«دشمنان»، نوشتهٔ ماکسیم گورکی

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۶:۳۳ توسط Parastoo (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاحِ الگو.)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۹۵


گئورگی پله‌خانف:

مقدمه‌ئی بر روانشناسی جنبش کارگری

۱

دربارۀ فرزندان آفتاب و وحشی‌ها، اغلب شنیده‌ام که قضاوت‌های نامساعدی می‌شود. مثلاً از این قبیل که «استعداد گورکی در حال سقوط است» آخرین آثار دراماتیک او از نقطه نظر ادبی ضعیفند و به نحوی رضایت بخش به مسائلی که دوران ما مطرح می‌کند پاسخ نمی‌گویند.» - حتی کسانی هم که ادعا می‌کنند افکارشان به افکار نویسندۀ بزرگ پرولتری ما بسیار نزدیک است همین حرف را می‌زنند. پس از خواندن ‘’’دشمنان’’’ بسیار مایلم بدانم کسانی که وقتی از ‘’’وحشی‌ها’’’ و ‘’’فرزندان آفتاب’’’ با ایشان سخن می‌رفت شانه بالا می‌انداختند حالا دربارۀ این اثر چه فکر می‌کنند. یعنی دشمنان هم اثری است ضعیف و به‌دور از مسائل روز؟ البته! مگر نه این‌که این‌‌ها اشخاصی هستند جدی، و ارزش‌های هنری را خوب می‌شناسند؟

امّا من شخصاً به صراحت باید بگویم که آخرین اثر ‘’’گورکی’’’ عالی است، محتوایش فوق‌العاده غنی است و انسان واقعاً باید چشمش را ببندد تا آن را نبیند.

و اگر من چنین از دشمنان تمجید می‌کنم بی‌شک بدان خاطر نیست که این اثر بیان‌کنندۀ دوره‌ئی از جنگ طبقاتی است، یا به عبارت بهتر، بیان‌کنندۀ نبردی است که در کشور ما روسیه، و در شرائطی خاص، به برکت یک رهبری آگاهانه وجود دارد، کشتار کارگران در یک کارخانه، قتل یکی از زحمت‌کشان این دستگاه، دخالت سربازان و ژاندارم‌ها، همۀ این چیز‌ها البته دراماتیک‌ترین و «کنونی‌ترین» مسائلی است ولی این عناصر برای نوشتن یک نمایشنامۀ خوب کافی نیست. تمام مسئله عبارت از این است که بدانیم این عناصر آیا آنچه را که می‌توانند به‌وجود آرند به وجود آورده‌اند یا نه. پاسخ به این سوال، همان طور که هر کس می‌داند، بستگی دارد به‌این که نحوۀ بررسی موضوع تا چه حد هنرمندانه است. هنرمند، تبلیغاتچی نیست. نقش او این نیست که دربارۀ امور به‌قضاوت پردازد، بل نقش او معرفی این امور است. هنرمندی که مبارزۀ طبقاتی را باز می‌نماید باید آمادگی فکری‌ئی را که این مبازره در شخصیت‌های درام ایجاد می‌کند به‌ما نشان دهد. باید نشان بدهد که این مبارزه به‌چه نحو افکار و احساسات این شخصیت‌‌ها را تعیین می‌کند. خلاصه آنکه این هنرمند باید قبل از هر چیز روانشناس باشد؛ و ارزش نمایشنامۀ اخیر ‘’’گورکی’’’ درست در همین است که این از این نقطۀ نظر، پرتوقعانه‌ترین انتظار‌ها را ارضا می‌کند. تمام ارزش ‘’’دشمنان’’’ در این است که روانشناسی اجتماعی را غنی‌تر کرده و بدین‌سبب من به‌تمام کسانی که به‌روانشناسی جنبش کارگری علاقه‌مندند مصراً توصیه می‌کنم این اثر را بخوانند.

