دربارهٔ وظائف کتاب جمعه
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
این حقیقت که بهتنهائی قادر نخواهیم بود حتی برخی از مسائل گوناگون و پیچیدهٔ جامعهٔ ایران را بهدقت لازم مطرح کنیم، از همان آغاز کار برای شورای نویسندگان کتاب جمعه روشن بود. ما میدانستیم که اگر این هفتهنامه قرار است از عهدهٔ وظیفهئی اجتماعی برآید باید بهتمامی نیروهای بالندهٔ اجتماع تکیه کند. این اتکا از راههای مختلف میتوانست صورت بگیرد، لیکن سادهتر امّا دمکراتیکترین راهی که بهنظر رسید این بود که از نمایندگان تفکر و تلقیهای نیروهای رادیکال و نمایندگان اندیشههای فعال غیرمتشکل دعوت بهعمل آریم تا نظرات خود را درباب مسائلی که عنوان میشود بهدور میزگردی بهبحث و برخورد منطقی بگذارند، با یقین بهاین که انعکاس خود این نقطهنظرها در مجله، میتواند بحث را بهمیان تودهٔ وسیع علاقهمند ببرد. بدیهی است که در پارهئی موارد لازم خواهد بود که تنها افراد متخصص بهبحث و گفتوگو بنشینند تا برخی از پیچیدگیها را از دیدگاه فنی توضیح و تشریح کنند. و این نیز روشن است که نمایندگان همهٔ نیروها و تمام گرایشها ممکن است نتوانند همواره در این میزگرد حضور یابند.
بههر حال، کوشش در این راستا است و آنچه در زیر میآید حاصل نخستین میزگرد ما است.
باقر پرهام: در نخستین نشست «میزگرد» کتاب جمعه اجازه بفرمائید در اینباره صحبت کنیم که مجله یا نشریهئی با مشخصات کتاب جمعه چه نقشی را میتواند در این دوره از زمان بازی کند و چه رسالتی بهعهدهٔ آن هست. این بحث شاید بعدها بهمؤثرتر شدن کار ما کمک بکند. پس از آقای شاملو که ندای این کار را در دادهاند، خواهش کنیم که برای شروع بحث نظرشان را در این زمینه بگویند.
احمد شاملو: ما نشریه را با این هدف درمیآریم که بهمسائلی که برای جامعه مطرح هست امّا چند و چونش روشن نیست جواب داده شود بهعنوان مثال، در گردهمآئیهائی که برای تأسیس مجله با دوستان داشتیم من پیشنهاد کردم بهموقعش، از صندوق مجله مخارج گروههائی را تأمین بکنیم که بروند در مسائل مختلف جامعهٔ ایران – مسائل روستائی، ایلی، کارگری، شهری و غیره – تحقیق بکنند، حتی اگر برخی از این تحقیقات دو ماه و سه ماه وقت بگیرد. مسائل گنگ اجتماعی ما یکی و دو تا نیست، این مسائل باید مطرح شود و اشخاص صاحبنظر دربارهٔ آنها نظر بدهند تا مجله بتواند بهسهم خود راههائی برای رفع نیازهای بنیادی جامعه ارائه کند.
باقر پرهام: منظورتان نیازهای موجود برای کل جامعه است نه الزاماً از دید یک گروه یا یک قشر خاص و یا یک سازمان خاص از جامعه؟
احمد شاملو: بیشک، زیرا در آن صورت مجله میشد ارگان یک گروه خاص. من معتقدم این مسائل باید از مواضع و نظرگاههای مختلف مورد بررسی قرار گیرد تا امکان انتخاب پاسخ صحیحتر میسر باشد.
باقر پرهام: در واقع پایگاهی باشد برای یک نوع همکاری دموکراتیک بین گروههای متعدد روشنفکران. یعنی چه آنهائی که از پایگاه خاص روشنفکری خودشان نگاه میکنند و چه آنها که تعهد سیاسی در گروههای مختلف دارند بتوانند سهمی در روشن کردن مسائل جامعهٔ ما داشته باشند.
