نامهها از زندان
«نامهها از زندان» مجموعهٔ شش نامه است از سرگرد شهید جعفر وکیلی عضو سازمان نظامی افسران.
این نامهها نخستینبار چندی پیش بهصورت مستقل انتشار یافت و اکنون نیز با توجه بهارزش استثنایی آنها با اجازه همسر جعفر وکیلی در کتاب جمعه منتشر میشود.
پس از گذشت بیست و پنج سال، اینک میتوانم این نامهها را که اولینشان از زیر نگاه تیز و مظنون گروهبان ساقی، کشف نشده رد شد و آخرینشان در لابلای درز پیراهن او، دو روز قبل از اعدام بهدستم رسید بهچاپ برسانم.
در طول این ۲۵ سال و بهخصوص در سالهای اخیر، هر بار که جوانان غیور و از جان گذشتهٔ ما، همانند او و همراهانش، بهچوبههای تیر بسته میشدند، یا در درگیریهای شهری و کوهستانی، در خون خود میغلطیدند، سوز و گدازی تازه در درون شعله برمیکشید و یاد این نامهها جان میگرفت و وظیفهئی را که در قبال آنها داشتیم پتکوار گوشزد میکرد.
این نامهها نمیتوانست بینام و نشان چاپ شود. این نامهها محکومکنندهٔ ضعفها، سهلانگاریها، خیانتها، عدم احساس مسؤولیتها در نیرومندترین حزب سالهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد هستند. حزبی که هنوز در دادگاه ملت ایران و طبقات زحمتکش آن باید علل شکستهای خود و ملت و چگونگی و ابعاد خیانتها را روشن کند. این وظیفه و دینی است در برابر همهٔ شهیدانی که با افتخار جان بر سر عقیده و آرمان خود گذاشتند و با نام حزب بهپیشواز جوخههای آتش رفتند.
این نامهها بههمچنین، ابعاد مسؤولیت را برای همه رزمندگان کنونی راه آزادی و استقلال ایران یادآور میشود. راهی که سستی، دروغ و فریب، بیدانشی، غرضورزی، سوءاستفاده از اطمینان و اعتماد افراد و مردم، نداشتن شناخت عمیق و مطالعه همه جانبه، پیروی کورکورانه، دنبال کردن منافع شخصی و قدرتخواهی و بالاخره سیاستبازی در آن نتایج اسارتبار و شومی برای تمامی یک ملت بهبار میآورد.
از تاریخ چهارم تا هفدهم آبان، از اولین ملاقات تا تیرباران ۵ نامه بهدست من رسید. نامهها که با مداد روی کاغذ نازک سیگار نوشته شده بود حاوی چگونگی دستگیری، بازجوئی و شکنجه، دادگاهها و چگونگی دفاع افسران سازمان نظامی بود. در این نامهها، مثل همیشه، او صمیمانه و با شجاعت تام در جستوجوی علل از دست رفتن سازمان نظامی و بهبیراهه کشیده شدن حزب بود. و بالاخره او عشق و زندگی ما را مطرح و توصیههائی برای آینده کرده بود.
از این ۵ نامه فقط خصوصیترین قسمتها حذف شده است.
مردم سرزمین ما، در همه ادوار تاریخ خود، برای آزادی و استقلال برای رهائی از ظلم و جور استبداد و استعمار و استثمار شهید بسیار دادهاند و خواهند داد. مهم آن است که هر قطره خون این قهرمانان از جان گذشته، چراغ راه رشد و تکامل مبارزات سازمان یافته و قاطع خلقهای ایران باشد.
این است پیامهای یکی از شهیدان
همسر جعفر وکیلی
نامهٔ اوّل
خواهر عزیزم
عباسی نامی یکی از فعالین ما دستگیر میشود. او از همه چیز باخبر است. چند روز زیر شکنجه مقاومت میکند. بالاخره اعضاء هیأت دبیران و مسؤولین شاخه خود را لو میدهد. در زیر شکنجه محققزاده و من مقاومت میکنیم و انکار مینمائیم. مرا با شلاق سیمی در چند بار طوری می زنند که ده روز بستری میشوم. در زیر ضربات حتی یک آخ هم نمیگویم. ولی بعد قلبم میگیرد. اعصابم متشنج میشود پشتم مجروح میشود و یک حالت مسمومیت در بدنم تولید میشود. مرا بهبهداری میبرند ولی باز میریزند و مرا از آنجا بهزندان منتقل مینمایند خلاصه اخبار را بفرست.
