نگاهی به‌برخی نوشته‌ها و مبارزات زنان در دوران مشروطیت

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۵

نگاهی به برخی نوشته ها و مبارزات زنان در دوران مشروطیت

هما ناطق

در جریان تاریخ شاید مسألۀ زن یکی از نادرترین مسائلی باشد که نگرش مشرق زمین و اروپا را به هم پیوند می زند. ادبیات اجتماعی، اخلاقیات، سیاست و پندنامه و فرهنگ حاکم در این جوامع، جامعه را به سکون و زنان را به تبعیت و فرمانبرداری فرا خوانده است. تصویر زن در شعر و ادبیات، تصویر موجودی است تجریدی و بی هویت، دربارۀ او می اندیشند، اما به حسابش نمی آورند. حتی افلاطون در راه پی ریختن مدینۀ فاضله اش و در رسالۀ «ضیافت» شاعران را پند می داد که با زنان در نیامیزند و عشق نورزند تا به «پستی» و انحطاط نگرایند. در دوره های بعد نیز افکار متفکرین در این موردتحول چندانی نیافته بود. روسو می گفت: «تربیت زنان باید...برای پسند مردان باشد...در جهت شیرین کردن و دلپذیر کردن زندگی مردان باشد...این است وظایف زنان در یک عصر و در هر زمانه. [۱] پرودُن پدر «سوسیالیسم انسانی» گامی جلوتر برمی داشت و هم او که معتقد بود مالکیت و ثروت دوزی است و «بردگی و جنایت است» در مورد زن می نوشت: «زن را باید تابع نگاهداشت، زیرا زن انعکاس ضد خلق است.» اگر از اوامر شوی خود سرپیچی کرد باید «بهر قیمت که شده سرکوبش کرد» و افتخارش این بود که زنش را به «اعمال شاقّه» در خانه واداشته و دخترش را


پاورقی

  1. J.J.Rousseau, "EMILE",Paris,^  Garnier, P. 475
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۶

«برده های راستین» بار آورده است. [۲] جان استوارت میل، بیشتر آزادی اعلام می کرد که قانون باید «حامی» زن باشد، امّا «زنان را از مشارکت در تولید باز دارد» [۳] این را هم بگوئیم که پس از انقلاب کبیر فرانسه در 1793، یکی از رهبران مبارزات زنان را که فقط «بیانیه» ای در «حقوق زن» نوشته بود، پای گیوتین بردند و سر بریدند؛ زیرا می گفت هر کس برای «رهائی زن» فعالیت کند «ضد انقلاب» است. [۴] از ایران خودمان شاید «ناگفتنش» بهتر و آبرومندتر. همین قدر اشاره کنیم که تا دورۀ مشروطه خرید و فروش زنان رایج بود. خانواده ها به بهانۀ فقر و یا از «بابت فقر»، دخترانشان بین 30 تا 40 تومان به اتباع خارجی می فروختند . [۵] در قحطی و بلا «خوردن زن و بچه» رواج پیدا می کرد.[۶] تنها شغلی که حکومت برای زنان به رسمیت می شناخت، پیوستن به «صنف فاحشه» بود.[۷] و زنان بیوه و رانده شده و فقیر عضو صنف می شدندو مالیات می پرداختند[۸] افلاطون های وطنی هم زیاد داشتیم که در علم «اخلاق» به مردان درس «هیبت» می آموختند و می نوشتند: «هیبت آن بود که مرد خویشتن را در چشم زن مهیب دارد» پس نتیجه آن که زنان را «از خواندن و نوشتن منع باید نمود» و فرزند را طوری بار آورد که «تمایل او به حقوق پدر» باشد که البته «روحانی تر» است و نه به « حقوق مادر که جسمانی» است[۹].