مبارزه برای رهائی پرولتاریا، جنبشی توده‌ئی است. از این رو روانشناسی این جنبش نیز یک روانشناسی توده‌ئی است. گفتوگو ندارد که توده از افرادی گوناگون تشکیل یافته است و این افراد به یکدیگر شباهتی ندارند. داخل توده، افراد لاغر و چاق وجود دارد، بلندقد و کوتوله، موخرمائی و موسیاه، خجول و با شهامت، ضعیف و قوی، آرام و پرخاشجو وجود دارد. اما افرادی را که توده پرورش داده گوشتِ گوشت و خونِ خون توده به شمار می‌آیند و برخلاف قهرمانان برخاسته از محیط‌های بورژوائی با توده نمی‌ستیزند. آنان آگاهند که جزئی از توده هستند و در میان توده است که جای خود را دارند. و هرچه آن رابطۀ اساسی را که باعث پیوند آنان با توده است واضح‌تر درک کنند آگاهیشان بیشتر می‌شود. پرولتر، قبل از هر چیز یک «جانور اجتماعی» است و این اصطلاح ارسطو است که ما در اینجا بااندک تفاوتی در تغییر به کارش می‌بریم. این امر بر هر کس که ولو اندکی در کار انسان‌ها به‌دقت نظر کند کاملاً آشکار می‌شود. ورتر ‘’’زومبارت’’’ که توصیف روح پرولتری را چندان هم عاشقانه انجام نمی‌دهد می‌گوید ارزشی که کارگر برای خود قائل است فینفسه چیزی نیست، ولی وقتی در میان تودۀ رفقایش قرار گیرد، این ارزش تمام معنی وسیع خود را باز میابد1. البته بورژواهای «سوپرمن» ازاینجا الزاماً چنین نتیجه میگیرند که این ارزش به خودی خود هیچ است و بنابراین از محیط پرولتاریائی شخصیت‌های مبارزی نمیتواند بیرون آید. اما این اشتباه بزرگی است و علت آن افق بستۀ دیدی است که خاص بورژواهاست. رشد شخصیت، به عنوان خصلت آدمی در رابطۀ مستقیم با احساس استقلالی است که این شخصیت پیدا می‌کند، یعنی با توانایی برآوردن نیازهایش. و این توانائی را همان طور که خود زومبارت هم قبول دارد، پرولتر به‌دست می‌آورد و زودتر از بورزوا نشان می‌دهد. پرولتر زندگیش را از راه کار خود می‌چرخاند – و می‌دانیم با چه کار سخت و پرمشقّتی – و آن هم در سنی که بچه‌های «پدر مادردار» وابستگی کامل به دیگران دارند. و اگر با وجود این، ارزشی که پرولتر برای خود قائل است در خارج از تودۀ رفقای او معنایشرا از دست می‌دهد دو دلیل دارد: دلیل اول مربوط به سازمان فنی تولید در عصر حاضر است، و دلیل دوم مربوط است به‌سازمان اجتماعی این تولید، یا به وقل مارکس، شرایط ویژۀ تولید در جامعۀ سرمایهداری. پرولتر صاحب وسائل توید نیست و فقط از راه فروش نیروی کارش می‌تواند زندگی کند. به عنوان فروشندۀ نیروی کار خود – یعنی به عنوان فروشندهئی که متاعی جزخودش برای فروش در بازار ندارد – پرولتر البته به تنهایی معرف چیزی است بسیار ضعیف و حتی می‌توان گفت ناتوان. او کاملاً وابسته به کسانی است که نیروی کارش را می‌خورند، یعنی همان کسانی که وسائل تولید را در اختیار دارند. و پرولتر، همین که توانست زندگیش را تأمین کند، این وابستگی در قبالِ صاحبان وسائل تولید را حس می‌کند؛ یعنی به محض اینکه توانست نیازهایش را بدون کمک دیگران برآورد. بدین ترتیب است که این ضرورت برآوردن نیازها، پرولتر را به وابستگیهایش نسبت به سرمایهدار آگاه می‌کند و در او این تمایل به‌رهائی ازاین وابستگی، یا دست کم تخفیف وابستگی را به وجود می‌آورد. برای رسیدن به‌این رهائی راه دیگری وجود ندارد الا به‌هم پیوست پرولترها، الّا اتحاد آن‌ها در مبارزه برای حیات. به‌این دلیل، به‌تدریج که وابستگی پرولتر به سرمایهدار در او ایجاد نارضائی می‌کند، بیشازپیش آگاه می‌شود که مجبور است با ککراگران دیگر مشترکاً وارد عمل شود و در تودۀ رفقای خود احساس همبستگی و همدردی را بیدار کند. این جاذب‌های که توده نسبت به‌او دارد مستقیماً با تمایل او به‌استقلال و آگاهی او به‌شخصیت فردی خویش در ارتباط است، و در یک کلام، تناسب مستقیم با فردیت او دارد. ورنر زومبارت البته متوجه این امر نشد.