احمد شاملو: مسائل حلناشدهٔ فراوانی هست که با درگیریهای سیاسی و عقیدتی گروهها اصلاً رابطه پیدا نمیکند. ما برای جامعهئی کار میکنیم که نگذاشتهاند هیچ تصویر درستی از آن داشته باشیم. شناخت درست این اجتماع ماورای برخوردهای نظری و عقیدتی است و امری است بهسود همهٔ گروههای سیاسی.
محمدعلی سپانلو: بخصوص که در یک جامعهٔ عقبمانده از لحاظ تعلیم و تربیت و اطلاعرسانی نباید فراموش کنیم که همه چیز را از پایگاه صرف سیاسی و یا پایگاه تخصصی سیاسی نمیشود دید. بهاین جامعهئی که جبراً سی سال در خواب بوده حداقل میتوانیم یک مقدار آگاهیهای کلی بدهیم.
احمد شاملو: مثلاً آگاهیهائی در زمینهٔ خودگردانی در کارگاهها و کارخانهها و یا شوراهای دهقانی و مانند اینها که از جملهٔ مسائل بنیادی است و ماوراء فرقهگرائی و سکتاریزم.
باقر پرهام: یعنی دو سطح کار وجود دارد: سطح اول دادن یک مقدار اطلاعات و شناختهای دقیق که شاید اسمش را بشود گذاشت «آکادمیک»، مثلا وقتی که مسئلهٔ فرض بفرمائید «خودگردانی» مطرح است یک نشریه میتواند ماحصل شناختی را که در این زمینه از دیدگاههای مختلف وجود دارد با توجه بهضرورتهای جامعهٔ کنونی ایران ارائه کند. در این زمینه آدمهائی که اهل فن هستند میتوانند بنویسند یا احتمالاً بیشتر ترجمه کنند بهقصد طرح این مباحث در رابطه با نیازهای جامعه. سطح دوم سطح طرح مسائل خاص ایران است. این نشریه میتواند فارغ از درگیری گروهبندیها نقش اطلاعرسانی مثبت را بازی کندو مثلاً شما اشاره کردید بهگروههای تحقیق، خوب اگر موضوعی بهعنوان شورا مطرح است، گروههای مختلف سیاسی هر کدام از دید خود بهاین قضیه نگاه میکنند. اما از لحاظ کل جامعه هم این قضیه مطرح است و میشود با فرستادن گروههای تحقیق با انواع پدیدههای شورائی که کموبیش در جریان انقلاب ایران با آن آشنا شدیم تماس گرفت مثل گروههائی که در کارخانهها بهوجود آمد یا شوراهای همکاری که در دوران اعتصابات گذشته در انواع مراکز کارگاهی بوجود آمد که هدفشان ادارهٔ اعتصابات یا سازمان دادن مبارزه برعلیه رژیم بود. یک نقش مجله، شناخت دقیق همین مسائلی است که در جامعهٔ ما پدید آمده، و عرضه کردن نتیجهٔ این شناختها بهمردم.
احمد شاملو: و مسلماً این نتایج در بدو امر میتواند بهطور میتقیم مورد بهرهبرداری هرچه بیشتر همین گروههای سیاسی قرار بگیرد آن گروه سیاسی را که معتقد بود از طریق دهات باید آمد و شهرها را محاصره کرد. من با اینها برخورد با مزهئی پیدا کردم. سه سال پیش سمیناری در همدان تشکیل شد برای بررسی علل مهاجرت روستائیان بهشهرها. ماحصل این سمینار بسیار جالب بود زیرا حتی جرئت نکردند گزارشش را بهآن بابا بدهند. یک نسخه از صورت جلسات سمینار نزد من بود و من آن را دادم بهدو سه نفر از همان آقایان که بخوانند نتیجه این شد که آن آقایان تازه دریافتند که در غالب نقاط ایران جامعهٔ روستائی بهمعنائی که آنان میشناسند باقی نمانده، و فیالمثل نان جامعهٔ روستائی را شهرها هستند که تأمین میکنند! نتیجهٔ کار ما هم میتواند دادن اطلاعات باشد بهگروهها که لااقل تئوریهاشان را بتوانند بر زمینهٔ واقعیتها پیاده کنند.