پاورقی

  1. E.Gnoult, "Le Feminisme au ^ Masculin", Paris, 1970, P.84-86
  2. ^  J.S.Mill, " The Subjection of Women", London 1970
  3. ^  Olympe de Gouge, "Women as Revolutionary", Edited by P.G.Giffen, New York, 1973, P 49
  4. ^ گزارش دربارۀ سفارت انگلیس، اسناد وزارت امور خارجه ایران، 1283 قمری، فیلم کتابخانۀ مرکزی دانشگاه، شماره 6669/1.
  5. ^  R.KerrPoter: "Travels in Georgia, Persia...", London, 1821, Vols.2, P.425-6.
  6. ^ R.KerrPoter: "Travels in Georgia, Persia...", London, 1821, Vols.2, P.425-6
  7. ^ R.KerrPoter: "Travels in Georgia, Persia...", London, 1821, Vols.2, P.425-6
  8. ^ خواجه نصیرالدین طوسی «اخلاق ناصری»، قرن هفتم، چاپ تهران 1356 ص 196،216، 220.
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۷

چندین قرن بعد، هنوز سخن از آن «هیبت» بود. در جهت تربیت زنان می نوشتند: «رضای شوهر.. رضای خداست و غضب شوهر غضب خدا....فاضل ترین اعمال زنان اطاعت شوهر است» اگر شوهر نبود، برای نسوان «هیچ عمل فاضل تر از ریسمان ریستن نیست حریص بودن به ریسمان ریستن ساعتی، بهتر از عبادت یکساله»؛ اگر شوهر داشته باشد و «ریسمان بریسد، که شوهر و اولاد او آنرا جامه کنند و بپوشند، واجب می شود، بر آن ، زن بهشت، و حق تعالی می بخشد به او دو برابر هر شبی که ریسمان رشته باشد، شهری در بهشت. خداوند مهربان است بر زنانی که جامه شستن را خوش دارند، چنان که «هر زنی که بشوید جامۀ شوهر خود را پاک می سازد حق تعالی جمیع گناهان آن زن را» از نان پزی و خم شدن در تنور چه بگویم، «که برانگیزد خدای تعالی هزار فرشته تا استغفار کنند برای آن زن را» از نان پزی و خم شدن در تنور چه بگویم، «که بر انگیزد خدای تعالی هزار فرشته تا استغفار کنند برای آن زن» البته تا وقتی که «تنور گرم باشد»! پس برای هر نانی که بیرون آرد «گویا آزاد کرده است یکی از اولاد اسمعیل بن ابراهیم را» امّا وای بحال و روزگار زنی که «در خشم شوهر باشد» بداند که در روز قیامت زبان او را از پس سر او بیرون کشند، زنجیری از آتش بر سر وی زنند و آتش در دهان او» زبانه کشد. پس بهتر آن که زن اطاعت پیشه کند، بردۀ شوی خود باشد، اگر کابین خود را هم به مرد خود بخشید که دیگر هیچ! «همچنان بود که هزار ینیمان گرسنه و برهنه را طعان و پوشش داده باشد» پس هر آن زنی که زندگی خود را فدای زندگی همسر کند، اگر این دنیا را ندارد، عافیت را دارد، و بروز قیامت «از پل صراط آسان گذرد، مانند برق انشاءالله»[۱۰]. دیگری می گفت این زنان جاهل و نادان روزگار ما را سیاه کرده اند، دزدی می کنیم تا شکم این بیکاره ها سیر شود، خیانت نی ورزیم، تا آنان راضی باشند. مرد از روزی که در این ملک زن گرفت، اگر تاجر است «خیانتکار» می شود، اگر عوام بود «دزد» می شود، اگر وزیر شد «مال مردم» می خورد، و اگر قاضی بود «حکم به ناحق می دهد»[۱۱]. و همه با هم مملکت را بر باد می دهند تا از عهدۀ خانه و خانواده برآیند. از آن مالک هم یاد کنیم که راهی سفر بود و اندرون خود را به مباشران می سپرد و می گفت: درب اندرون من باید همواره بسته باشد، «عصمت و عفّت کلفت های من[یعنی زن های من] باید در غیاب من زیاده از حضور من باشد»، از


پاورقی

  1. ^ «تادیب انسوان» خطی، 1309 قمری.
  2. ^ «بهشت و دوزخ این عالم است»، خطی.
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۸

