از روبه‌رو، با شلاق ۱۲

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۵۱


کیومرث منشی‌زاده

 • ما ایرانی‌ها بیش از این که اهل ایران باشیم اهل افراط و تفریطیم، یک جا چهل ستون می‌سازیم، یک جا بی‌ستون. اگر هم شیخی بسازیم یا می‌شود شیخ سعدی یا می‌شود شیخ شیپور.

اشتراط: اگر سعدی را مطابق گلستان تربیت می‌کردند می‌شد حاج میرزا آقاسی.

 • در طول تاریخ حکیمان در پیرامون اهمیت بچه حرف‌هائی زده‌اند که فقط به‌درد بچه‌ها می‌خورد، ولی من در این باره چیزی خواهم گفت که ردخور نداشته باشد و آن این است که بچه خیلی خوب است. فقط حیف که بزرگ می‌شود.

اخطار: نپذیرفتن این تعریف، کوششی است از برای اثبات عدم درک خودتان از بعد چهارم.

قاطیفوریاس: حُسن بچه‌دار شدن این است که بالاخره جدول ضرب را یاد می‌گیریم و مسأله «بازرگانی دو توپ پارچه داشت...»را حل می‌کنیم.

تعلیل: تنها علت نازائی این است که کودکی که هرگز نبوده است برای به‌دنیا آمدن علتی نمی‌بیند.

تبصره: نازائی تصور مرگِ یاخته‌هائی است که هرگز به‌وجود نمی‌آیند.

نتیجۀ اخلاقی: برخی از اشخاص عقیم می‌پندارند که عقیم بودن در خانواده‌شان موروثی است.

المصراع: میراث پدرخواهی علم پدر آموز.

 • بعد از مدت‌ها خدا چهار نابغه به‌منطقۀ دانوبِ اروپا عطا کرد: انیشتین، مارکس، فروید و کافکا (این بار را درست فهمیدید: همگی یهودی هستند).

تکمله: خداوندِ خدا چون می‌دانست که کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کند برای اثبات علاقه خود به‌یهودیان، هیتلر را مسیحی خلق کرد (نقطه)

 • شعر نباید موزون باشد، چرا که انسان موزون فکر نمی‌کند.

 • مردی که عاشق زن خود باشد باید به‌چشم پزشک مراجعه کند. (راستی برای یک نفر نزدیک‌بین جز مراجعه به‌چشم پزشک چه راهی وجود دارد؟)

 • فالکنر گفته است: «اولین نویسندۀ امریکا وولف است، دومّیش ویلیام فالکنر (!)، سومیّش، جان دس پاسوس و چهارمیشارنست همینگوی».

سؤال: بی‌آن که دربارۀ علت شکسته‌نفسی آقای فالکنر سئوالی بکنم می‌خواستم بپرسم مگر نویسندگی مسابقۀ اسبدوانی است که اول و دوم داشته باشد؟

نتیجۀ اخلاقی: امان از دست این امریکائی‌ها!

 • قاضی واقعی کسی است که هرگز قضاوت نکند، و دزد واقعی کسی است که حداقل یک بار قضاوت کرده باشد.

 • ادوارد هشتم، امپراتوری انگلستان را با ازدواج با یک بیوه زن آمریکائی عوض کرد. (سیاست انگلیسی‌ها را می‌بینید؟)

نتیجه اخلاقی: دو کس در دو چیز اشتباه نمی‌کنند: انگلیسی در سیاست، و احمق در خوشبختی.

قاطیغوریاس: اگر هدف سیاست خوشبختی باشد، لاجرم انگلیسی احمق است.

 • زن، عمیقاً سطحی است. (وای به‌آن که عمیق هم باشد).

 • در آن دیار که نامش را به‌شما نخواهم گفت پهلوانی بود که عادت داشت روزهای عید الاغی را با دندان بلند کند.

سؤال: به‌نظر شما، در آن لحظات تاریخی، الاغ دربارۀ انسانیت چه فکر می‌کرد؟ (می‌خواهم فکر شما را بسنجم.)

 • اسپانیولی گفته است که بهترین رفیق یک مرد، در بچگی مادر اوست، در جوانی اسبش.

نتیجۀ ریاضی قضیه در سلسلۀ برای این که مادر انسان همیشه رفیق او باشد به‌ناچار مادر انسان باید یک اسب باشد.

نتیجۀ اخلاقی: بی‌چاره سروانتس که در میان ملتی به‌دنیا آمد که چنین ضرب‌المثل‌هائی دارد، و بیچاره‌تر ازسروانتس ،اسبش، که مادری را در حق او تمام کرد!

 • حمایت از برّه‌ها بسیار منطقی است ولی گرگ‌ها هم در این میان حقی دارند. (راستی مگر خدا، تنها خدایِ بره‌هاست؟)

 • تنها فرق شعر و قطار این است که قطار همیشه در لحظه‌ئی که باید می‌آید، و شعر همیشه در لحظه‌ئی کهنباید.

