مراسم تمنای باران و بارانسازی در ایران ۱
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
پژوهشی است از ایهان باشکَوز (IhanBasgoz) محقق ترک، و استاد دانشگاه «ایندیانا» در ترجمهٔ فارسی (از انگلیسی به فارسی) هر جا که لازم و میسر بود نمونههای دیگری نیز در داخل [ ] به آن افزوده شده است. (ک. ج.)
فلات ایران خشک و کمآب است. از گذشتهٔ دور تا بهامروز در بسیاری از نقاط این فلات تأمین آب یکی از مسائل مهم مردم شهرها و روستا بوده و هست. و در نتیجه باران همیشه یکی از منابع مهم تأمین آب چه در شهرها و چه در روستاها بود. در شهرها با ساختن آبانبارها با مسئلهٔ کمبود آب مقابله میکردند. امروزه در بسیاری از شهرهای قدیمی ایران میتوان آبانبارهای بزرگی دید. شکی نیست که بسیاری از این آبانبارها برای ذخیرهٔ آب باران بودند. در روستاها مسألهٔ کمبود آب، تولید کشاورزی را به سوی بهرهبرداری دیم کشاند، که در این گونه بهرهبرداری از زمین هیچگونه نظام آبیاری وجود ندارد و تولید کشاورزی به رطوبت زمین متکی است. در این شکل از بهرهبرداری باران تنها منبع آب زراعی است. در نتیجه شکی نیست که باران چه برای شهرنشینان چه برای روستانشینان بسیار حیاتی بود و حتی امروزه هم در روستاهای ما زمینهای زیادی را (بیش از ۶۰ درصد کل اراضی زیر کشت) میکارند. خشکسالیهای متناوب و حیاتی بودن باران سبب شد که در شهرها و روستاهای ایران مراسمی برای طلب و تمنای باران به وجود آید، که پارهئی از آنها هنوز هم متداول است. در این سلسله مقالات برخی از مراسم تمنای باران را میخوانید. در ایران قدمت کشاورزی و مسکنگزینی از همسایگان شرقی و شمالی آن بیشتر است. (وجود صحاری بزرگی چون کویر لوت و نمک و نقصان آب در اکثر مناطق و افزایش جمعیت و گسترش سطح زیر کشت دیمی) در ایران سبب شده است که مراسم طلب باران در اکثر مناطق آن مورد توجه قرار گیرد. نباریدنِ بههنگام باران همیشه به کشاورزان ساکن در یک منطقه آسیب میرساند، در حالی که کوچنشینان میتوانند در جستوجوی چراگاه کوچ کنند و از محدودهئی که دچار خشکسالی شده دور شوند. از آنجا که کشاورزان به زمین خود وابستهاند و برای آنان رها کردن زمین و کوچ کردن میسر نیست میکوشند تا عنایتِ خدایان، خدابانوان، ایزدان و ارواحِ پاسدار آبها و پدیدآورندهٔ باران را (که در اساطیر قومی آنان وجود دارد) جلب کنند و رنج انسان، حیوان و گیاه را کاهش دهند. مراسم طلب باران را در ایران به دو روش فردی و گروهی انجام میدهند:
۱. طلب باران بهروش انفرادی
برخی از راههای تمنای باران را که به شکل انفرادی انجام میدهند چنین است: دزدیدن ناودان یا دولچه (تُنگ آب سفالی، چرمی، یا فلزی) در مراغه، کار نکردن در روز پنجشنبه در میناب، شستن سر الاغ در زنجان، سوزاندن استخوانهائی که از گورستان گردآوری میکنند، وارونه گذاشتن سه پایه زیر دیگ و چسباندن خمیر بهپشت گوسفند در کرمانشاه، چوب سواری یا سوار شدن بر یک شاخه به عنوان اسب در لرستان، سوزاندن جمجمهٔ خر در خراسان، دزدیدن سه پایه از راه پنجرهٔ خانه در خوزستان، ضرب گرفتن روی سینیئی که روی کرسی نهاده باشند، خیساندن قالیچه یا گلیم نماز در آب در مراغه، [نوشتن نام چهل کچل بر جمجمهٔ استخوانی، خر، گاو، اسب یا شتر و نهادن آن در آب تا آمدن باران در ترکمن صحرا، گذاشتن منبر مسجد، در امامزاده، سنگ قبر امامزاده، جلد قرآن یا مهر نماز در آب و بیرون نیاوردن آنها تا آمدن باران. در مازندران و گیلان] و غیره که همه افسونهای انفرادی است برای طلب باران و در قسمتهای مختلف ایران میتوان نمونههای فراوانی از آن را از مردم شنید.