اندرون «صدای حرف» و «آواز» بگوش نرسد، بالای «بام و مهتابی» دیده نشوند، «به گردش و هواخوری» در باغ نروند، و اگر جز این کنند، بابای قاپوچی بیاید «چوب و جوال بیاورد و پوست از سرشان بکند»[۱۲]. این بود نمونه ای از کانون گرم خانواده که ادیان به نثر و شاعران به نظم کشیده اند. این بود نمونه ای از زندگی آن موجوداتی که همچون کِرم در گوشه خانه می لولیدند و از عشق و «رخسار چون ماهشان» و «دهان غنچه و ابروی کمانشان» البته اگر می توانست به رویت دست یابد)، سرها در گریبان، دیده ها گریان و دلها غمین و فکار بود. اگر همۀ آن ادبیات را در وصف زیبائی بی مثال و طراوت و لطافت جنس ضعیف خلاصه کنیم، حاصل جز این نیست که:

        زن نوکن ای خواجه در هر بهار
        که تقویم پارینه ناید به کار

از زنانی که علیه آن فرهنگ حاکم و علیه رسالات تادیبی و انرزنامه ها برخاستند، باید نخست از بی بی خانم و رساله اش: «معایب الرجال» یاد کرد.^  رسالۀاو از نظر افکار اجتماعی و سیاسی بسیار با ارزش است- خاصه اگر به زمانه و موقعیتی که بی بی خانم در آن می زیست توجه داشته باشیم. زبدۀ کلام.........(ناخوانا)....نویسندگان «تادیب النسوان» و افرادی از این قبیل، ندهید. این مربیّان زنان که خود را «نادرۀ دوران و اعجوبۀ جهان» می دانند، بهتر آن که اوّل به اصطلاح صفات رذیلۀ خود برآیند. که گفته اند: «ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که بود هستس بخش.» این «عبارت پردازان» مهمل گو که می خواهند «بساط تمدن» را برپینند و «انسانیت» را تمام کنند. در قالب مغز متحجر خود«تمام عالم را مثل خود فرض نموده و به اندازۀ وضع و خیالات خود به ترتیب زندگانی و دستورالعمل به اهل عالم می دهند.» امّا خوشبختانه «مردم مختلف اند و رأی و طبایع متخالف اند.» آنان می دانند که این نصایح برای تأدیب ما نیست، برای «اثبات ظلم بر مظلوم» است و «خداوند تعالی مردان را عاشق و معشوق با زنان خلق کرده و نه ظالم و مظلوم!» یک عمر به ما آموختند که: «نصیحت پذیرید تا در دنیا و آخرت رستگار شوید، خداوند تبارک و تعالی شما زنان را برای مردان آفرید، تا کشت و زرع

پاورقی

  1. ^ هما ناطق: «سندی درباره ملک داری و زن داری در قرن نوزده»، در مصیبت وبا و بلای حکومت تهران»، 1358.
  2. ^ بی بی خانم«معایب الرجال»،خطی 1313 قمری.
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 51
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 51

مردان باشید و نسل زیاد کنید» وگرنه «کار دیگر ازشما به عمل نخواهد آمد.» به زن گفتند: «پیش خود تصّور ننمائی که عقل دوراندیشی داری.. که با خصمان برابری کنی»، یا آنقدر کفایت داری که از کسب بازوی خود کفیل خرج شوی.. پس عاجزه و ناقصۀ همه چیز هستی و باید مطیع امر شوی خود باشی.. هرگز بدون اجازۀ وی خود از خانه بیرون نروی، پیرایۀ خود را بر مرد بیگانه نشان ندهی، هرگز از او چیزی نخواهی اگر از گرسنگی بمیری.. در جنگ و نزاع خاموشی گزینی، مال شوی را بدون اجازۀ او به کسی ندهی، اگر از مال خود داری از او مضایقه نکنی» و هکذا. زنان را وضع اجتماعی به این روز انداخته وگرنه در اصل «نه هر مردی از هر زنی فزون تر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر.. مریم و زهرا و آسیه و خدیجه کبری از زنان اند فرعون و هامان و شمر از مردان» فضیلت انسان به مرد یا زن بودن نیست چنان که گفته اند: «راست رو را پیر ره کن، گرچه زن باشد که خضر در سیاهی چون سود گم مادیانش رهبر است». ما می پذیریم که از کسب معرفت بدور مانده ایم، «ممنوع از تمام مراودات و تحصیل محاسنات و ادب و تربیت گشته ایم»، معاشران ما موجودات ناقص العقلی مانند کودکان هستند و کارمان به «صدمات و زحمات خانه داری و بچه داری» منحصر شده است. امّا این مربیان که صاحبان خرد و کاملان جهان اند، کجا راه دیگری پیش پای ما نهادند. بجای این که ما را به راه و رسم انسانیت و مدنیت رهنمون گردند، قرن ها نوشتند و گفتند که: زن باید قدم آهسته بردارد، سخن را نرم و ضعیف بگوید مثل اینکه از ناخوشی برخاسته باشد.» این نصایح به کار ما فقرا نمی خورد، برای مردمان مرفه خوبست. «مردم رعیت با این همه کارهای مشکل و دشوار» چگونه می توانند «این قسم رفتار» بیاموزند و ادا و اطوار زنان ناخوش درآورند. اگر چنین کنند، چه کسی به کار مزرعه برسد؟ یا می گویند باید زنان به «نظافت» و «خوشبوئی» و «لطافت» بگرایند. این ها همه خصلت طبقات ثروتمند است. نظافت زائیدۀ «غنا و ثروت» است و البته «فقر و فلاکت» آفرینندۀ کثافت. مردم فقیر که مثل ما «سی سال.. زیر یک لحاف کرباس» سر می کنند.. و بضاعت عوض کردن آن را ندارند، چگونه می توانند پاکیزه باشند؟ گرنه «هر ذیشعوری» نظافت را بر کثافت ترجیح می دهد و نیازی به نصیحت و پند و «این همه روده درازی و عبارت پردازی نیست.» این مربیان نظافت در جهت

کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 49
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 49

راحت وآسایش خود را تجویز می کنند، همچنان که پوشاک ما را بنا به دلخواه و سلیقۀ خود بر می گزینند: یک روز «عرقچین ترمه»، بار دیگر «شلوار گشاد» آنان اند که ما را می آرایند و به هر خوشایند خویش به آرایش مجبور می کنند. گویا این که خود را «مستفرنگ» هم می دانند. غافل از این که نه تنها «سی ویلیزه» که «نیم ویلیزه» هم نیستند. وگرنه ما می دانیم که در فرنگ زنان را «مثل دسته گل» نگه می دارند و هر یک «عالم به چندین علم اند.» این مربیان، نه تنها برای ما کاری انجام نداده اند، بلکه مملکت را هم به نیستی کشانده اند. رجال نیستند و «دجال»اند. همه «عمر گرانمایه» را «بجای خدمت خلق» صرف راحت خود کردند؛ نه «از خلق شرمی و نه از خالق آزرمی» دارند. به ما درس تقوی می دهند و خود را فراموش می کنند که «عبادت بجز خدمت خلق نیست»؛ ما در حرم اندرون و کنج نطبخ بودیم، پس این همه فساد را اینان بپا کردند. می بینیم از ثمرۀ تبهکاری آنان است که امروز در این سرزمین هیچ نظم و نظامی در کار نیست، «کارها همه به بخت و اتفاق است»، «تکالیف غیر معلوم.. نفاق و شقاق موجود و الفت و اتحاد مفقود»، و چنان هرج و مرجی است که «هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست».

                       ***

دیگر از رساله های معروف آغاز مشروطیت خاطرات [۱۳]دختر ناصرالدین شاه است که در قتل پدر با شادمانی در مراسم او شرکت جست و از قاتل او میرزا رضا کرمانی و از افکار «سوسیالیستی» پشتیبانی می کرد. دربارۀ وضع زن ایرانی می گفت: زنان ما در گوشۀ خانه است که عمر خود را تباه می کنند و به فساد کشیده می شوند؛ در ایران مردان از زنان کمتر است، اما دو ثلث مملکت بیکار و معطل است، پس ثلث دیگر باید کار کند» و «اسباب آسایش و خورد و خوراک و پوشاک دو ثاث دیگر را فراهم» نماید. ناچار آن ثلث هم آن گونه که شاید نمی تواند در خدمت اجتماع باشد، چرا که همواره در اندیشه «عائله» است. مثال می آورد: یک عملۀ مزدور باید در روز دو قران مزد بگیرد و آن را خرج چند فرزند کند، به خواهر و خواهرزاده هم برساند، امّا اگر این زنان از طریق کار « در مغازه ها و در دکانها و در ادارات» استقلال اقتصادی به دست می آوردند، سربار یک مرد نان آور نمی شدند. بدیهی است، وقتی مزد کارگر کفاف نداد باید بدزدد، وقتی مواجب کم آمد، مرد خانواده «مردم را ذلیل می کند» و مملکت را می فروشد

