سرخی در عاشقانه
دو شعر از اسماعیل یورد شاهیان
۱
بگذار
از این گونه چرک بر رخسارهٔ وطن نهند. -
چه خواهد شد؟
ماهِ عاشق که نخواهد مرد
- در سرزمینمان!
بگذار وطن
از این گونه اسیر ماند
در یأس بلند ایمان. -
چه خواهد شد؟
آتش که نخواهد مرد
- در تشچالِ خانهمان!
بگذار عاشقان را برانگیزیم
تا رخساره برافروزند.
سپیدهدمان
بههنگام عبور آشفتگان
فرزانهئی روشنائی را معنی خواهد کرد
در ارغوان سینهٔ یاران خویش
تا عشق
معنی سرخی یابد.
آی
بالابلندِ شیدا،
بنگر «بودن» را که معنی «گندم» یافته است
در طاقتِ بزرگِ هستی!
که هنگامه هنگامهٔ دروغ است
و نبضِ بودن در مفهوم بیوطنی میکوبد.
و در وسعتِ احساسِ وطن
آه، برادر من!
از معنای «بودن» درگذر.
اکنون، عشق
در غمگینی خانهٔ اندوه تو
رنگ خون یافته است و هیأتِ دشنهئی بلند
که بر قلب خویش میزنی
از وحشت بیوطنی
اگر این چرک بر رخسارهٔ وطنم بماند.
- اورمیه، ۵۹/۱/۲۴