میبوسمت
صبح ۳۳/۸/۴
بازجوئی آغاز میشود، آزموده، سرتیپ کیهانخدیو و چند افسر دیگر هیأت بازپرسان را تشکیل میدهند. من در این هنگام خود را بهطور جدی برای مرگ حاضر کردهام و کمترین امیدی ندارم. در جریان بازجوئی گاهی دچار چپروی هم شدهام. بازجوئی با فحش و کتک همراه است. روزی نشد که برای بازجوئی بروم و سر و صورت خونی برنگردم. شاید هیچ کس بهاندازهٔ من در جریان بازجوئی فحش و کتک نخورده باشد. همه اینها مانع ایستادگی من نمیشود. آخرین مطلبی که از من سؤال میشود راجع بهسازمان درجهداران حزبی است که مجزا از سازمان ما بودند و من با مسؤول آنها ارتباط داشتم.
مدارک کافی در این زمینه بهدست آنها افتاده است. آزموده میخواهد که مسؤولین آنها را لو بدهم و بیاندازه آن روز مرا میزند. در پایان مرا تهدید میکند که در صورت نگفتن مرا بهشکنجهگاه بفرستد. من خونسرد و ساکت میمانم. آزموده چند بار بهمن میگوید که تنها راه نجات اظهار حقایق و ندامت است و میپرسد بهعنوان آخرین دفاع اگر مطلبی داری بنویس. جواب میدهم مطلبی ندارم. آزموده آتش میگیرد. فردا شب مرا بهشکنجهگاه میبرند و من تنها فردی هستم که پیش و بعد از بازجوئی بهاینجا میآیم. ولی در شکنجهگاه مطلقاً اضافه بر آن چه در بازجوئی گفتهام نمیگویم. سایر اعضاء را نیز در صورت انکار شکنجه میدهند. شلاق و دستبند قپانی میزنند. خایههایشان را میکشند. ناخنهایشان را از ته بیرون میآورند. قویترین افراد مدتی مقاومت میکند بعد تسلیم میشود.
در دادگاه اولی من رشته صحبت را بهوکیل تسخیری خودم میسپارم و خودم چند کلمه بیشتر حرف نمیزنم ولی خود را بهرژیم مشروطه وفادار نشان میدهم. عباسی لودهنده ما را در دادگاه حاضر نمیکنند و میخواهند او را همین طور آزاد کنند. مسؤول این پیشآمد در درجه اول ک. م. (کمیتهٔ مرکزی) در درجهٔ دوم هیأت سه نفری سازمان در درجه سوم سه نفر دیگر هیأت دبیران و در درجه چهارم مسؤولین دیگر و افراد.
کمیتهٔ مرکزی از این نظر مقصر است که از دستگیری عباسی اطلاع داشت و نخواست ما را هشیار کند. دیگر این که در یک سال اخیر مرتب ما را از یک اشتباه بهاشتباه دیگر انداخت. که نتیجهاش تولید مسؤولیت برای دستگیرشدگان است آنها بهنظر من شایستگی رهبری جریان را ندارند و انتقادپذیر نیز نیستند. این خلاصه جریانات بود.
در تمام این مدت روحیهٔ خود را خوب حفظ کردم جز یک روز و یک شب که خبری بهمن رسیده بود که فکر میکردم خطری برای دو نفری که بیش از همه در زندگی بهآنها علاقمندم موجود است. جریان را اگر عمری ماند خواهم گفت.
بعدازظهر ۳۳/۸/۴
نامه دوّم
۳۳/۸/۷
این احتمال که در میان مسؤولین درجه ۱ حزبی فردی با رکن ۲ ارتباط داشته باشد منتفی نیست زیرا پس از ۲۸ مرداد در حساسترین مواقع وقتی تصمیمی گرفته میشد میفهمیدیم که قبلاً دستگاه از آن مطلع شده است در صورتی که موضوع بین چند نفر بیشتر مطرح نشده بود.
مقداری از کتابهای آورده شده از فرانسه پیش سروان یاوری است که متواری است. اگر بهاو دسترس هست بهنشانی این که بهحمید گفته بود که کتابها را از من بگیرد زیرا موش میخورد از او بخواه. میتوانی اسم چند کتاب را برای تکمیل نشانی ببری.