پاورقی

  1. ^ تاج السلطنه؛ «خاطرات»، خطی، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 50
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 50

و به خیانت دست می زند، می نویسد که شهر و ده را قیاس کنیم. روابط خانوادگی در روستا سالم تر است، زیرا در ده مرد و زن هر دو شاعل اند، می بینیم که فحشا هم در شهر هست و در ده نیست. در اعتراض به متعلمش و به مردانی که از استقلال شغلی زن حمایت نمی کنند، می گوید شما چرا بپا نمی خیزید؟ تا کی می خواهید «حمّال و نوکر» زنان یا بعبارت درست تر «آقا و مالک این بیچارگان باشید..»؟ انسان آزاد و مختار خلق شده، انسان برای زندگی آزاد خلق شده چرا باید نیمی از مردمان به میل نیمی دیگر زندگی کنند، و محکوم به حکم دیگری باشند؟ پس اگر این نظم برافتد و نظمی دیگر بیاید، من سوسیالیسم را برمی گزینم و مانند سوسیالیست ها زندگی می کنم. »هیچوقت با چول مردم خانه و پارک و اثاثیه و کالسکه.. و اتومبیل نمی خرم» و «مسلکم را نه ارتجاعی قرار می دادم و نه شخصی بلکه نوعی قرار می دادم» و در عصیان های مردم علیه حکومت و سلطنت پدرش فریاد می زد: «درود بر سلطنتی که در [حال] زوال است.» در دوران مشروطه در جهت احقاق حقوق زن «انجمن نسوان» [۱۴]تشکیل شد. از محتوای آن آگاهی نداریم، امّا در مجلس اوّل کار به درگیری لفظی میان مرتجعان و آزادیخواهان کشید. یکی می گفت از اجتماع زنان «فتنه» برمی خیزد؛ دیگری می گفت: «باید به نظمیّه گفت قدغن کند»، و یا «اصلا نباید چنین انجمنی تشکیل شود»، و یا: «در اجتماع زنان بعضی گفتگوها می شود که ابداً من نمی خواهم در مجلس مذاکره و صحبت شود.» فقط یک نفر بر این بود که به «موجب قانون اساسی ایرادی بر اجتماع زنان نیست، زیرا لفظ ایرانی شامل مرد و زن هر دو است.»^  در 1327 در روزنامۀ «ایران نو» که سوسیال-دموکرات های ایرانی اداره اش می کردند، مقالات زیادی دربارۀ زنان و از خود زنان می بینیم. گاهی وضع زنان را در عثمانی و سایر کشورهای اسلامیبه رخ دولت می کشیدند، از زنان چنین سخن می گفتند که در آنجا «چند روزنامۀ مخصوص از طرف خوانین وطن پرست به طبع و نشر می رسد» ^ دیگری اعتراض می کرد، که چرا نمی گذارید ما استقلال مادی داشته باشیم: «مرد ایرانی باید با هزار زحمت

پاورقی

  1. ^ فریدون آدمیت: «ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران»، تهران، خوارزمی،1351، ص 427.
  2. همان جا.^ 
  3. ^ روزنامۀ«ایران نو»، 18 رمضان 1327 قمری.
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 53
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 53