۲. طلب باران بهروش گروهی
اکثر مراسم طلب باران را در ایران به شکل فعالیت گروهی انجام میدهند و با ساز و آواز و رقص، یا نماز و دعا.
شرح دادهها
در گزارش نمونههای مختلف مراسم طلب باران در ایران تأکید بر نمونههائی است که در چند مورد ضبط شده است. نمونهها از یکدیگر متمایز و با شرح مختصری همراه است. نمونهبندی براساس ویژگی و حرکات موجود در هر نمونه انجام شده و غالباً نام نمونهاز نام اجراکنندهٔ اصلی مراسم طلب باران گرفته شده است یا از وسیلهئی که آن مراسم را با آن انجام میدهند. این مقاله شرح نمونههای مختلف مراسم تمنای باران در یک منطقهٔ معین از ایران نیست و در گزارش هر نمونه نام ایالت، ناحیه یا روستائی که آن نمونه در آنجا ضبط شده آورده شده و تاریخ گردآوری نمونه نیز ذکر شده است. گاهی هر نمونهٔ کوچک (Microform) نیز خود دارای گونههائی است که در زیر آن آورده شده است. نمونههای انفرادی اندک و شرح آنها نیز محدود است.
طلب باران به روش گروهی
نمونهٔ اول: دعای باران
به هنگام خشکسالی مردم شهر یا روستا در جائی که رسیدن به آن جا برایشان آسانتر است [و معمولاً در خارج از شهر یا روستا و جائی که «مُصَلی» میگویند] جمع میشوند و پس از بهجای آورن دو رکعت نماز {متن پانوشت واضح نیست!} برای آمدن باران به درگاه خدا دعا میکنند. پس از نماز گوسفند یا گاوی را قربانی میکنند و گوشت قربانی را به نیازمندان میدهند.
گونههای مختلف نمونهٔ اول
الف. مردم، پابرهنه و تکبیرگویان بهمُصلی میروند و بههنگام گزاردن نماز کت یا پیراهن خود را پشت و رو میپوشند.(آذزشهر به نقل از مشهدی جعفر، ۱۳۴۶)
ب. مردم گروه گروه به مُصَلی میروند و برهها و میشهای خود را در دو گلهٔ جدا از هم به آنجا میبرند. جدا کردن برهها از میشها برای واداشتن آنها به هیاهو و نشان دادن رنج حیوانات از تشنگی است. (عبدالمحمود حیدرزاده، مراغه، ۱۳۴۱).
پ. مردم به سنگ مُصلی (سنگی است مرتفع در جائی که نماز باران را برگزار میکردند و در مواقع دیگر بههنگام انجام مراسم تدفین تابوت مرده را روی آن میگذاشتند) میروند. ملا یا شیخ با علم سیاه در پیشاپیش مردم حرکت میکنند و مردم سینه و زنجیر میزنند و بههنگام گزاردن نماز پا برهنه میشوند و کلاه خود را بهدست میگیرند. بعد از گزاردن نماز گاو نری را قربانی میکنند و گوشت قربانی را همراه «چورِک» Curek (نان) {پانوشت ۲} خاص این مراسم میان فقرا تقسیم میکنند. (مشکینشهر، سلیمان طهماسبی، ۱۳۴۳).