در فکر این نباش که تا پایان عمر بدون شوهر بمانی زیرا قلب پاک و پر مهر و محبت تو احتیاج بهمحبت دارد. فکر میکنم تا زمانی که وضع ک. م. روشن نشده است و آنها روش درستی در مقابل انتقادات نشان ندادهاند و عملاً ثابت نکرده باشند که میتوانند بهنحو قابل اطمینانی در این شرائط نهضت را بهجلو ببرند لازم باشد در این که آیا همچنان دست بسته و کورکورانه بهفعالیت ادامه دهی تجدید نظر کنی. این موضوع نه از نظر شخص تو بلکه از نظر کسانی که مسؤولیت آنها را بهعهده داری قابل اهمیت فراوان است. باید مسؤولیت را در رگ و پوست خود حس کنی و آن را سرسری تلقی نکنی. فقط پس از مرگ من و بهخاطر آوردن تمام خاطرات فراموش نشدنی که با هم داشتیم که یقین دارم تا پایان عمر برای تو سوز و گداز خواهد گذاشت و بهخاطر آوردن این که چه استعدادهائی از بین رفتند و چه خانوادههائی پریشان شدند میتوانی حس کنی که لاقیدی در درک مسؤولیت و رهبری صحیح کسانی که با کمال بیآلایشی سرنوشت خود را بهدست رهبران سپردهاند چه مفهومی دارد. کتابها و عکسهائی که در خانه است در اختیار بگیر و هر کدام موردپسند توست بردار. مقداری کتاب پیش محسن خان داریم.
مادر را دلداری بده. منزل ما حتی پس از شوهر کردن رفت و آمد کن. در صورت فوت پدرم از متلاشی شدن خانواده ما جلوگیری کن. پیروز را خوب نگهداری نما. پاپا و مامان را صمیمانه ببوس تو فرشتهئی بودی که من قدر تو را آن طور که بایست ندانستم.
عشق و علاقه من نسبت بهتو خیلی بیش از آن بود و هست که تظاهر داشت. تو احساسات وصف نکردنی در من بهوجود آورده بودی. من تو را بیش از همه و هر کس دوست داشتم و خوشوقتم که پیش از تو میمیرم. بدان که تا آخرین لحظه عمرم بهحزب وفادار ماندم. در تمام مدت زندان حتی یک بار هم اظهار انزجار و نفرت نکردم. دفاعیات من در دادگاه تجدید نظر محکم، کوبنده و بههیجان آورنده بود رفقا بهمن میگفتند شاید کمتر دکتر حقوقی میتوانست این قدر خوب از خود و از ما دفاع کند. آزموده مرا بههیأت بازپرسان بهعنوان اژدها و بهدادگاه بهعنوان سخنگوی سازمان معرفی کرد. در بازجوئی نوشتم که شاه را خائن میدانم و غیره. آزموده دهانش بازمانده بود برای این که من اولین نفری بودم که بهقول او گستاخی نشان میدادم. من با عشق پاک تو میمیرم. مرا بهخاطر لحظاتی که تو را اذیت کردهام ببخش.
میبوسمت
حکم اعدام ما در دادگاه تجدیدنظر ابرام و تأئید شد. بههیچ کس تخفیف ندادند. ما طبق قانون ۱۰ روز مهلت داریم که فرجام بدهیم. تقاضای فرجام را شاه باید بپذیرد. در دفعه گذشته چون بلافاصله فرجام داده بودند بلافاصله مورد مخالفت قرار گرفت و آنها را اعدام کردند. از این رو ما این بار در آخرین روز مهلت فرجام خواهیم داد ولی احتمال دارد قبل از خاتمه موعد ما را اعدام کنند.
نامهٔ سوّم
۳۳/۸/۱۰
توران محبوبم
میخواهم چند کلمه از عشق آتشین خودمان صحبت بدارم. عشقی که بر پایه وحدت مرام علاقه و محبت بیحد، گذشت و اعتماد متقابله و احترام متقابله بهشخصیت هم بنا شده بود.
در زندگی ما هیچ چیز یک طرفه نبود. زیرا محبت، گذشت و اعتماد یکطرفه نمیتوانست باعث قوام و تحکیم عشق کم نظیر ما بشود. عشقی که میتواند مدل برای زندگی دیگران واقع شود.