روزی دو قران کار کند.. و امورات چهار پنج نفر عیال و اولاد را متحمل شود» و زن عاطل و باطل یک روز برای کشتن وقت به حمام برود یک روز روضه خوانی و «اسمش را بگذارد مشغول تربیت فرزندانم.» و حال آنکه مسئلۀ تربیت بهانه است، ما می بینیم که خانوادۀ ایرانی بیشتر همت خود را صرف اندوختن طلا و مال می کند تا تربیت فرزند.[۱۵] در شماره های دیگر زنان دنبالۀ سخن را گرفتند که، زن ایرانی را آنچنان در جهل نگهداشته اند و به غفلت کشانده اند، که در حل هر مشکل به جادو و اسطرلاب بیشتر پناه می برد تا به عقل و تجربه و دانش پس وای به حال فرزندی که زیر دست این زنان بار آید. در طی عصیان ها و ناخرسندی های اجتماعی ( که مجال گفتگوی آنان نیست) زنان در تظاهرات و راهپیمایی های خیابانی نیز می بینیم. همین قدر اشاره کنیم که هر بار در ایران قحطی و کمبود و یا گرانی ارزاق پیش آمد، زنان به طور گسترده در تظاهرات شرکت می جستند و گاه کشته هم می دادند. از مهم ترین این عصیان ها شورش زنان در قحطی 1277 قمری است که دکان های نانوائی را چپاول کردند.. آشوب برخاست، دروازه بان را از پای درآوردند... و حکومت [ناصرالدین شاه] برای خواباندن شورش کلانتر را به طناب دار کشید و بهای نان را کم کرد. [۱۶]نمونۀدیگر، قحطی 1312 قمری است که در اثر احتکار گندم ایجادشد. محتکرین، مجتهد تبریز، مباشرین ولیعهد و حاکم تبریز بودند. زنان تصمیم به تظاهرات گرفتند. «در حدود سه هزار زن چوب به دست، در بازارها به راه افتادند و کسبه را به بستن دکّان و پیوستن به راهپیمایان مجبور کردند.» حکومت قشون مراغه را خبر کرد، دستور تیراندازی داده شد. «در دم پنج زن و یک سید کشته شدند.» در این جا روحانیت معترض هم «علیه مجتهد بزرگ به زنان پیوست و در قونسولگری روس تحصن کردند و با او به خشونت تمام رفتار نمودند.» فردای همان روز تظاهرات را از سر گرفتند، این بار نیز سه زن کشته و تعدادی زخمی شدند. شعار نان تبدیل به شعار سیاسی و علیه سلطنت قاجارها شد.

پاورقی

  1. ^ روزنامۀ ایران نو، ما این مطالب را از شماره های مختلف این روزنامه از نظر زنان زحمتکش بسیار مهم و ارزنده است.
  2. ^ شرح این شورش به تفصیل در مأخذ زیر آمده است:

فریدون آدمیت: «اندیشه ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار»، تهران، خوارزمی، 1359، ص 79-78.

کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 54
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 54

حک,مت هراسید و بار دیگر عقب نشینی کرد.[۱۷] در پایان شعری بیاوریم از نیمتاج خانم دختر مسعود دیوان لک که در انحطاط مشروطه و وقایع رشت و سلماس و ارومیه، مردان را به قیام می خواند.[۱۸]

                    ایرانیان که فرّ کیان آرزو کنند
                    باید نخست کاوۀ خود جستجو کنند
                    مردی بزرگ باید و عزمی بزرگتر
                    تا حلّ مشکلات به نیروی او کنند
                    آزادی ات به دستۀ شمشیر بسته است
                    مردانِ مرد تکیه خود را بدو کنند
                    زنهای رش زلف پریشان کشیده صف
                    تشریح عیب شما مو به مو کنند
                    دوشیزگان شهر ارومی گشاده رو
                    در یوزه ها به برزن و بازار و کو کنند
                    بس خواهران به خطۀ سلماس بین که چون
                    خون برادران همه سرخاب رو کنند
                    شد پاره پردۀ عجم از غیرت شما
                    اینک بیاورید که زنها رفو کنند
                    اندر طبیعت است باید شود ذلیل
                    هر ملّتی که راحتی و عیش و خو کنند
                    نوح دیگر بیاید و طوفان دیگری
                    تا لکّه های ننگ شما شستشو کنند

پاورقی

  1. ^ گزارش های «هرگون» از تبریز، اوت 1895 اسناد وزارت امور خارجه فرانسه، جلد 42.
  2. ^ مخبرالسلطنه هدایت: گزارش ایران چاپ سنگی، جلد چهارم، ص 27.


کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 52
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه 52

مثال.jpg

کاربری که این مقاله را برای تایپ انتخاب کرده، لطفاً پیش از هر کاری به صفحه‌ی بحثِ همین مقاله برای اصلاح متن چاپ‌شده رجوع کند. --پرستو ‏۲۴ دسامبر ۲۰۱۰، ساعت ۰۹:۰۷ (UTC)