گورستان کلمات

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۲۳ توسط Parastoo (بحث | مشارکت‌ها) (در حال بازنگری.)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۵


ادواردو گالیانو*


۱

نظام حاکم، دستگاه کامپیوتر را برنامه‌ریزی می‌کند، کامپیوتر به بانکدار هشدار می‌دهد، بانکدار سفیر را خبر می‌کند، سفیر با ژنرال ناهار می‌خورد، ژنرال رئیس‌جمهور را احضار می‌کند، رئیس‌جمهور به وزیر اطلاع می‌دهد، وزیر مدیرکل را تهدید می‌کند، مدیرکل به مدیر می‌توپد، مدیر به مسئول بخش تَشَر می‌زند، مسئول کارمند را مورد بازخواست قرار می‌دهد، کارمند به کارگر بی‌حرمتی می‌کند، کارگر با زنش بدقلقی می‌کند، زن بچه را کتک می‌زند، و بچه سگ را لگد می‌زند.


۲

در اوروگوئه، مفتشان عقاید نوگرا شده‌اند. آمیزه‌ئی شگفت از قرون وسطی و شعور کاسبکاریِ سرمایه‌داری. رژیم نظامی دیگر کتاب‌ها را آتش نمی‌زند بلکه آنها را به کارخانه‌های کاغذسازی می‌فروشد. کارخانه‌های کاغذسازی کتاب‌ها را ریزریز کرده، به صورت خمیر در می‌آورند و به اشکال گوناگون به بازار مصرف برمی‌گردانند. مطلقاً درست نیست که بگوئیم آثار مارکس، فروید یا پیاژه در دسترس مردم قرار نمی‌گیرد. این‌ها در دسترس همه هست. گیرم نه به صورت کتاب، بلکه به شکل دستمال کاغذی.


3 آرژانتین مبدل به‌‌کشتارگاه شده است. تکنیکی که به‌‌کار می‌رود ناپدید شدن آدم‌هاست: زندانیانی که در کارند که آزادی‌شان را تقاضا بتنوان کرد، نه شهیدانی که به‌‌بزرگداشت‌شان بتوان پرداخت. مجازات مرگ در اواسط سال 1976 وارد قانون جزای این کشور شده است، اما هر روز مردم را بدون محاکمه یا حکم محکومیت می‌کشند. در بیشتر ما رد جسدی هم در کار نیست. نظام‌های دیکتاتوری شیلی و اوروگوئه نیز در تقلید از این روش بی‌اندازه موفقیت‌آمیز کوتاهی نکرده‌اند. مرگ در برابر جوخهٔ اعدام ـ حتی اگر تنها یک مورد هم باشد ـ ممکن است در سطح جهانی مایهٔ رسوایی و آبروریزی شود اما در ناپدید شدن حتی هزاران نفر همیشه فایدت شک و تردید وجود دارد. دوستان و افراد خانواده دست به‌‌جست‌وجوی خطرناک و بیهوده‌ای می‌زنند و از زندانی به‌‌زندان دیگر، از سربازخانه‌ای به‌‌سربازخانهٔ دیگر مراجعه می‌کنند، درحالی‌که اجساد ناپدیدشدگان در دل جنگل‌ها و زیر زباله‌های می‌گندد و می‌پوسد. زمین، آدم‌ها را می‌بلعد و دولت می‌گوید دستش آلودهٔ این کار نیست. جنایتی صورت نگرفته است که گزارش شود یا مسئولی در باب آن توضیحی بدهد. هر مرده‌ای چندین بار می‌میرد و سرانجام، آنچه می‌ماند مه غلیظی است از وحشت و شک و تردید که بر جان انسان می‌نشیند.

4 دستگاه حاکم چنین آموزش می‌دهد که هرکس بر ضد آن اقدام کند دشمن کشور است. محکوم شمردن بی‌عدالتی، جنایتی بر ضد سرزمین اجدادی به‌‌شمار می‌آید. دستگاه حاکم می‌گوید: کشور، منم. ـ کشور یعنی اردوگاه زندانیان: این تودهٔ کثافت متعفن و پوسیده، این ویران زمین بزرگ خالی از انسان. هرکس معتقد باشد که کشورش خانه‌ای است برای همهٔ مردم، از این خانه بیرون انداخته می‌شود.