ایمان دارم که عشق و علاقه تونسبت بهمن نه تنها کمتر از مال من نبود بلکه بیشتر هم بود و همین امر مرا سوق میداد بهاین طرف که تو را روز بهروز بیشتر دوست بدارم. تو از من از هر جهت بهمراتب پاکتر و بیآلایشتر بودی. تو فرشتهئی بودی که من قدرت را آنچنان که باید نمیدانستم. من همه افراد خانواده را بهشدت دوست داشتم ولی تو برایم مقام دیگری داشتی. عشق تو همیشه بهمن روح و نیرو داده است. از مدت دستگیریم نیز عشق تو از مهمترین عواملی بود که بهمن اجازه داد شرافت خود را حفظ کنم. من با ایمان بهحزب و عشق آتشین تو و بدون دغدغه خاطر میمیرم. فقط تأسفم در این است که نتوانستم بیشتر برای اجتماع مفید واقع شوم. مدت بس کوتاهی از عشق تو برخوردار شدم. بزرگ شدن پیروزمان را ندیدم. پس از خود سوز و گداز عجیبی برای تو و افراد خانواده باقی میگذارم. عشق ما عشق ترازنوین است. عشق ما زنده و جاودان خواهد بود.
هنگامی که گلوله بدنم را مشبک خواهد کرد. چهره تابناک، نجیب و ملکوتی تو در نظرم مجسم خواهد بود و بهمن روح خواهد بخشید.
تو این صفحات را که در آخرین روزهای زندگی نوشتهام بهعنوان یادگار عشق ما در محلی محفوظ نگهدار و هر چند گاه یک بار آن را از نو بخوان.
تو و پیروز عزیزمان را میپرستم و از سر تا پا غرق بوسه میکنم.
جعفر تو 10/8/33
یقین دارم مبارزه را با شدت بیشتری ادامه خواهی داد زیرا بهعوامل محرکه سابق عامل دیگری افزوده میشود. انتقام از قاتلین پرستنده تو. نسبت بهاشتباهات دیگران بهویژه مسؤولین و نقایص مار آشتیناپذیر باش. مسئولیت را سرسری نگیر و با آن بازی نکن.
ما از صدر تا ذیل هم مسؤولیت را سرسری میگرفتیم. بهسرنوشت افرادی که بهسازمان اعتماد کردهاند توجه داشته باش. زیرا سرنوشت آنها بستگی جدائیناپذیری با سرنوشت نهضت دارد. باید برای تحمل فشارهای باز هم بیشتر در آینده آماده شد و سیستم قابل انعطافی بهوجود آورده که فاجعه ما تکرار نشود. در صورتی که پس از مدتی مبارزه دیدی رهبران و مسؤولین بالا روش اصولی در مقابل انتقادات سالم ندارند و نمیخواهند خود را بههیچ عنوانی تصحیح کنند و با گرفتاریهای داخلی نمیتوانی مسؤولیت خود را آنچنان که هستند انجام دهی بدون تأمل از مسؤولیت استعفا کن و مانند یک فرد ساده بهمبارزه ادامه بده تا در صورت تکرار فاجعهئی نظیر فاجعهٔ ما وجدانت آرام باشد که در بروز آن سهم مؤثری نداشتهای.
در حالت اخیر اگر باز میبینی سازمان فقط ملعبهئی در دست چند نفر اصلاحناپذیر است و دیر یا زود بهنحو قابل تأسفی متلاشی خواهد شد از آن استعفا بده و در بیرون بهحفظ خود و تبلیغات انفرادی ادامه بده زیرا برای نهضت مفید فایده بیشتری خواهد بود. عاقبت کار ما میتواند برای تو از این نظر نتیجهٔ قابل توجهی داشته باشد. ما گلهای سرسبد ارتش هستیم که از بین میرویم. در اثر لاقیدی رهبران و اشتباهات. اکثر خودمان نیز مسؤول هستیم. ولی مسؤولیت لاقیدی ما نیز بهعهده رهبران است که ما را اشتباه تربیت کردهاند.