ت. روستائیان بههنگام خشکسالی، بهکنار چشمهئی که نزدیک روستا است میروند و بهامامت ملای ده نماز میگزارند و برای آمدن باران دعا میکنند. بعد از نماز گوسفندی قربانی میکنند و گوشت آن را میان فقرا تقسیم میکند. (تبریز، راوی أشیخ علی، ۱۳۴۶).
ث. «در مشهد در سال ۱۹۱۷ (۱۲۹۶) بههنگام خشکسالی مردم از طریق کوتاهترین دروازهٔ شهر به مزرعه کشت نشدهئی رفتند که کنار مُصلی قرار داشت. مردم در این مراسم بچهها و برههای خود را نیز بههمراه آورده بودند. وقتی بهمُصلی رسیدند بچهها و برهها را از مادرانشان جدا کردند. در نتیجه بچهها و برهها بهزاری و هیاهو پرداختند و شیون و زاری که انجام شد برای جلب ترحم خدا و نزول باران بود.» (از کتاب سُداب کوهی اثر «دونالدسون» چاپ ۱۹۳۸ ص ۹۷)
ج. «مردم تکبیرگویان از شهر خارج میشوند و پای برهنه به جائی میروند که باید نماز بگزارند. بعد از نماز باران گوسفندی را قربانی میکنند و گوشت آن را میان فقرا تقسیم میکنند. در طول این مراسم بچهها را از مادران و برهها را از میشها دور میکنند تا خدا بهزاری آنان رحمت بیاورد و باران بفرستد» (مراغه محمود حیدرزادهٔ امین)
نمونهٔ دوم: طلب باران با چُمچهٔ گلین (عروس چَمچَه) یا بچه
۱. چُمچَه گلین این مراسم با کار بچههائی شروع میشود که یکی از آنها «چَمچه» (قاشق بزرگ چوبی) را در دست دارد. بچهها لباس عروسکی را که از قبل آماده کردهاند بهتن «چمچه» میپوشانند و آن را «چُمچه گلین» (عروس چمچه) مینامند. یکی از بچهها چمچه گلین را بهدست میگیرد و همراه بچههای دیگر در حالی که ترانهٔ عروس چمچه و تمنای باران را میخوانند برای گرفتن هدیه بهدر خانهها (شهر یا روستا) میروند. بر در هر خانه رئیس یا بزرگ خانه سطل یا ظرفی آب بر روی «عروس چمچه» میریزد و مقداری حبوبات، مواد خوراکی یا پول به بچهها میدهد. در پایان بچهها با موادی که گردآوری کردهاند آش میپزند و آن را میان خود و نیازمندان تقسیم میکنند.
گونههای مختلف نمونهٔ دوم
الف. بچهها (در شهر یا روستا) دو تکه چوب را بهشکل صلیب با نخ بههم میبندند و با پوشیدن لباس بر آن عروس چمچه درست میکنند. بچهها با عروس چمچه بهدر خانهها میروند و با خواندن ترانهٔ عروس چمچه پول و حبوبات گردآوری میکنند و در پایان این کار با آنچه فراهم کردهاند آش میپزند و میان نیازمندان تقسیم میکنند. جزئیات این مراسم همانند شرح مراسم طلب بارانِ نمونهٔ دوم است با این تفاوت که بعد از تقسیم آش بچهها ظرف یا دیگی را که در آن آش پختهاند، میشویند و آب دیگ را در ناودان یکی از خانههای مجاور میریزند و بهاین ترتیب مراسم پایان مییابد. (کرمانشاه، علی اصلانی ۱۳۴۸)
ب. مراسم را در شامگاه روز پنجشنبه انجام میدهند. بچهها و نوجوانان و گاهی بزرگسالان جلو مسجد جمع میشوند و آستین کت و پاچهٔ شلوارشان را بالا میزنند و بهسوی پلی که در همان حوالی است میروند. بلندقدترین پسر این گروه عروس چمچهئی را که با لباسهای کهنه و رنگین تزئین کردهاند، به دست میگیرد و بچههای دیگر در حالی که هر یک چوبی بهدست دارند بهدنبال او بهدر خانهها میروند. بر در هر خانه بچهها ترانهٔ عروس چمچه را میخوانند و صاحب خانه پس از ریختن آب بر سرِ عروس چمچه پول یا حبوبات و مواد خوراکی بهبچهها میدهد. بچهها از آنچه گرد آوردهاند آش میپزند و آن را میان نیازمندان تقسیم میکنند و بعد از شستن دیگ آب آمیخته به موادغذائی دیگ را در ناودان یکی از خانههای نزدیک میریزند. (مراغه، محمود حیدرزادهٔ امین ۱۳۴۶).