محمدعلی سپانلو: هدف این است که چنین نشریهئی مرجعیت فرهنگی اجتماعی پیدا کند. پس باید از ورای این نوع دستهبندیها عمل کرد با هدف اطلاعرسانی به جامعهئی که واقعاً تشنهٔ اطلاع است. البته مسلم است که ما اصول دموکراتیک خودمان را نگه خواهیم داشت، و مسلم است که کتاب جمعه بههرحال پایگاه اندیشههای ارتجاعی نخواهد بود.
خسرو شاکری: بهنظر من هر مجله که در فراسوی گرایشها یا قطببندیهای سیاسی در درون چپ دموکراتیک میخواهد منتشر بشود، در جامعهئی مثل ایران باید از اینجا شروع کند که در شصت و هفتاد سال اخیر چه اتفاقاتی افتاده یا اینکه باید میافتاده و نیفتاده. در این مملکت یک تمدنی رفته و نیمچه «تمدنی» که جای آن آمده همراه با تمام الزامات فرهنگیش نبوده. یعنی اگر مدرسه آمده، کتاب آمده، محتوی درست و حسابی که انتظار میرفته همراه این مدرسه و کتاب نیامده، بهعبارت دیگر، اطلاعاتی که تحتعنوان فرهنگ بهاین جامعه بایست داده میشده داده نشده، اختناق مانع شده است که این اطلاعات داده بشود.
احمد شاملو: یعنی مثلاً در دانشکدهها، اقتصاد درس میدهند بدون مارکس! - رژیم هزار تا چاقو میساخته که یکیش دسته نداشته!
خسرو شاکری: تکه پارهئی از آن دانش جهانی آمده ولی آن تکههائی را که اساس و پایه این دانش جهانی بودهاند نگذاشتهاند در دسترس مردم باشد، برای اینکه میتوانسته پایه و اساس براندازی رژیم پهلوی باشد. اما این فقط در سطح حکومت پهلوی نبوده. اوپوزیسیون هم بهاین درد دچار بوده بهعلت اینکه تجدید تولید اجتماعی و «فرهنگی» میشده.
عباس سماکار: در واقع پدیدهئی ناشی از سیستم سرمایهداری وابسته.
خسرو شاکری: دقیقاً. بنابراین اینها را ما باید بشناسیم. ببینیم کدام دانشها قلابی، یعنی «شبهدانش» بوده. خود جامعه ایران را بشناسیم، تغییراتی را که در این هفتاد سال اخیر رخ داده بشناسیم. این جامعه از کجا آمده، چه مناسباتی داشته و اکنون در چه مناسباتی هست؟ وقتی میگوئیم سرمایهداری وابسته، منظور از این مناسبات تولیدی معین چیست؟ چه اثرات فرهنگی روی ذهن ما گذاشته و عواقب این اثرات فرهنگی در سیاست و دستهبندیهائی که غالباً خواستهای طبقاتی یکسان دارند و معذلک در مقابل هم ایستادهاند چیست؟ این را باید توصیح دهیم از طریق تحلیل مشخص فرایند تاریخیش در زمینهٔ اقتصادی، فرهنگی، در زمینهٔ شناخت مجموعهٔ جامعه ایران و در جزئیات مسئلهٔ زحمتکشان، کدام دسته سیاسی میتواند ادعا بکند که بهشناخت زحمتکشان در ایران جواب گفته؟ بهنظر من هیچ کدام. با تمام احترامی که برای نیروهای انقلابی دارم معتقدم که هیچ کدام شاید بهعلت اختناق و درگیری در مبارزهٔ بلافصل سیاسی – نتوانستند از طبقهئی که نمایندگیش را دارند شناخت کافی بهدست بدهند. ما تحلیل لازم را از جامعهٔ ایران نداریم، نه در جزئیات و نه در کلیات. این مجله بهنظر من باید آن مرجعیت فرهنگی را پیدا کند که بتواند فراسوی مرزهای تقسیمکنندهٔ گروههای سیاسی بهاین خواستها جواب بدهد. گروههای تحقیق در روستا و کارخانه باید این تحقیقات بنیادی را انجام بدهند و در اختیار همگان بگذارند. تحقیقات علمی نباید تبدیل به کالائی بشود که فقط فلان گروه خاص عرضه میکند. بهنظر من وظیفهٔ ما این است. در مورد دانش و شبهدانش هم معتقدم که مثلاً ما نمیتوانیم از مارکسیسم، بهعنوان یک علم، علم معاصر، بگذریم. چون آنچه تاکنون در ایران بوده بهنظر من شبهمارکسیسم بوده است نه مارکسیسم.
