیتوانند بهفیلمسازان اجازه دهند تا از واقعیتهای تلخ و سوزان زمان ما سخن بگویند.
دشواریهای هالیوود بازتاب٬ و بخشی از بحرانی است که در زندگی فرهنگی و سیاسی ایالات متحده جریان دارد. صنعت سینمای ما متزلزل است زیرا که همهٔ فرهنگ ما متزلزل است و فرهنگی که پایههای آن بر اثر تضاد فزاینده میان نیازهای دموکراتیک مردم و منافع نیرومندی که بهتجاوز و جنگ گرایش دارند٬ بهلرزه درآمده است. سیاستهای هالیوود توسط این منافع ارتجاعی تعیین می شود٬ اعتبار روبهزوال سینمای آمریکا برگردان زوال اعتبار ایالات متحده بهواسطهٔ هدفها و منظورهائی است که سینما بهزبان هنر آنها را منعکس میکند. دگرگونی فرهنگی که در پایان جنگ جهانی دوم -پس از مرگ روزولت و انفجار بمب اتمی در هیروشیما- در فیلم بهترین سالهای عمر ما(۱۹۴۶) نشان داده شده. این فیلم حالتی خوددارانه و دردناک دارد که از نبود آمادگی و میلی نسبت بهرها کردن امیدهای پرشور دوران پیشین و امکان نیافتن ارزشهای جدید در دوران پس از جنگ ناشی می شود. فیلمنامهٔ ماهرانه رابرتِ شروود و کارگردانی ظریف ویلیام وایلر این حقیقت را پنهان میدارد که داستان فاقد یک نقطه اتکاء مثبت است٬ و چهار مردی که میکوشند خود را با زندگی غیرنظامی تطبیق دهند٬ پاسخی برای جستجویشان در پی غرور و امید نمییابند.
یک سال بعد چارلی چاپلین با توجه بهضرورت و نیاز روز٬ بهمقابله مشکل اساسی این دوره رفت. وی ضمن گفتوگوئی پیش از آغاز نمایش مسیو وِردُو[۳] خاطرنشان کرد «فون کلازویتز[۴] گفت جنگ ادامهمنطقی دیپلماسی است٬ مسیووردو عقیده دارد که جنایت ادامه منطقی تجارت است. وردو بیانگر احساسی زمانی است که ما در آن زندگی میکنیم. آنها که فاجعه را از سر گذراندهاند کسانی مانند او هستند»٬ همان گونه که در دیکتاتور بزرگ دیدیم در اینجا نیز فشار احساس هنرمند در یک سخنرانی در پایان فیلم منفجر میشود. قدرت کیفرخواست چاپلین را علیه جنگ٬ باید با توجه بهاین مطلب داوری کرد که در آن زمان هالیوود در صدد تغییر موضع خود در جهت طرفداری از جنگ بود٬ و بسوی دفاع قساوتآمیز از کشتارهای جمعی٬ که بصورت ویژگی فیلمهای مربوط بهجنگ کره درآمد٬ حرکت میکرد.
آرتور نایت میگوید که مسیو وردو «احتمالاً عصیانیترین فیلمی است که تا بهحال ساخته شده است». بهگفتهٔ نایت چاپلین «گستاخانه کوشید تا با اخلاق پراگماتیک نامتعارفش همهٔ بخشهای جامعهٔ آمریکا را بهلرزه و خشم درآورد»[۵] چنین اظهارنظری از منتقد هوشمندی همچون نایت تعجبآور است. انسان بهسختی میتواند ناتوانی او را در درک مقصود طنزآمیز این اثر که بهپیشنهاد محجوبانه نوشتهٔ سویفت شباهت دارد٬ تصور کند. کُندذهنی او را در برابر دعوت چاپلین بهتقوای اخلاقی باید ناشی از فشار جنگ سرد دانست. فیلم میتوانست تنها کسانی را که عقایدشان با عقاید وردو یکی بود «بهلرزه و خشم درآورد.» متاسفانه اربابان هالیوود در شمار همین کسان بودند.