پ. مراسم همانند گونههای الف و ب نمونهٔ دوم است با این تفاوت که عروس چمچه را لباس سیاه میپوشانند و پیش از تقسیم آش ملائی کنار دیگ میایستد و پس از خواندن مرثیه و دعا کردن برای نزول باران آش را تقسیم میکند. (مراغه، روستای «کورلوجا»، رضا ۱۳۴۲).
ت. بچهها در حالی که هر یک قاشقی بهدست دارند در جائی جمع میشوند و از آن جا بهدر خانهها میروند و تقاضای یک قاشق آب میکنند. سپس آبی را که از هر خانه میگیرند روی سر عروس چمچه میریزند و ترانه میخوانند. («میرک»، بیژن فاضلزاده ۱۳۴۵) گاهی بچهها آبی را که از خانهها گرفتهاند در ظرفی میریزند و آن را روی سر گروهی از مردم میپاشند که در میدان منتظر آنها ایستادهاند (همان مرجع).
ث. هفت دختر جمع میشوند و با کمک یکدیگر عروس چمچه درست میکنند. یکی از دخترها عروس چمچه را به دست میگیرد و سپس همه با هم بهدر خانهها میروند. جلو هر خانه دخترها ترانه میخوانند و صاحب خانه بیرون میآید و بر سر عروس چمچه آب میریزد. بقیه مراسم همانند شرح نمونهٔ دوم است. (فارس، کوهَرد ۱۳۴۴).
۲. بچه بهجای عروس چمچه
در مراسم طلب باران برخی از مناطق ایران بهجای عروس چمچه بچهٔ یک یا دو سالهئی را بهبغل میگیرند و بهدر خانهها میروند. صاحب خانه روی پارچهئی که روی سر بچه انداختهاند آب میریزد و مقداری حبوبات و مواد خوراکی هم میدهد. سپس از مواد گردآوری شده آشی درست میکنند و آن را میان نیازمندان تقسیم میکنند:
الف. شُلّهشُلّه: در این گونه از مراسم طلب باران که آن را شُلّهشُلّه میخوانند صورت کودکی را با دوده یا خاک زغال سیاه میکنند و از گردن او چند زنگوله میآویزند. گروهی از بچهها با کودکی که رویش را سیاه کردهاند بهدر خانهها میروند و از صاحب خانه موادخوراکی یا مواد لازم برای پختن آش میخواهند. اگر صاحبخانه چیزی بهمراجعین بدهد او را با خواندن ترانهئی ستایش میکنند و اگر چیزی ندهد او را با خواندن ترانهئی دیگر ناسزا میگویند. بعد از گردآوری مواد الازم برای پختن آش بچهها در جائی جمع میشوند و آشی درست میکنند که آنٰرا آش رشته میخوانند (اگرچه آش رشته نیست). بعد از آماده شدن آش دو عدد ریگ داخل دیگ میاندازند و سپس آش را میان کسانی که در این مراسم شرکت کردهاند، تقسیم میکنند. کسانی که آش را گرفتهاند آن را در پایِ دیگ میخورند و کسی که ریگها را در ظرف خود یا زیر دندان خود بیابد گناهکار مینامند. گناهکار را با چوب میزنند و اگر کسی از زدن گناهکار خودداری کند باران خواهد بارید. اگر تا چهار روز بعد از چلهٔ بزرگ باران نبارد این مراسم را تکرار میکنند. این بار هریک از شرکتکنندگان در مراسم زنگولهئی بهدست دارند که در طول مراسم آن را به صدا در میآورند و همان مراسم را تکرار میکنند. (نیریز محمد حسین اکبری ۱۳۵۵) [به روایت دیگر که ظاهراً دقیقتر است. بعد از مشخص شدن گناهکار با چوب بهاو حمله میکنند. سپس یکی از شرکتکنندگان در مراسم واسطه میشود و تعهد میکند که باران خواهد بارید و آنگاه از زدن گناهکار دست برمیدارند. (علیاکبر حمیدی محقق مرکز مردمشناسی ایران)].