5 تنها چیزی که آزاد است، قیمت‌هاست. در این سوی دنیا، آدام اسمیت به‌‌موسولینی محتاج است. آزادی سرمایه‌گذاری، آزادی قیمت‌ها، آزادی مبادله: و هرچه آزادی کسب و کار بیشتر باشد، افراد بیشتری در زندان‌ها هستند. مگر تاکنون کسی شنیده است که ثروت معصوم و بی‌گناه باشد؟ مگر هنگامی که بحرانی پدید می‌آید لیبرال‌ها محافظه‌کار و محافظه‌کاران فاشیست نمی‌شوند؟ این آدمکشان، این وطن‌کشان، برای چه کسانی کسار می‌کنند؟ یکی از وزرای دارایی اوروگوئه گفته است: «پس‌انداز، حاصل نابرابری در توزیع درآمد است». اما در عین حال اعتراف کرده است که وجود شکنجه در کشور، او را به‌‌وحشت می‌افکند. لیکن چگونه می‌توان نابرابری را بدون استفاده از سلاح شکنجه حفظ کرد؟ دست‌راستی‌ها خواستار تعمیم همه چیزند، و تعمیم دادن همه چیز، آنها را قرین آمرزش می‌کند.

6 مامور شکنجه، یک کارمند است. دیکتاتور، یک کارمند است و هر دوی اینها دیوانسالاران مسلحی هستند که اگر کار خود را با کارآمدی انجام ندهند شغل‌شان را از دست می‌دهند. در این باره چیزی بیش از این وجود ندارد. آنها هیولاهای فوق‌العاده‌ای نیستند. ما نباید چنین امتیازی به‌‌آنها بدهیم.

7 دستگاه حاکم به‌‌آزار و اذیت جوانان می‌پردازد: زندانی می‌کند، شکنجه می‌کند، می‌کشد. آنها شواهد زندهٔ اهمیت دستگاه حاکمند، زیرا که آنها را از کشور بیرون می‌اندازد و به‌‌صورت انسان و نیروی کار ارزان به‌‌کشورهای دیگر می‌فروشد. دستگاه حاکم که عقیم وسترون است از هر چیزی که دارای رشد و حرکت باشد نفرت دارد. فقط می‌تواند زندان‌ها و گورستان‌ها را چند برابر کند. فقط می‌تواند زندانی و جسد، جاسوس و پلیس، گدا و تبعیدی تولید کند. جوان بودن جنایت است. واقعیت در سپیده دم هر روز مرتکب چنین جنایتی می‌شود، همچنین تاریخ، که هر روز صبح تولدی تازه می‌یابد. از همین‌رو است که واقعیت و تاریخ ممنوع شده‌اند.

8 در اوروگوئه هر ماه زندان جدیدی افتتاح می‌شود. این همان چیزی است که دانشمندان اقتصاد برنامه اقتصادی می‌نامند. اما قفس‌های نامرئی را چه باید کرد؟ در کدام گزارش رسمی یا کدام مدرک مخالفان نظام حاکم از زندانیان ترس و وحشت سخن به‌‌میان می‌آید: ترس از دست دادن کار، ترس پیدا نکردن کار، ترس سخن گفتن، ترس چیزی شنیدن، ترس چیزی خواندن؟ در کشور سکوت، کم‌ترین فروغی که در چشم انسان دیده شود او را به‌‌اردوگاه زندانیان می‌فرستد. نیازی به‌‌اخراج کارمند اداره نیست. همین قدر کافی است به‌‌او فهمانده شود که ممکن است بدون هیچ اخطاری کنارش بگذارند و در این صورت دیگر نخواهد توانست کاری پیدا کند. سانسور هنگامی به‌‌پیروزی می‌رسد که هر شهروندی سانسورچی بی‌امان گفته‌ها و اعمال خود شود. نظام دیکتاتوری سربازخانه‌ها، کلانتری‌ها، واگن‌های متروک راه‌آهن، و کشتی‌های بلااستفاده را مبدل به‌‌زندان می‌کند. اما با خانه‌های مردم چه می‌کند، مگر آنجا هم همین کار را نمی‌کند؟

