سه بستر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
سه بستر
بستر اول
گورگاه من
چون دل تنگ و سیاه من
از تب و افسوس لبریز است
آتش تیز است
خسته هستم، خواب نیست
تشنه هستم، آب نیست
بستر دوم
بستری خالیست
آشنائی نیست
آشیان جفت من،
- مرغک معصوم باغستان سرسبز نهفت من - ،
رنگ غربت خورده است انگار
شب، همه شب، ساکت و بیدار
با نوازشهای دست ماهتاب غمگسار
بستر سوم
خوابگاه کوچک فرزند شاد من
- مادر ناز عروسکهاش با آن مهر بی همتاش -
بستری تنهاست، لیکن
بوی دلخواه تن گرمش روان در جویبار یاد من
گر چراغ روشن ماند
کس نمی گوید که: «خاموش!»
گر عذابی در دل من ماند
کس نمی گوید: «فراموش!»
هیچکس را سراغی از شب من نیست
آنکه پرسد: «آی مرد خسته، مرگت چیست؟» کیست؟
محمد زهری