ب. در این گونه از مراسم طلب باران لباس پسری را از تن او بیرون میآورند و بدن او را با برگ سبز میپوشانند و بعد تعدادی از بچهها همراه این پسر بهدرخانهها میروند. بچهها با رسیدن بههر خانه ترانهٔ طلب باران را میخوانند و صاحبخانه کمی آب بر سر پسری که او را برگٰپوش کردهاند میریزد و بهبچهها مقداری حبوبات و خوردنی میدهد. بچهها پس از گردآوری مواد لازم بهپختن آش میپردازند و آن را میان نیازمندان تقسیم میکنند (خوی، علیاکبر ۱۳۵۶).
۳. طلب باران با زنبیل
بههنگام خشکسالی زنان و مردان سیاه در حالی که هر یک زنبیلی بهدست دارند و کمرشان را با لُنگ بستهاند، گوشهئی از شهر جمع میشوند. با شروع مراسم افراد بهصف پشت سر هم میایستند و از پشت با دست و سپس هر کس لنگ نفر جلوئی را میگیرد و بهاین ترتیب با خواندن ترانهٔ طلب باران بهدر خانهها میروند. صاحب خانه بهنیت آمدن باران بهآنها گندم، جو، برنج، شکر یا پول میدهد. سیاهان بعد از گردآوری مواد لازم برای پختن غذا بهخارج از شهر میروند و با آن مواد غذای بدون نمکی میپزند و بعد از آماده شدن آن بیآن که هیچ از این غذا بخورند آن را روی زمین میریزند و باز میگردند. سیاهان اعتقاد دارند که موجودات خبیثی که مانع از ریزش باراناند با خوردن این غذا باران را رها میکنند و باران خواهد بارید (قشم ۱۳۵۶، محمد اسدیان محقق مرکز مردمشناسی ایران)]
۴. طلب باران با علم
بچهها جمع میشوند و از میان خودشان یکی را که از دیگران بلندقدتر است بهعنوان رئیس یا اوستا انتخاب میکنند. - علمی را بهدست اوستا میدهند و او را علمدار میخوانند. بچهها بهدنبال عَلمدار بهدر خانهها میروند و ترانهٔ طلب باران را میخوانند. صاحب خانه مقداری حبوبات و مواد خوراکی بهآنها میدهد. بچهها ار آنچه گردآوردهاند آشی میپزند و آن را میان خود و دیگران تقسیم میکنند. (خراسان عباس مرادی ۱۳۴۶).
۵. طلب باران با تابوت
گروهی زن و مرد و نوجوان تابوتی را از مردهشوی خانهٔ شهر بهعاریت میگیرند و بچهٔ هشت سالهئی را درون آن میخوابانند. روی تابوت پارچهٔ سفیدی میکشند و تابوت را بهدوش میگیرند و با خواندن ترانهٔ طلب باران بهخارج شهر میروند. بهاین ترتیب دور شهر میگردند و بعد بهشهر باز میگردند. (فارس، گیرش، حسن عبدلی گیرشی ۱۳۴۷).