6 نفر از رفقا را که در اثر اغواء آزموده فرجام داده بودند صبح شنبه اعدام کردند محبی، کلالی، بیاتی، مهدیان، کلهری، بهنیا، مهلت ما روز یکشنبه تمام میشود. لذا صبح یکشنبه یا دوشنبه ما را اعدام خواهند کرد. ولی احتمال دارد زودتر هم بنمایند. ما را مجدداً زندانی انفرادی کردهاند و مانورهائی میدهند تا مقاومت ما را در هم شکنند تا زودتر فرجام بخواهیم. انتظار مرگ را کشیدن کار مشکلی است. روحیه چند نفر از ما خراب شده است ولی من بهآنها روحیه میدهم و آنها را بهمقاومت تا آخرین لحظه تشجیع میکنم. جریان شاهپور علیرضا نتیجه عکس در کار ما داشته است. اگر دیدی اجازهٔ ملاقات نمیدهند نامه بفرست من با فیلم تصور خاطرات خوش گذشته خودم را سرگرم کردهام.
میبوسمت
صبح 10/8/33
نامهٔ چهارم
14/8/33
رفقای ک. م (کمیتهٔ مرکزی)و ک. ا (کمیتهٔ اجرائی)در گرداب اغراض خصوصی و حسابگریها غوطهورند. آنها منافع نهضت را اغلب زیر پا میگذارند و آن را تحتالشعاع منافع خصوصی مینمایند. این چیزی نیست که امروز در زندان بگویم. بارها از آنها انتقاد هم شد ولی گوش نکردند.
افسوس که فرصت نیست برای تو همه چیز را بنویسم. شاید تصور کنی از این که اعدام میشوم خیلی دلخور هستم بهیچ وجه. ولی هر وقت بهفکر متلاشی شدن سازمانی که ثمره کار صدها رفیق بود میاقتم، سازمانی که سنگر مستحکم در قلب دشمن بود، سازمانی که اعضایش کم نظیر بودند هر وقت بهفکر پریشان شدن صدها خانواده میافتم جگرم آتش میگیرد. بارها انتقاد شدید کردیم که رهبری را تقویت کنید و راه حلهای مختلف نشان دادیم ولی گفتند احتیاجی بهآن نیست و رهبری حزب انجام میگیرد و بهتر از این در این شرائط ممکن نیست. در یک جلسه بهطور جدی پیشنهاد کردم کنترل از پائین برقرار شده و ک. م. برنامه کار آینده و گزارش کار گذشته خود را بهما بدهد، رفقای دیگر گرچه موافق بودند ولی دنبالش را نگرفتند و آذر این مطلب را با وجود تکرار من نشنیده گرفت و جواب سربالائی داد. حق این بود که همان وقت از مسؤولیت استعقا میکردم زیرا در پیش آمد فاجعه ما گرچه مسؤولیت مستقیم نداشتم ولی بههر ترتیب مسؤولم. وقتی رفقا را درون سلولها شکنجه میدادند و صدای نالهشان بلند میشد مثل این بود که جگرم را خنجر میزنند. فقط این موقع معنی مسئولیت را فهمیدم که کار از کار گدشته بود.
همین رفقا که فردا از جلوی سلولشان میگذشتم بوسه بهمن میفرستادند که خود برایم دردناک بود.
معنی مسؤولیت را وقتی فهمیدم که حکم اعدام مسؤول ساده حوزه را برایم قرائت کردند. بهمن گفتی که حسن فاجعه ما در این بود که نام امثال عطاردها جاودان خواهد شد. این جملات را کسانی ادا میکنند که از فاجعه ما درس عبرت نگرفتهاند و هنوز مسؤولیت را درک نکردهاند و سرنوشت نهضت را بهبازیچه میگیرند. تو نمیدانی این سازمان چه اعمال مفیدی انجام داده و چه کارهائی میتوانست در آینده انجام دهد. سازمان ما دژ مستحکم حزب در قلب دشمن بود. ما بهطور متوسط سالی صد نفر را جلب میکردیم با توجه بهاین که تعداد افسران بیش از 8 هزار نفر نیست میتوانی تجسم کنی که چند سال دیگر سازمان چه قدرت عظیمی میشد. باری شما بازماندگان درس بگیرید. اگر میبینی ملعبهئی بیش نیستی بیرون بیا و بهمبارز انفرادی ادامه بده تا وضع اصلاح بشود چه در این صورت مفیدتر خواهی بود. زندگی را مفت مباز.
