نظامی گنجالی، یوسف اوغلی
... اگر یک شب جمعه روح نظامی بخواهد از آسمان فرود آید و پیکر خود را در قبر بجوید، ناچار است دو مترجم زبردست همراه داشه باشد. اول یک مترجم روسی بهقول خودش «گربه چشم» و دوم یک مترجم «ترک دوآتشه»!
مترجم اول برای این که روح نظامی را از سرگردانی نجات دهد که اولاً شب یکشنبه را بهجای شب جمعه بهاو قالب نکنند! و درثانی این که هنگام رسیدن بهزمین بتواند بهکمک او، شهر «یلیزاوت پول» را از روی نقشهٔ جغرافی پیدا کند، چه محققاً نظامی نمیداند که شهری که جسدش را در آن بهخاک سپردهاند امروز بدین نام خوانده میشود و حال آن که آن روزها گنجه نام داشت.
امّا مترجم دوم، آری مترجم دوم، یعنی مترجم ترک هم لازم است، زیرا باید یک تن باشد که مفهوم سنگنبشتهٔ روی قبر را برای صاحب قبر - اعنی نظامی علیهالرحمه - ترجمه کند. چه شاعری که پنج جلد کتاب ضخیم او بهشعر فارسی است و بهنام «پنج گنج» یا «خمسهٔ نظامی» خوانده میشود، نقش سنگ قبر او را چنین ضبط کردهاند: «شیخ نظامی گنجالی، ایلیاس یوسف اوغلی!» پدرت بسوزد، ای «کپهاوغلی روزگار» که این عبارات را جانشین این شعر کردهئی:
بیــــاد آور ای تازه کــــبک دری | که چون بر سرخاک من بگذری | |
گیـــابینــی از خاکـــم انـــــگیخته | ســـرین ســوده، پائین فروریخته | |
چو آن جارسی میدرافکن بهجام | ســـوی خــوابگاه نظامــــی خرام | |
فشانـی تو بر من سرشـگی زدور | فشانم من از آســـــمان بر تو نور |