۶. طلب باران با قاشق، جارو، و قیچی
اگر در فروردین ماه باران نبارد گروهی از بیوه زنان و دختران دور هم جمع میشوند. و آنگاه بیوهزنان نام دوازده ماه سال را بر دوازده بیوهزن مینهند و دختران نام سی روز ماه را بر سی دختر. آنگاه یک نفر سواددار نام شرکت کنندگان در مراسم را مینویسند و بعد با قرعه یک بیوه زن و یک دختر را انتخاب میکنند. بیوهزنی که بهقید قرعه انتخاب شده رئیس بیوهزنان میشود و دختر رئیس دختران. زنان و دختران در حالی که هر یک جاروئی به یک دست و بهدست دیگر قاشق و قیچی دارند، دو صف تشکیل میدهند. قاشقها را لباس عروسک میپوشانند و هر دو گروه بهجانب قبر امامزاده (پیر شوکت) میروند. وقتی بهامامزاده رسیدند در اطراف گور ترانهٔ طلب باران میخوانند و میرقصند. بعد هر کدام کوزهئی را پر از آب میکنند و آب را روی جاروهای خود میریزند و بهنیت آمدن باران جاروها را تکان میدهند. بعد از این کار قسمت نرم جاروها را با قیچی میبرند و باز میگردند. در راه بازگشت یکی از بیوهزنان نگین عقیقی را که با خود آورده است بهیکی از دختران میدهد و دختر نگین را بهچشمه یا ماندابی میاندازد که برسر راه آنهاست. بعد در کنار آن مانداب یا چشمه غذائی میپزند و میخورند و سپس به روستا باز میگردند. (آذربایجان، فاراب، روستای «هشالین»، علی رحیمی)
۷. طلب باران با نان
نان زنجبیلی درست میکنند، توی یک سینی میگذارند و زنی آن را روی سر گذاشته، میبرد. و دو نفر که یکی سرنا و دیگری دُهل مینوازد بهدنبال زن راه میافتند. همان روز چند نفر دیگر زنی را میدزدند و لباسهایش را از او میگیرند. زن سینی بهسر تعدادی از نانها را در تُنبان زن دزدیده شده میپیچد و آن را بهشکل عروسکی در میآورد و سپس آن را درچاهی میاندازد که در همان حوالی است. نانهای باقیمانده را از تپهئی که در همان حوالی است بهزیر میغلتانند. و کسانی که پائین تپه ایستادهاند نانها را میخورند و مراسم پایان مییابد. (خراسان، حصارِ تربتِ حیدریه، اوستا مهدی جیابی ۱۳۴۸).
۸. طلب باران با درازگوش
اهالی سه روستای نزدیک بههم خرهای ده را تزئین میکنند و با آنها بهیکی از این سه روستا میروند. خرها را بعد از رسیدن بهروستای مورد نظر بهحمام عمومی میبرند و اگر یکی از خرها در حمام عرعر کند باران خواهد بارید. اگر اتفاقاً، هبچیک از خرها عرعر نکرد زنی در حمام در حالی که دم خر را گرفته میکشد وارونه روی خر سوار میشود: آنقدر دم خر را میکشد تا عرعر خر بلند شود. و مراد حاصل شود. (خراسان، کاظم غلامی ۱۳۴۸).