فکر میکنم اگر سازمان (مقصود سازمان زنان است)ارتباطات جنبی خود را با حزب در ردههای بخش و محل قطع کن و فقط در رده ک. ا. با فردی مثل زارع تماس داشته باش یعنی در حقیقت بهصورت یک سازمان خیلی مستقلتری درآید و بر مبنای دیرکتیوهای واصله از فدراسیون برنامههائی برای توسعه سازمان بهویژه تبلیغات حوزه بنماید و زارع اجازه ندهد که مداخلات بیجا در امور سازمان بهعمل آید و سازمان زنان بهصورت زائده حزب درآید هم خطر کمتری شما را تهدید خواهد کرد و هم سریعتر پیش خواهد رفت. از فرمهای لگال استفاده هر چه بیشتر بنمائید. در این شرائط که متشکل کردن و سازمان دادن برای ارضاء یک خواست معین اشکال دارد در عوض زمینه چینی برای بیدار کردن و آشنا کردن زنان بهحقوق خود که قدم اول راه مبارزه است کاملاً موجود است. کوشش خود را بیشتر در این راه بگذارید.
کمد را ببر منزل و از آن استفاده کن ولی متوجه باش که رمزش کشف شده است و برای گذاشتن کتاب و مجله خوبست. ضمناً رمز آن را همه بازرسان منازل و مأمورین نمیدانند. در دفاعیات خود طلب عفو نکردهام. اگر بعد از ما خواستند ترهاتی بهنام ما قالب بزنند باور نداشته باشید. فقط خط ما و نوار ضبط صوت میتواند مدرک بشمار رود. بقیهاش همه جعلی خواهد بود.
بیوگرافی مختصر من
سال شش وارد دبیرستان نظام شدم. شاگرد اول شاهپور عبدالرضا و شاگرد دوم شاهپور غلامرضا بود. در سال اول شاگرد اول و در سال دوم دانشکده شاگرد دوم دسته پیاده شدم. در این سال حق مرا پایمال کردند. در سال 27 یک دوره موتوری دیدم و شاگرد اول شدم. در فرانسه دوره تخصصی پیاده و آموزش کوهستانی دیدم. ستاد ارتش دربارهٔ من بخشنامهئی صادر کرده است که در منزل است از سال 26 مطالعات چپی را بدون این که کسی مرا تبلیغ کند روی علاقهئی که بهمطالعه داشتم شروع کردم. در مهر 26 وارد سازمان شدم و با سمت مسؤول اعضاء خوزستان بهاهواز رفتم تا شهریور 28 در خوزستان بودم. بعد بهفرانسه آمدم. بعد از مراجعت بهعنوان عضو هیأت دبیران انتخاب شدم تا روز دستگیری. از فعالیتهای من در سالهای اخیر با خبری. آذر میداند که دموکراسی نوین ترجمهٔ من است.
صحبتهای رفقا در دادگاه نباید ملاک قضاوت قرار گیرد. قبل از اینکه صدای گلوله قلب ما را ریش، ریش کند صدای شعار دادن 6 نفر بهگوشمان رسید.
مادر و پدر عزیز
ت. و پیروز را بهجای من دوست و گرامی بدارید. ت. فرشتهئیست قابل پرستش و احترام. از وسائل زندگی من هر چه که او مایلست در اختیارش بگذارید. فرنج و شلوار گاباردین مرا برای پیروز لباس درست کنید. همه عکسهای مرا در اختیار ت. بگذارید. از عکسهائی که مشتری زیاد دارد ت. خواهد داد تا از روی آنها چاپ کنند.
مامان و پاپا را صمیمانه از طرف من ببوس. من آنها را قلباً و بدون هیچ گونه ریا مثل مادر و پدر خود دوست داشتم. زحمات و محبتهای آنها تا دو آخر در نظرم است. من در بازجوئی خود پس از کسب اطلاع از کوپل منزل بلوریان که دستگیر شده است و با توافق تنها مختاری و محقق آدرس منزل یک رفیق غیرنظامی که تخلیه شده بود دادهام. تو بدان گفتن آدرس منزل تخلیه شده باعث لو رفتن رفیق شد ولی در مقابل از زیان بزرگی جلوگیری کرد.
رونوشت برنامه واصله از ف. را برای حسین بفرست. نامه قبلی (12 صفحه رسید؟)در آن این طور تصحیح کن. پس از خبری که راجع بهعدم دستگیری تو میشنوم...