9 از هر صد کودکی که در شیلی به‌‌دنیا می‌آید هشت تن می‌میرد. آیا این امر اتفاقی است یا قتل عمد در کار است؟ کلیهٔ زندان‌ها در دست جنایتکاران است. در شیلی غذا و خوراک گران‌تر از ایالات متحدهٔ آمریکاست. اما حداقل دستمزد ده برابر کمتر است. در سانتیاگو رانندگان تاکسی دیگر از توریست‌ها دلار نمی‌خرند، بل دخترانی را به‌‌آنها معرفی می‌کنند که حاضرند در مقابل یک وعده غذا خود را به‌‌اختیار توریست‌ها بگذارند. در 20 سال گذشته مصرف کفش در اوروگوئه پنج برابر کمتر شده و در هفت سال اخیر، مصرف شیر در مونته ویده‌ئو، به‌‌نصف تقلیل یافته است. تعداد کسانی که در زندان «احتیاج» گرفتارند چقدر است؟ آیا انسانی که محکوم است تمام عمر در جست‌وجو و تلاش یافتن کار و غذا باشد آزاد است؟ تعداد کسانی که از روز تولد و از لحظه‌ای که برای نخستین بار صدای گریه‌شان بلند می‌شود داغ سرنوشت بر پیشانی‌شان می‌خورد چقدر است؟ تعداد کسانی که حتی از نمک و آفتاب محرومند به‌‌چند تن می‌رسد؟

10 جنایات نظام دیکتاتوری منحصر به‌‌فهرست شکنجه‌ها، قتل‌ها، و ناپدیدشدگان نیست. دستگاه حاکم به‌‌انسان دروغ و خودپرستی می‌آموزد. همبستگی انسان‌ها جنایت است. پیروزی دستگاه حاکم در این است: مردم می‌ترسند حرف بزنند، می‌ترسند به‌‌یکدیگر نگاه کنند. هیچ‌کس نمی‌تواند به‌‌دیدار دیگری برود. هنگامی که چشم کسی به‌‌چسم انسان بیفتد و سرش را برنگرداند، انسان به‌‌این توهم دچار می‌شود که: «نکند می‌خواهد مرا دستگیر کند!» مدیر یکی از سازمان‌ها به‌‌کارمندی که دوستش بوده است می‌گوید: «ناچار بودم نام تو را گزارش کنم. از من فهرستی خواسته بودند و من جز این چاره‌ای نداشتم که نام کسی را بدهم. امیدوارم بتوانی مرا ببخشی». چرا کشتار روح انسان از راه مسموم شدن، در سیاههٔ خشونت‌ها آورده نمی‌شود؟

11 نیم میلیون نفر از مردم اوروگوئه در خارج از کشور خود زندگی می‌کنند، یک میلیون نفر از مردم پاراگوئه، و نیم میلیون نفر از مردم شیلی، کشتی‌ها مملو از جوانانی است که از چنگال زندان، مرگ، یا گرسنگی می‌گریزند. زنده بودن خطرناک است، اندیشیدن، گناه، و خون، معجزه! اما تعداد تبعیدی‌هایی که در چهار دیواری کشور خود در تبعید به‌‌سر می‌برند چقدر است؟ آمار کسانی که محکوم به‌‌سکوت و خزیدن به‌‌گوشهٔ عزلتند در کجا ثبت می‌شود؟ آیا جنایات «امید» شدیدتر از جنایاتی نیست که انسان‌ها مرتکب می‌شوند؟ نظام دیکتاتوری، رسوا و بدنام است اما انسان به‌‌آن خو می‌گیرد. دستگاه حاکم آدم را کر و لال می‌کند، از گفتن و شنیدن بازمی‌دارد، و نسبت به‌‌چیزهایی که دیدنش ممنوع است نابینا می‌کند. انتشار خبر نخستین مرگی که در نتیجهٔ شکنجه ـ در سال 1964 در برزیل ـ اتفاق افتاده بود سبب رسوایی ملی شد. اما خبر دهمین مرگ ناشی از شکنجه به‌‌زحمت در مطبوعات انعکاس یافت و خبر پنجاهمین مرگ، دیگر یکسره «امری عادی» تلقی شد. دستگاه حاکم به‌‌مردم می‌آموزد که دهشت و هراس را نیز، همچنان که در زمستان به‌‌سرماخوردگی عادت می‌کنند، بپذیرند.