۹. طلب باران با روباه
بچهها جمع میشوند و اوستائی برای خود انتخاب میکنند. یکی از بچهها را روباه (تولکی) مینامند و با لباس ژنده یا پوست بز یا گوسفند او را بهشکل روباه در میآوردند و برایش دُم میگذارند. بعد در حالی که ترانهٔ طلب باران میخوانند بهدنبال روباه بهدر خانهها میروند. صاحبخانه قدری آب بر سر روباه میریزد و مقداری آرد و گندم و خوراکی به بچهها میدهد. در پایان کار بچهها بهمسجد میروند و با آرد و مواد دیگری که گردآوردهاند، نان میپزند و آن را تقسیم میکنند. بعد از خوردن نان تکهئی از خمیر باقی مانده را در آب حل میکنند و آن را بهناودان یکی از خانهها میریزند. وقتی مخلوط خمیر و آب را بهناودان میریزند اوستا برای آمدن باران دعا میکند و دیگران آمین میگویند. این مراسم را غالباً در زمستان انجام میدهند. (خراسان علی عسکری سفیدی ۱۳۴۶).
۱۰. طلب باران با عروسک
زنان پیری که میتوانند قرآن بخوانند دور هم جمع میشوند در حالی که قرآن میخوانند با پارچه و پنبه عروسکی درست میکنند. بعد از آماده شدن عروسک آن را بهبغل میگیرند و از چند خیابان میگذرند و سرانجام عروسک را زیر ناودان خانهئی که رو بهقبله است، میگذارند. هریک از زنان مشکی را آب میکند و با رفتن بهپشت بام آب را در ناودان حخالی میکند و در همان حال زنان دیگر ترانهٔ طلب باران را میخوانند. (خوزستان، صابری ۱۳۴۶).
۱۲. طلب باران با مَشک و خروس
بعد از نماز مغرب دختران و پسران جوان درمحلی جمع میشوند که آن را دُعا قِبلهسی (محل دعایِ قبله) مینامند. هر یک پسری یا دختری که در این مراسم شرکت میکند بهیک دست مشک خالی و بهدست دیگر خروسی دارد. با شروع مراسم دختران و پسران چنین میخوانند که «مشک ما خشک و کهنه شد» و بعد خروس را رها میکنند و در حالی که بهدنبال خروسها میدوند همه با هم میگویند: «خروس ما سه ماه است بیآب مانده، کاش امشب باران ببارد». (خوزستان روستای شاهزاده عبدالله محمد درویشی ۱۳۴۹).
۱۳. طلب باران با بههم کوبیدن سنگ
مردها و بچهها هر یک دو قلوه سنگ بهدست میگیرند و در حالی که با خواندن ترانهٔ طلب باران قلوه سنگها را بههم میکوبند، بهدر خانهها میروند. صاحبخانه از خانه بیرون میآید و کمی آب بر سر جمع میپاشد و مقداری میوهٔ خشک بهآنان میدهد میوههای خشک را درون کیسهئی میریزند و بهجانب چشمهئی میروند محتویات کیسه را در چشمه خالی میکنند. سه نفر از افراد شرکت کننده در این مراسم شروع به دویدن میکنند و دیگران آن سه نفر را دنبال میکنند و بعد از گرفتار کردن، آنان را در آب چشمه میاندازند. این سهنفر را آنقدر در چشمه نگه میدارند تا یکی واسطه شود و وعده دهد که بهزودی باران خواهد آمد و با گرفتن این وعده آنها را رها میکنند. (فارس، میمند، ده بالا ۱۳۴۶).
[۱۴. طلب باران با زن نقابپوش گروهی جمع میشوند و صف میبندند. هر یک از افراد دو عدد چوب دستیِ کوتاه در دست دارند که همنوا با خواندن ترانهٔ طلب باران چوب دستیها را بههم میکوبند:
ههلو هلهلو ههلونَکی!
گندم و جو را ارزان کن!
از خدا میخواهیم باران ...
در طول این مراسم زنی که نقابی از پارچه بر چهره آویخته است و کاسهئی پر از آب بهدست دارد رو بهرویِ صف میایستد و دست خود را در آب میزند و با انگشتانِ خود بر چهره افراد و بر سر آنان آب میپاشد. (لرستان، محمد اسدیان محقق مرکز مردم شناسی ایران)]