آخرین مقالهئی که نوشتم مربوط بهخودآموزی بود که حسین نوشته بود چند روز دیگر در نشریه تعلیماتی چاپ میشود. اگر برای سبزواری پیغامی هست در ظرف امروز بفرست شاید بتوانم بهاو بدهم. دیروز با او صحبت کردم.
میخواهم بهمن اطمینان بدهی که بهخاطر لحظاتی که تو را ناراحت کردهام مرا بخشیدهای و پس از من نیز دربارهٔ این لحظات هرگز فکر نخواهی کرد. احتمال دارد که بهمناسبت عزاداری درباره اعدام را یکی دو روز بهتأخیر بیندازند شما تا آخرین لحظهئی که از مرگ ما اطمینان قطعی حاصل نکردهاید بهفعالیت خود ادامه دهید. اگرچه این احتمال خیلی ضعیف است. شنبه شب بههوای دادن پیراهن این جا بیا و خبر بده که چه شد.
جمعه 14/8/33
نامهٔ پنجم
15/8/33
مواد استنادی بههمه ما ماده 2 قانون مجازات مقدمین علیه امنیت کشور، قسمت آخر ماده 62 قانون مجازات عمومی ماده 67 همان قانون، ماده 317 قانون دادرسی ارتش و ماده 419 همین قانون بود. ماده اخیر را دادگاه بدوی وارد ندانست.
در مورد ماده 317 من استناد کردم که فکر هیچ سوء قصدی علیه سلطنت در ما نبوده و بهفرض محال بودن زمانی این ماده بهما میچسبد که بهموجب ماده 318 همین قانون و ماده 3 قانون مجازات عمومی سوءقصد یعنی عملیات مسلحانه بهزعم آنها آغاز شده باشد. در مورد ماده 62 قانون مجازات عمومی گفتم شما میگوئید ما در صمیمت افسران و افراد نسبت بهکشور خلل وارد کردیم ولی دلیلی در دست ندارید. ضمناً اگر بهفرض تبلیغات اشتراکی هم کرده باشیم بهماده 1 مقدمین میچسبد. اگر میگوئید علیه شاه و سران ارتش تبلیغ کردهایم که حساب اشخاص را نمیتوان با حساب کشور یکی دانست. اگر منظور مقامات معین است مرا باید بهموجب مواد قانون مطبوعات مجازات کنند. ماده مقدمین را رد کردم بهاین ترتیب که رأی دیوان عالی کشور را دلیل آوردم که رویه حزب را اشتراکی نمیداند. در مورد تبلیغات علیه شاه گفتم حساب شاه را از سلطنت باید جدا دانست و مخالفت با شاه بهمعنی مخالفت با سلطنت محسوب نمیشود. این خلاصهٔ دفاع قانونی من بود. بهما تا روز آخر کاغذ و قلم برای تهیهٔ دفاع ندادند. هیچ نوع مدرکی در اختیار ما نگداشتند. در دادگاه بدوی وکلای مدافع تسخیری ما فقط چند دقیقه با ما صحبت کردند (قبل از تشکیل جلسه دادگاه). در دادگاه تجدیدنظر فقط در هنگام تشکیل جلسه آنها را دیدیم. پس از تعیین وکیل مدافع حق داریم که در معیت آنها 5 تا 10 روز پرونده را مطالعه کنیم. این اجازه را ندادند. مهلت حداقل 5 روز را نیز رعایت نکردند و کلاً جز یک یا دو نفر فاقد هرگونه اطلاعات قضائی بودند و گاهی رسماً یا تلویحاً علیه ما صحبت میکردند. دادگاه را سری کردند تا ما حرف واقعی خود را بهگوش کسی نرسانیم. آزموده گذشته از اینها از تریبون دادگاه بهما اتهامات بیناموس، لامذهب، جاسوس، بیشرف و خائن بهکشور را داد که همه را رد کردیم. آزموده رسماً در پایان جلسه تجدید نظر با قضات صحبت کرد و مطالب را بهآنها دیکته میکرد. با وجودی که سرتیپ کیهانخدیو را بهعنوان بازپرس تعیین کرده بودند آزموده شخصاً از مسؤولین درجه 1 بازپرسی میکرد کتک میزد و رکیکترین فحشها را میداد، در آن شب یک افسر بهنام کشواد موی اسب و... کردهاند تا اعتراف نماید. پس از صدور حکم اعدام آزموده افسران را اغوا میکرد که بلافاصله فرجام بدهد کتک بزند. اینها باید منعکس شود تا مردم مطلع شوند. بهخانم سرهنگ افشار بگو که او تا آخرین لحظه بهحزب و عشق او وفادار بوده است و تربیت بچهها را از او انتظار دارد و امید سعادتمندی او را دارد.
