آن که بر اسب تاریخ
باژگونه سوار است
چشماندازی بس مرده دارد
سرزمینهائی مطرود و منزلگاههائی متروک.
کاروان زندگی
بردنیها را برده است
تازان رو بهدیارِ روشن خورشید و
قلمرو سرزندهٔ نشاط.
هان تا این هیون
سوار نادان خود را
در کدامین گردنه بر زمین کوبد!