12 من در جست‌وجوی صدای دشمنی هستم که به‌‌من دستور داد. بیچاره و تیره‌روز شوم. گاه احساس می‌کنم که شادی، جنایتی است درحد خیانت به‌‌وطن، و من که از امتیاز و موهبت زنده و آزاد بودن برخوردارم گنهکارم. درین هنگام اظهارنظر هویلکا ـ یکی از رهبران سیاسی محلی ـ به‌‌یادم می‌آید و حالم بهتر می‌شود: «آنها به‌‌اینجا آمدند. حتی سنگ‌ها را هم شکستند و خرد کردند. می‌خواستند همهٔ ما را از بین ببرند اما نتوانستند، چرا که ما هنوز زنده‌ایم و این تنها چیزی است که اهمیت دارد». و فکر می‌کنم حق با هویلکا است. زنده بودن: پیروزی کوچکی است. زنده بودن ـ با وجود جنایاتی که شده و علی‌رغم دور بودن از یار و دیار ـ معنایش امکان برخورداری از شادی است، چندان که مفهوم تبعید نیز می‌تواند این باشد که می‌شود زمینهٔ ساختن کشوری دیگر گونه را فراهم آورد. وظیفه‌ای که ما در برابر خود داریم ایجاد سرزمین اجدادی واقعی است، و آن را با آجر و مصالح کثافت و مدفوع نمی‌توان ساخت. اگر هنگام بازگشت به‌‌کشور خویش درمانده و ناتوان باشیم فایدتی هم بر وجود ما مترتب است؟ شادی نیاز به‌‌شهامت و جرات دارد، نه رنج، و رنج چیزی است که به‌‌آن خو گرفته‌ایم.

13 طرح نابودی و انهدام: سبزی را از پهنهٔ خاک بروبید، آخرین گیاه زنده را ریشه‌کن کنید و به‌‌دور اندازید. بر گسترهٔ زمین نمک بپاشید و آنگاه خاطرهٔ سبزی را از ذهن خود بزدایید. برای استعمار دانستگی، دانستگی را می‌باید زیر فشار گذاشت و برای زیر فشار گذاشتن دانستگی، گذشته را باید از آن گرفت و نابود کرد. جز سکوت و زندان هرچه را که در این سرزمین هست، و هر نشان و اثری را که از گذشته به‌‌جا مانده است، پاک کنید و از میان ببرید. به خاطر آوردن گذشته ممنوع است. برای کلمات، مقررات گمرکی وجود دارد، همچنین کوره‌های تفته‌ای برای سوزاندن‌شان. همچنین گورستان‌هایی برای دفن کردن‌شان. شب‌ها زندانیان را دسته‌دسته از زندان‌ها بیرون می‌برند تا کلمات اعتراض را که در گذشته بر دیوارهای شهر نوشته شده است زیر قشری از رنگ سفید از دیده‌ها پنهان کنند. شست‌وشوی مداوم باران، اندک‌اندک رنگ سفید را می‌زداید و به‌‌تدریج، همان کلمات، سرسختانه آشکار می‌شوند.


پاورقی

*^  از Eduardo Galeano نویسندهٔ تبعیدی اوروگوئه دو اثر در شماره‌های ۱۱ در دفاع از کلمه و ۱۳ پس از هفت سال کتاب جمعه چاپ شده است. گورستان کلمات چندین ماه قبل از مقالهٔ پس از هفت سال نوشته شده اما دیرتر به‌‌دست ما رسیده است.