راجع بهحقوق بازنشستگی از پدرم بپرس و بهخانم افشار بگو. ساعت 16 همگی فرجام دادیم. روحیه ما خوب است و امروز بهتنها چیزی که فکر نمیکنم مرگ است. لذت ملاقات دیروز در تمام مدت روز از نظرم محو نمیشود. چهره ملکوتی تو پیوسته جلوی نظرم است. پیروز مرتباً در نظرم جلوهگر میشود که میخورد و با پاهایش بازی میکند. فکر میکنم که عشق تو چه احساسات عجیب و چه نیروئی در من ایجاد کرده است بهاحتمال زیاد فردا صبح و بهاحتمال کم پس فردا صبح ما را اعدام خواهند کرد.
تو و پیروز را غرق بوسه میکنم. در فکر تندرستی و آزادی خود باش.
15/8/33
نامهٔ ششم
بهکمیتهٔ مرکزی
15/8/33
حسین عزیز،
من در واپسین روز زندگی خود این نامه را از طرف شهیدان خطاب بهرفقای ک. م. (کمیتهٔ مرکزی)مینویسم. نخست سلامهای آتشین ما را بپذیرید. دیگر آن که بدانید رفقا تا آخرین دم بهحزب و شما وفادار ماندند. ما از مرگ بهجهتی اندوهناک و بهجهتی خوشحالیم. اندوهناکیم که چرا نشد بیشتر بهحال حزب مفید باشیم. خوشحالیم از این که مرگ پرافتخاری نصیبمان شده است. گفتههای رفقا در دادگاه ملاک قضاوت شما دربارهٔ آنها واقع نشود. آنها نظر حزب را دائر بر اینکه پس از دستگیری اظهار تنفر بکنند بد تعبیر کردند. بهرحال 6 نفری که هفته قبل اعدام شدند دارای روحیه خوب بودند و پیش از این که صفیر دلخراش گلولههائی که بدن آنها را مشبک میکرد بهگوش ما برسد صدای شعارهای آنها ما را تکان داد و بههیجان آورد.
خاطره شهیدان را گرامی بدارید. خانوادههای داغدار آنها را دلداری دهید. حتیالمقدور از پریشانی خانواده آنها جلوگیری کنید.
نکات زیر را بهعنوان وصایای ما تلقی کنید: فاشیسم را بشناسید و حزب را برای تحمل ضربات سختتر آماده کنید و پیش بینیهای لازم را بنمائید. با جاسوسان و خیانتکاران در درون حزب بهشدت مبارزه کنید و این را از مهمترین وظائف خود بشمارید. در انتخاب کادرها دقت و باز هم دقت کنید. کنترل و بهویژه کنترل از پائین را توسعه دهید و تحکیم کنید. انتقاد از پائین را تشویق کنید. و بهآن میدان دهید. رهبری را بههر نحوی که میدانید تقویت کنید هرگونه اغراض و منافع خصوصی را تحتالشعاع منافع حزب قرار دهید. در این مورد سرمشق و نمونه زنده باشید. گزارش کار گذشته و برنامه کار آیندهرا بههر نحو که مقتضی است مرتباً در اختیار ارگانهای پائین بگذارید و از آنها بخواهید که بحث و انتقاد کنند. در بالا بردن سطح تعلیمات خود و رفقا جدیت نمائید. رهبری دسته جمعی را در حزب رواج و توسعه دهید. یکبار دیگر تکرار میکنم فاشیسم را بیش و باز هم بیشتر بشناسید و حزب را برای مبارزه در شرائط فاشیستی آماده کنید.
ما فردا مردانه بهمیدان خواهیم رفت و با اطمینان کامل بهپیروزی نهائی شما جان خواهیم سپرد از طرف همه شهیدان دستتان را صمیمانه و گرم میفشارم و رویتان را میبوسم.
موفق باشید.