نصرت کریمی و صورتک‌هایش

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۰۵:۰۷ توسط Parastoo (بحث | مشارکت‌ها) (بازنگری و نهایی شد.)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۵۹


به‌مناسبت نمایش تازهٔ کارهای او در انستیتو گوته، تهران


ماده آثار عرضه شده دراین نمایشگاه را، آقای شِتْسْ Sec، یک مهندس شیمی از مردم چک، در سال ۱۳۳۵ شمسی ازفرآورده‌های نفتی به‌دست آورده برای نخستین بار در اختیار استودیوی یری تِرْنْکا Jiri Trnka قرار داده بود، درست در سال‌هائی که نصرت کریمی در زمینهٔ کارهای عروسکی در آنجا تلمذ می‌کرده. این ماده مودوریت Modurit نام دارد. و بهترین مادّه است برای ساختن مجسمه‌های مینیاتوری. هم‌چنین بهترین ماده است برای ساختن اشیاء خانگی، شاید بهتر باشد بگویم برای سرگرمی در خانه. از این ماده می‌شود دگمه ساخت، زیر سیگاری ساخت، شمعدان و گل مصنوعی ساخت، گوشواره و النگو و گردن‌آویز و هر خِرت‌وپِرت دلخواه دیگر. چون شکل‌پذیر است می‌شود هر بلائی سرش آورد و هیبت و هیکل دلخواه را بر وجودش تحمیل کرد. مثل موم نرم است، اما لجام‌گسیخته نیست. وقتی شکل گرفت و نه در کوره که در بخار دیگچه‌ئی هرچند معمولی پخته شد، اگر ضربهٔ چکشی یا فشار مُشتی در کار نباشد با وفاداری کامل حالت خود را حفظ خواهد کرد. با همین مادّه بود که کلّه عروسک‌های فیلم معروف تِرْنْکا - ر‌ؤیا در نیمه شب تابستان - ساخته شد و جلوه‌ئی چنان درخشان یافت. درست در همان سال مشتی از این ماده را آقای شِتْسْ به‌‌کریمی بخشید و او که قبلاً بدون هیچ مکتب و استادی عاشق ساختن هیکل و صورت بود و مدام کار می‌کرد و می‌ساخت و می‌پرداخت و بی‌اعتنا از کنار کار خود می‌گذشت، به‌ساختن مجسمه‌های مینیاتوری پرداخت. مهندس شِتْسْ گاه‌گداری مجسمهٔ کوچکی از کریمی می‌گرفت و مقداری مودوریت در اختیارش می‌گذاشت. کریمی که در این کار ممارست کافی به‌هم رسانده بود، هیچ وقت این یکی کارش را جدی نمی‌گرفت. به‌خیال او، این کار ادامه گل‌بازی‌های ایام بچگی بود که وقت را می‌گشت و مانع شیطنت‌ها و دافع بی‌حوصلگی‌ها بود، ذهن را متمرکز و روح را آرام می‌کرد. و حاصل، حاصل نه که ته‌مانده‌ئی از این مودوریت‌بازی‌های کریمی است که در این نمایشگاه به‌تماشا گذاشته شده است. و اما ابزار کار، ابزار کار کریمی، بسیار ساده است: یک تکهٔ چوب صاف که میخی وسطش کوبیده شده و یک قالب چوبی روی میخ سوار است که می‌چرخد. قالب به‌خاطر صرفه‌جوئی در مصرف مودوریت، تا صورتک توخالی ساخته شود.

ابزارهای بعدی، پیاله‌ئی آب است و چند قلم فلزی و چوبی کوچک که کریمی خود درست کرده، و بعد انگشتان دو دست، به‌خصوص انگشتان شست و سبابه که با مهارت و مهربانی حیرت‌آوری کار می‌کنند و شکل می‌بخشند و در طرفة‌العینی قیافهٔ خندانی را گریان و صورت زنده‌ئی را به‌حال نزع در می‌آورند. و اگر گفته شود هنر بازیگری و مخصوصاً گریموری کریمی در این راه مددکار عمده‌اش بوده، پُر بی‌راهه نرفته‌ایم.

هر کار در یک جلسه ساخته می‌شود و بسیار سریع، برای این که مودوریت سفت نشود. و این دقیقاً تسلیم هنرمند است به‌مادهٔ خامِ کارش، از روی اجبار. و ارزش کار در این است که هر خط، چین پیشانی یا حالت لب یا درهم ریختگی‌ ابروها، به‌یکباره ظاهر شود. تذبذب و دودلی دشمن کار هنرمند است. یک خط را نباید دوبار دست زد. دستکاری نه‌ تنها مجاز نیست که کار را خیلی ساده «خراب می‌کند». نحوهٔ تحریر و حرکت قلم و تغییر میزان فشار قلم در طول حرکت یک خط، برای هنرمند عمده‌ترین مسئله است. اما این انگشتان کریمی نیست که این چنین می‌آفریند، بلکه قدرت خلاقه ذهن تیز اوست که انگشتان را به‌این صورت در اختیار می‌گیرد. کریمی نمی‌تواند مادهٔ کمیاب مودوریت را روی چوب جا بدهد و آن گاه فکر کند که چه می‌خواهد بسازد. چهره‌ئی که می‌خواهد بسازد، و میمیک آن را قبلاً در ذهن دارد. و یک مسئلهٔ عمده: اگر کاری را در ربع ساعت یا سه ربع یا در چند ساعت می‌سازد، باید دانست که آن کار محصول ربع ساعت یا سه ربع ساعت است به‌علاوهٔ ربع قرن ممارست کامل.