تبصره: هیچ چیز بیش‌تر از میهمان ناخوانده به‌شعر شبیه نیست، و دریغا که میهمان اگر درماندن پافشاری کند نفس‌گیر می‌شود (البته برای خواننده).

 • فیلسوفان را به‌سه دسته می‌توان تقسیم کرد: دسته ء اول کسانی که ریاضیات می‌دانند. مانند ارسطو، دکارت،‌ کانت،‌اسپی‌نوزا، مارکس،‌انیشتین و هایزنبرگ. ( این‌ها فکر می‌کنند که فیلسوف هستند).

دستهء دوم کسانی که ریاضیات نمی‌دانند. مانند سقراط،‌ نیچه، شوپن‌هاور، هایدگر و شاگردش سارتر. (این‌ها فکر می‌کنند که فیلسوف هستند).

دستهء سوم کسانی که حتی فکرش را هم نمی‌کنند. مثل استادان دانشگاه و آقای پاپادوک.

پارنتز: آقای پاپادوک یکی از توطئه‌های خلقت علیه انسان بود. او که دوست می‌داشت مردم پسر آفتابش بدانند دوست‌تر می‌داش که هر دوره بیش از دورهء پیش، مردمِ شیر قهوه‌ئی رنگِ هائیتی به او رای بدهند. چنین مردی، با باروت و آهن تا مُرد رئیس جمهوری بود و تازه خرقه را هم به پسرش بخشید.

نتیجهء اجتماعی: در برخی جاها ریاست جمهوری می‌تواند سلطنتی باشد.

پرانتز در پرانتز: البته آقای پاپادوک یک چیز دیگر را هم فراوان دوست‌می‌داشت و آن گرد آوری تمبر بود، و لاجرم ارز لازم از برای خریدن تمبر را از فروش خون پریده رنگِ ملتِ هائیتی به بیمارستان‌های آمریکائی تامین می‌کرد. (بیچاره)

مساله: تعیین کنید چه کسی بیچاره است؛ پاپادوک یاملت هائیتی یا تمبر پست یا شما.

مادهء واحده: چه خوشبخت می‌بودم من، اگر می‌توانستم کاغذ عاشقانه‌ئی برای آقای پاپادوک بنویسم.(در آن صورت با نچسباندن تمبر به روی پاکت می‌توانستم حسابی دلخورش کنم).


 • یک عیب دیگر شعر خوب هم این است که گاهی منتقدان آن را نمی‌فهمند. اخطار: منظور از گاهی، همان همیشه است که عوام آن را گاهیهماره نیز تلفظ می‌کنند.


 • انتظار خوشبختی، انتظار ملاقات با کسی است که نمی‌شناسیم در ایستگاه راه‌آهن شلوغی که هنوز ساخته نشده. تبصره: خوشبختی قلمرو ابلهان است. نتیجه اخلاقی: بلاهت آمرزش است، در همین دنیا.


 • ازدواج با نزدیکان،‌خودشکی از دور است. ارشاد العوام: کسی که بلند بلند فکر می‌کند نزدیکان خود را دور می‌کند.


 • من بیش‌تر از آن وقت دارم که شعر بلند بنویسم. اخطار: کسانی که شعر بلند می‌نویسند وقت این را ندارند که قسمتی از آن را خط بزنند.


 • به حکمت همهء چیزها می‌شود پی برد مگر به حکمت دوشاخگی ریش رستم.


 • نام اکثر نوابغ فرانسه یا ژان است یا پُل و یا ژان-پُل.

ضد عقیده: خدا با خلق ژان - پُل بِلموندو به نبوغ فرانسه خیانت کرد.


 • زندگی ما با ششصد - هفتصدسال پیش فرقی نکرده است چرا که ما هنوز هم که هنوز است زن خوب و فرمانبر و پارسا را بر زن ناخوب و نافرمان و ناپارسا ترجیح می‌دهیم. (این نشان می‌دهد که ما زنی میگیریم که باب دندان شیخ اجل باشد نه خودمان).


 • بزرگترین اختراعی که بعد از رادیو شده، تلویزیون است. و بزرگترین اختراع بعد از تلویزیون، پاره‌آجری که به سوی آن پرتاب می‌کنیم. اخطار: این کار سبب دلخوری کلفت‌ها می‌شود و رواج سلف‌سرویس. نتیجه اخلاقی: تلویزیون تراکتور مغز است.


 • پارسائی در انزوا، انزوا در پارسائی است.

اگر گاندی به اندازهء خروشچف چاق و چله بود هند هرگز به استقلال نمی‌رسید.

نتیچه پارا کلینیکوس: استقلال هر کشور رابطهء مسقیم دارد با طرز کار غدد مترشحه رهبران آن.


 • گفته شده است که پول خوشبختی نمی‌آورد. برهان خلف: بی‌پولی خوشبختی می‌آورد. (البته برای نزول‌خوران)