کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۵
۱
زمستان سال ۱۵۹۰ بود. جهان و جهانیان در خواب غفلت فرو رفته بود، قرون وسطی هنوز در آن سرزمین ادامه داشت و آنطور که معلوم میشد خیال داشت تا ابدالدهر نیز ادامه یابد. بعضی حتی عقربهٔ زمان را قرنها به عقب برمیگرداندند؛ میگفتند که اگر وضع فکری و روحی مردم را ملاک قضاوت قرار دهیم اطریش هنوز در «عصر اعتقاد» زیست میکند. البته غرض از این سخن تعریف بود نه بدگویی، و مردم نیز این گفته را همانطور که منظور آنها بود تلقی میکردند و همهٔ ما از این تعریف به خود میبالیدیم.
من، هرچند پسربچهای بیش نبودم، این موضوع و همچنین لذتی را که از آن میبردم خوب بیاد میآورم.
آری، اطریش فرسنگها دور از جهان و جهانیان در خواب غفلت فرو رفته بود و دهکدهٔ ما نیز چون در قلب اطریش قرار داشت، درست در قلب آن خواب به سر میبرد. این دهکده در جای پرت و خلوتی که هیچ خبری از دنیا و مافیها سکوت تپهها و جنگلهای اطراف آن را به هم نمیزد، با رضایت خاطر و خرسندی تمام و در صلح و صفای محض مشغول چرت زدن بود. رودخانهٔ آرامی از جلو آن میگذشت که سطح آن به نقوش ابرها و انعکاس شکل کشتیها و قایقها مزین بود. پشت آن سربالایی پردرختی بود که تا پای پرتگاه بلندی ادامه مییافت. بر فراز آن پرتگاه قلعهٔ بزرگی چهره درهم کشیده بود که برج و باروهای طویل آن گویی زرهی از شاخ و برگ مو، به تن داشتند. آن سوی رودخانه، یک فرسنگ به طرف چپ، تپههای پرفراز و نشیب پوشیده از جنگل قرار داشت. تنگههای پرپیچ و خمی که هرگز نور آفتاب بدانجا نفوذ نمیکرد، این تپهها را از یکدیگر جدا میکرد. در طرف راست پرتگاهی بود مشرف بر رودخانه و بین این پرتگاه و تپهساری که هم اکنون گفتیم، جلگهٔ وسیعی واقع بود که در آن، جابهجا، خانههای محقری لابلای باغهای میوه و درختهای سایهدار خود را جا کرده بودند.
تمام این ناحیه و تا فرسنگها اطراف آن ملک آباء و اجدادی شاهزادهای بود که نوکرانش همیشه قلعهٔ او را به بهترین وجهی مهیای اقامت نگهداری میکردند؛ اما نه خود شاهزاده و نه خانوادهاش بیش از پنج سال یک بار سری به آن قلعه نمیزدند. لیکن هرگاه پیدایشان میشد مثل این بود که مالکالرقاب سراسر ملک جهان نزول اجلال فرموده و همهٔ شکوه و جلال ممالک تحت فرمانش را با خود آورده است. و هنگامی که شاهزاده و کسانش آنجا را ترک میگفتند، پشت سرشان چنان سکوت و آرامشی برقرار میشد که گویی پس از یک شب عیش و نوش خواب عمیقی به آن سرزمین دست داده است.
دهکدهٔ ازلدورف[۱] برای بچهها بهشت بود. درس و مکتب زیاد مزاحم اوقات ما نمیشد. هدف عمده از تربیت ما این بود که مسیحیان خوبی بار بیاییم و بیش از هر چیز به حضرت مریم و کلیسا و قدیسین حرمت بگذاریم. از اینها که بگذریم دیگر کسی از ما نمیخواست که چندان چیزی بدانیم. و حقیقت اینکه اجازهاش را هم نداشتیم. علم و دانش به مزاج مردم عوام سازگار نبود و ممکن بود آنها را از نصیب و قسمت خداوندی ناراضی سازد، و خداوند هم کسی نبود که نارضائی از مشیت خود را تحمل کند. ما دو کشیش داشتیم
پاورقیها
^ Eseldorf