عباس سماکار: میخواهم اضافه کنم که لازم است تحلیلی از وضعیت نیروها، وضعیت سیاسی اجتماعی این مملکت، داشته باشیم (که بعداً بهاین مهم میپردازیم). صحبتی اینجا شد درباب وجود سکتاریسم. من فکر میکنم این سکتاریسم بهمعنای گرایشات مشخص طبقاتی گرفته شده. و حال آنکه گرایش مشخص بهسوی طبقه و داشتن ارگان سیاسی برای یک سازمان یا حزب طبقاتی بههیچوجه سکتاریسم نیست، بلکه دقیقاً جهتگیری بهسوی یک طبقه است، اما دلیل ندارد که ما همان کار را در این مجله بکنیم. امروز صفبندی نیروها مشخص شده و در این صفبندی متأسفانه نابسامانیهای زیادی بهچشم میخورد. بهعلت وجود دیکتاتوری در سالهای دراز و بهعلت عدم آگاهی سیاسی و ایدئولوژیک، مردم نتوانستند بههیچوجه یک جهتگیری مشخصی برای خودشان داشته باشند بهجز نیروهائی که بنا بهعللی در روابط سیاسی – تشکیلاتی خاصی قرار گرفتند و یا عناصر روشنفکری که علیرغم آن فضای سنگین و خفقانآور تلاشهائی کردند. ولی در کل جامعه این طور نبود. و اگر نیروی چپ وظیفهٔ اساسی خودش را جهتگیری بهسمت طبقهٔ کارگر میداند نباید فراموش کند که یک جهتگیری هم در سوی مبارزات دموکراتیک خیلی بهطور عام باید داشته باشد. ما مشاهده میکنیم که در این مملمت نیروهائی وجود داشتند که جهتگیری نکردند و امروز جذب قدرت شدهاند. بنابراین این نیروها را باید تعلیم داد. این نیروها را هم نمیشود با جهتگیری مشخص ایدئولوژیک بهسمت آرمان طبقهٔ کارگر بکشید. میتوان بهطور عام مسائل دموکراتیک جامعه را درنظر گرفت و با توجه بهاین که سیستم سرمایهداری وابسته چه بلائی بهسرمان آورده مسائل فرهنگی را از دیدگاه عامش مطرح کرد تا آنهائی که فاقد جهت واقعی هستند کشیده شوند بهسمت نیروهای واقعی انقلابی. این را هم فراموش نکنیم که هر نشریهئی در هر صورت نوعی خطاب قشری و طبقاتی دارد.
فریدون آدمیت: چنین نشریهئی اگر هدفش آن چیزی باشد که در فرهنگ سیاسی بیداری افکار میگفتند، خیلی مفید میتواند باشد. بیداری افکار، نسبت به مسائل جاری جامعه و مسائلی که در آینده خواهیم داشت. فرض کنید همین حالا مجلس خبرگان داریم. این قضیهٔ مجلس خبرگان واقعاً