اگر از نقطه نظر شرائط اجتماعی تولید امروزی نگاه کنیم چنین وضعی را می‌بینیم. و اگر خود را در نظرگاه تکنیک کنونی تولید نیزقرار دهیم باز به‌همین نتیجه می‌رسیم. پرولتری که در یک مؤسسۀ سرمایهداری کار می‌کند یک محصول تمام شده تحویل نمیدهد، بلکه فقط بخشی از یک محصول را می‌سازد. یک محصول تمام شده معرف ثمرۀ کار و کوشش مشترک و سازمان یافتۀ تعداد زیاد و گاه بسیار زیادی از تولیدکنندگان است. بدین ترتیب است که خود تکنیک معاصر هم به‌اینجا ختم می‌شود که پرولتر برای خود ارزشی قائل است که تمام معنای خود به‌دست نمیآورد. مگر آنکه به‌عنوان یک جزء در مجموع ارزش رفقایش جای بگیرد. خلاصه تکنیک هم کمک می‌کنم تا پرولتر قبل از هر چیز یک «جانور اجتماعی» باشد.

این دو شرط که تأثیری چنین قاطع در روانشناسی پرولتاریائی دارد از راه این روانشناسی برتاکتیک پرولتاریا در نبرد او بر علیه بورژوازی هم اثر می‌گذارد. جنبش پرولتاریا جنبشی تودهئی است و نبردش نبردی تودهئی. کوشش‌های افرادی که این توده را به‌وجود می‌آورند به‌هر اندازه که بهتر با هم ترکیب شود احتمال پیروزی آنان را بیشتر می‌کند. و پرولتر ازاولین سال‌های جوانی این امر را به‌طور تجربی می‌فهمد. و این همان چیزی است که یاگودی – یکی از قهرمانان داستان گورکی – به نحوی سادهدلانه می‌گوید: «با هم متحد شویم، دورهشان کنیم و تحت فشارشان بگذاریم، همه چیز آماده خواهد شد.» این مطلب صحیح است. رد واقع همه چیز «آماده» خواهد شد ولی نه به‌آن زودی که از حرف یاگودین بر می‌آید، منظور این است که برای «آماده» شدن همه چیز لازم است که کارگران رشتۀ پیوند میان خود را محکمتر کنند.

کوشش و فعالیت نمایندگان طبقۀ کارگر که وظیفۀ رهبری طبقه را برعهده دارند به‌طور طبیعی و تقریباً غریزی متوجه همین سازمان‌دهی نیرو‌های پرولتاریائی است. اتحاد و سازمان طبعاً در نظر آنان نیرومندترین و بارورترین وسیلۀ تاکتیکی در مبارزه برای آیندهئی بهتر است. در مقایسه با این وسیلۀ نیرومند و بارور، تمام وسایل دیگر به‌نظر آنان دست دوم و غیراصل می‌رسد. و حتی برخی از این وسائل که گاه در شرائط اجتماعی دیگر از لحاظ عملی موفقت آمیز نیز هست برای رسیدن به‌هدف مورد نظرشان کاملاً نامناسب می‌نماید. در اثر تازۀ گورکی، پس از مرگ یکی از صاحبان کارخانه – یعنی میشل اسکورتوبوفِ بیرحم که به‌دست رفیقش یاکیموف به‌قتل می‌رسد – لر وشینِ کارگر چنین می‌گوید:

«آندره، چرا بهش تیراندازی کردی؟ کشتن اون چه معنی داره؟
هیچّی: «یه سگ کشته شد، ارباب به‌جاش یکی دیگه می‌خره، والسلام!»

آنچه را که تروریسم می‌گویند، پرولتاریا یک وسیلۀ مباره به حساب نمیآورد. یک تروریست حقیقی، خصلناً یا در نتیجۀ «شرایطی مستقل»، یک اندیرید رآلیست است. و شیللر باحسی که ویژۀ او بود این مطلب را خوب دریافت. ویلهلم تلِ به‌معنای کاملِ کلمه یک اندیویدوالیست است. وقتی اشتوفاخر به‌او می‌گوید «اگر ما با هم متحد شویم می‌توانیم کارهای بزرگی بکنیم» به‌اش جواب می‌دهد: «وقتی کشتی دارد غرق می‌شود تنها خود را نجات دادن آسانتر است!» و وقتی همین اشتوفاخر به او ایراد می‌گیرد که نسبت به مسائل عمومی و اجتماعی سرد و بیعلاقه است در جوابش می‌گوید که هر کس فقط می‌تواند روی خودش با قاطعیت و یقین حساب کند. در اینجا