بحث:کودک بااستعداد من

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ آوریل ۲۰۱۱، ساعت ۱۷:۱۶ توسط MIM (بحث | مشارکت‌ها) (پیشنهاد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

یک پیشنهاد: صفحه اول این مطلب رو با نرم افزار تشخیص متن در تصویر Readiris به متن فارسی برگردوندم که بدون هیچ تغییری این زیر Paste کردم. پیشنهادم اینه که بعضی مطالب رو با توضیح و «رده» مشخص مثلا «تایپ ماشینی» ایجاد کنیم و با کمک این نرم افزار، متن خام رو در اختیار کاربرانی بذاریم که شاید به تصحیح متن ِ موجود، بیشتر علاقمند باشند تا تایپ ِ مقالات، از صفر.

دست‌پخت -صدالبته شور اما نه غیر قابل خوردن- جناب نرم افزار:

{ ‏من در پیش بینی وقایع و پدیده ها استعداد عجیبی دارم که خودم هم از آن سخت در فئگفتم. منلا درست پنج ما» بعد از ازدواجم تو انسته بودم پیش بینی کنم که ماحب چند تا بجه خواهم ئند.

‏بچه اولم پسری بود با چشم های آبی که رنگ جنئم مایش رفته رفته تیره تر، مپبس سبز، آنگاه قهوه ئی و سرانجام کاملأ سیاه ئند.

‏بچه وحنئتناکی بو« که هوس های عجیب و غریبی دائنت، منلأ از کندن موهای سبیلم سخت محظوظ می شد و من، همان جور که به زحمت از چکیدن اشک چشمم جلو کیری می کردم فاچار بودم درد این عمل را با بردباری فراوان تحمل کنم، چرا که ماارزنم اعلام کرده بود پدری نیست که از کند» فئدن تارهای سبیلنئی به دست فرزندئنی نهایت لمذت را نبرد. و البته به نیت آن که لذت بیشتری صیب من بکند با تکرار جعلأ: ددبکش! بکش! باز هم بکئنی!<> فورچشمی را به اداهأ فعالیت ظالما نه اش تشویق می کرد.

‏در واقع این هنوز اول عشق بود. همان طور که می«انید، بیشتر گرفتاری های هر بچه ئی در این مرحله از زندگی نصیب مادوش است، گیرم سر چند سال پسرم آن قدر بزرک ئند که همه گرفتاری های مربوط به تعلیم وتربیت او به کردن پدرئنی _ یعنی به کردن من بیچاره _ افتاأ. }