یادداشت‌های روزانهٔ چه‌گوارا - دسامبر ۱۹۶۶ بولیوی

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۴:۱۸ توسط Mahyar (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۲۰


در شمارهٔ ۱۰ کتاب جمعه فصلی از «دفتر خاطرات چه‌گوارا» را خوانده‌اید. اینک فصلی دیگر از آن دفتر.


دسامبر ۱۹۶۶

بولیوی


۱

امروز بی‌هیچ حادثه‌ئی سپری شد. شب هنگام مارکوز و رفقایش سر رسیدند. بیش از حد معمول راه پیموده و میان بر از سوی تپه‌ها گذر کرده بودند. ساعت دو بامداد اطلاع دادند که کوکو و دیگر رفقا آمده‌اند. جریان به‌روز دیگر موکول شد.


۲

چینو پگاه با وضعی که بوی تظاهر می‌داد وارد شد. روز را به‌گپ زدن گذراندیم او به کوبا می‌رود و شخصاً وضع را گزارش می‌دهد. تا دو ماه دیگر پنج نفر از اهالی پرو می‌توانند به‌ما بپیوندند تا آن زمان عملیات شروع خواهد شد. درحال حاضر یک تکنسین رادیو و یک پزشک به‌ما پیوسته‌اند و تا مدتی نزد ما خواهند بود. تقاضای اسلحه کردند و من به ‌آن‌ها یک «بی‌زی» و چند تا «موزر» و نارنجک دادم و گفتم یک تفنگ ام‌یک برای‌شان بخرند. قرار شد کمک کنیم تا پنج نفر از اهالی پرودا برای‌ایجاد ارتباط به‌منظور ارسال اسلحه از آن سوی تی‌تی‌ کا‌کا به‌ناحیه‌ئی نزدیک پونو اعزام دارند. مشکلات کار در پرو مطرح شد و سخن از حملهٔ جسورانه برای آزادی کالیکستو به‌میان آمد . به‌نظرم شگفت‌اور می‌نمود. گویا گروهی از بقایای چریک‌ها در منطقه سرگرم عملیات‌اند ولی نمی‌توانند به‌قلب منطقه راه یابند. بقیهٔ روز را به‌داستان‌گوئی گذراندیم. با همان شور و شوق رخصت خواست و به‌لاپاز رفت و عکس‌های ما را هم با خود برد. کوکو ماموریت داشت مقدمات تماس با سانشز را فراهم کند (باید او را بعداً ملاقات کند) و هم چنین با رئیس اطلاعات ریاست‌جمهوری که خودش پیشنهاد کمک کرده است تماس بگیرد او شوهر خواهر اینتی است. شبکه‌ها هنوز بسیار ابتدائی است.