سپهر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
با آیههای مرگ میمانی
و ناکسان
شب را بهحاشیهی شب دیگر
- میدوزند.
گلگون صدا سپهر!
مینازیدیم
بر شهر
بر کودک و جوان
بر پیر،
و میرفتیم با رگهامان گشاده در نفس صبح
میرفتی
تنها نه
و هِزار شفق
- بارنگهای نابتر از خون
- در تو
امّا هیهات....
این دست توست
بامشتهای پُر
که فتح قلعهٔ دیوان را میخواست،
و هنوز
خون میچکد ز باغِ سرانگشتانت
و سالهای سال
خون میچکد ز قلب من و ما.
برگَرد
هرچند مردگان، هرگز...
امّا تو نامِ آزادی بودی
برگرد!
- مینا دستغیب