کریمی در رسیدن به‌هدف اصلی خود زیاد به‌این در و آن در نزده. اوایل تلاش می‌کرده است که مجسمه‌های مینیاتوری با چهره‌های دقیق به‌سبک و سیاق کلاسیک‌ها بسازد. دراین مرحله توجه او به‌زیبائی اعضای صورت و حالات اسباب صورت توفیق عمده‌ئی برایش نداشته چرا که هنوز هم پرداز چشم و ابروی زیبا و لب‌های غنچه‌ئی به‌نظر هر آماتوری اوج مهارت شمرده می‌شود. اما کریمی برق‌آسا از این مرحله پریده، چرا که او به‌احتمال زیاد به‌خاطر علاقهٔ بیش از حدّش به‌بازیگری، همیشه دنبال شخصیت آدم‌ها بوده و در خلوت خودآن اندازه جسارت داشته است که حتی پروتوتیپِ آدم‌ها را بسازد. به‌عنوان دو نمونه از کارهای او در گذر از این برزخ، می‌توان مجسمه‌های برناردشا و برتراندراسل را نام برد که در آن‌ها با مهارت کامل دست و پای خود را از قید و بند «زیبائی»های مرسوم رها می‌کند. به‌دنبال این حرکت، کارِ کریمی چندین و چند شاخه می‌شود. گاه به‌نظر می‌رسد هنر او می‌تواند در اختیار مردم‌شناسی قرار گیرد که دقیقاً هم می‌تواند. مثلاً چهرهٔ افندی یا در بازار بوشهر. ولی هنرمند به‌این حد قانع نیست و با مختصر چرخشی از این وضع می‌جهد. این جهیدن یا پریدن را مثلاً در چهرهٔ لژیونر می‌بینید: انسان متمدنی با صورت تراشیده و معطر و انبانی از تجربه و تلخیِ سگدوزدن‌ها، به‌ظاهر صاحب یک فرهنگ غربی، اما با خصوصیات درونی یک جلاد بی‌رحم، یک آدم قاطع با ارادهٔ فولادین برای تسلط، و فقط برای تسلط. توجه به‌خصوصیات درونی و انعکاس این خصوصیات در حالت چهره‌ها، راه وسیعی را به‌روی کریمی می‌گشاید. این جاست که او هر اغراقی را برای خود جایز می‌داند و گاه کار را به‌جائی می‌رساند که از مرز کاریکاتور هم بالاتر می‌رود. کریمی در‌این امر به‌طبقات و خصلت‌های طبقاتی توجه بیش از حد مبذول می‌دارد.

نمونه‌اش پینه‌دوز. - یک عمر چکّش‌زده، و با هر ضربهٔ چکش صورت او چنان تغییر یافته که حالا بیننده با یک نگاه در‌ می‌یابد که این موجود چه‌کاره است.

یا پیردختراشرافی با موهای آراسته، صورت درب و داغون، ناامید، گرفتار ناکامی‌های ناشناخته و درون متلاطم که با همهٔ بیچارگی و درماندگی حاضر نیست خود را از تنگ و تا بیندازد.

اما موقعی کار کریمی به‌اوج می‌رسد که با شیطنت کامل، طنزگزندهٔ سیاهی را به‌خدمت می‌گیرد. مثلاً در مستشار شکنجه یا از آن مهم‌تر در آرامش فلسفی نقاب بی‌ربطی که درون متلاطمی را پوشانده است، هم چنین در دانش و انجماد که مشتی آگاهی در چارچوبی محدود چنان شکل گرفته که راه نفوذ به‌هر نوع آگاهی بسته شده است. و گاه این طنز گزنده پشت و رو می‌شود، در نتیجه اثری زاده می‌شود چون شکنجه و انسان و یا انسان و شکنجه یا برده سیاهی که رمان مندنیگو الهام‌بخشش بوده است. و با این ردیف چهره‌هاست که تماشاچی به‌شدت به‌حوزهٔ حساس کاملاً ملموس و عمیقی کشیده می‌شود.

نکتهٔ آخر این که در چنین دست‌های کارآزموده‌ئی همهٔ چهره‌ها می‌تواند شکل بگیرد. برای کریمی ساختن صورت شیر و پلنگ و روباه و الاغ و کرکس و جغد و سگ و کلاغ مشکل نیست. او فقط به‌انسان می‌پردازد. اگر گاه می‌بینید که انسانْ‌شیر، انسانْ‌گاو و انسانْ‌الاغ می‌سازد، دقیقاً به‌دنبال شباهت تیپ انسان با تیپ حیوانی نیست. بی‌شک اگر او در خفا گرفتار اسطوره‌های کهن نباشد مقداری از کابوس‌های خود را بیرون ریخته است. به‌هرحال انسان موضوع عمدهٔ کار اوست به‌صورت بسیار صریح. و این حقیقت که شباهت دقیق بین دو چهره، حتی اگر دوقلو هم باشند، وجود ندارد. و چهرهٔ یک انسان در تمام طول زندگی، اگرنه لحظه به‌لحظه، که سال به‌سال تغییر می‌کند اقیانوس عظیمی است که هیچ دریانوردی، اگر هم عمر نوح داشته باشد نمی‌تواند به‌ساحل بعدی برسد. اما نصرت کریمی با جسارت کامل به‌این اقیانوس پریده است. گیرم افسوس و هزار افسوس که سخت کم‌کار است.

غلامحسین ساعدی