آفرینش جهان در اساطیر سُومِر
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
حفاریهای باستان شناسان در بینالنهرین از کشوری سخن میگوید که ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح تمدن درخشانی داشت. نام این کشور سُومِر بود. پیش از این مردم «سومر» را اعقاب ساکنان پیشین بینالنهرین میپنداشتند اما دادههای باستانشناسی و اساطیر این قوم حاکی از آن است که سومریان از کوهساران شرق بینالنهرین و از جانب شمال شرقی این منطقه بهسواحل دجله و فرات کوچ کردهاند، و حقاریهای اُور و اِرِخ و کیش نیز این مسأله را تأئید میکنند. خط میخی از ابداعات سومریان بود که ایرانیان بعدها از آن تقلید کردند. زبان سومری ترکیبی بود که هنوز هم نسبت گویش آن مشخص نیست.
در اواخر هزارهٔ سوم قبل از میلاد گروهی از شبانان «سامی» شمال عربستان در جستجوی چراگاه مناسب بهقلمرو سومریان تاختند و با غلبه بر شهر اَکَّد یا آگاد قلمرو تازهئی بهنام «اَکَّد» بهوجود آوردند. زبان این مهاجمان که بهزبان «اَکَّد»ی معروف است یکی از شاخههای مهم سامی و نیای زبان عربی است. دومین گروه مهاجمان بهقلمرو سومر، سامیهای آمُورُو بودند.«آمورو»ها از جانب شمال بر سرزمین «سومر» یورش بردند و بر آن تسلط یافتند و با تأسیس سلالهٔ آموریه (در حدود ۲۲۰۰ق.م) تمدن بابل را بنیاد نهادند. پنج قرن بعد از این ماجرا گروه دیگری از سامیان بابل را فتح کردند و نخستین امپراتوری «آشور» را در بینالنهرین بنا نهادند. اساطیر «سومر» بنیاد اساطیر بابلی و آشوری است و تمدن «بابل» و «آشور» نیز ادامهٔ همین تمدن است.
اساطیر سومر از یه بخش اصلی بههم پیوستهٔ یعنی اسطورهٔ دُومُوزی و اینانّا، اسطورهٔ آفرینش، و اسطورهٔ توفان بزرگ، و نیز بخشهای کوچکتری چون اسطورهٔ بهشت دیلْمُون، اسطورهٔ اِنکیمیدو و «دوموزی»، و اسطورهٔ گیلگمش (Gilgamesh) ساخته شده است. بسیاری از الواح و کتیبههای سومری یا شکسته است یا ناخواناست، با اینهمه دنبالهٔ این اسطورهها را میتوان در اساطیر بابل و آشور بازیافت.
اسطورهٔ «دوموزی» و «اینانّا»
اسطورهٔ سومریِ «اینانا» شاید نخستین تحلیل نوشتاری از مسأله مشکل مرگ باشد که اندیشهٔ انسان آغازین را بهخود مشغول میداشته است. در این اسطوره، «اینانا» ملکهٔ آسمان و معشوقهٔ خدایان بهجهان بیبازگشت یعنی جهان زیرین میرود و اگرچه در الواح سومری سخنی در باب علت این سفر گفته نشده اما چنین مینماید که علت آن یافتن پاسخ پرسش نیاکان انسان یعنی دانائی بهراز مرگ باشد که هزاران سال بعد در اساطیر «سومر» بدین گونه نمودار میشود.
«اینانا» خدا بانوی شهر اِرِخ و ملکهٔ آسمان بر آن شد که بهقلمرو فرمانروائی خواهرش «اِرِش کی گَل» (Ereshkigal)، یعنی بهجهان زیرین سفر کند؛ پس بهوزیر خویش نینشُوبُور گفت سه روز منتظر بماند، و اگر پس از سه روز نیامد، بداند که او در جهان بیبازگشت زندانی شده است. پس، بهسوگ بنشیند و از سه خدای بزرگ، یعنی ئِنلیل، ـ خدای شهر نیپُّور ـ نَنّا (Nanna)، خدای ماه و خدای شهر «اور»، اِن کی یاری بطلبد تا ملکهٔ آسمان از جهان بیبازگشت رهائی یابد.
«اینانا»، ملکهٔ آسمان، زیباترین پوشاکش را بهتن کرد و زیورها را زیب خویش کرد و راهی سفر شد. نِتی، که دروازهبان جهان زیرین بود او را از رفتن بازداشت. سپس او را از هفت دروازهٔ پیاپی گذرانید و در آستانهٔ هر دروازه، بخشی از جامههای او را از تنش بیرون کرد. «اینانا» پس از عبور از آخرین دروازه، خود را در برابر اَنون ناکی (Anunnaki) قاضی جهان بیبازگشت یافت، اینانا سراپا عریان بود. «اَنون ناکی» در او نگریست، و تن «اینانا» بهناگاه سرد شد. در این هنگام «اینانا» مردهئی بود آویخته بر دار، مردهئی چون مردگان دیگر.
سه روز گذشت و «نین شوبور» وزیر فرزانهٔ «اینانا» دست بهکار شد. مردمان «ارخ» در سوگ «اینانا» بهمویه نشستند. از «ئن لیل» و «ننّا» کاری برنمیآمد، یا سرِ یاری نداشتند. پس «اِن کی» دست بهکار شد و از ناخن دستان خویش دو هیولای غریب آفرید؛ یکی بهنام «کورگارّو»و دیگری بهنام «کالاتورّو». «کورگارو» و «کالاتورّو» بهفرمان «اِن کی» آب حیات و نوشدارو برداشتند و از هفت دروازهٔ پی در پی جهان زیرین گذشتند ـ تا بهمردهٔ «اینانا» رسیدند. پس، شصت یک بار آب حیات و نوشدارو را بر تن سرد «اینانا» فرو پاشیدند و «اینانا» ـ خدا بانوی «ارخ» و ملکهٔ آسمان ـ بهزندگی بازگشت.
در آن هنگام قانون این بود که، هیچکس حق نداشت که بدون جانشین از جهان زیرین خارج شود. پس «اینانا» و پاسداران جهان زیرین بهجستجوی جانشین ملکهٔ آسمان بهزمین آمدند. اهریمنان جهان زیرین پس از رسیدن بهشهر «ارخ»، «نین شوبور» را بهجانشینی «اینانا» در جهان زیرین برگزیدند؛ امّا ملکهٔ آسمان نپذیرفت. پس اهریمنان «شارا» ـ خدای شهر «اُومّا» (Umma) را بهجانشینی «اینانا»، در جهان زیرین، برگزیدند، که ملکهٔ آسمان نپذیرفت. پس اهریمنان «لاتاراک» - خدای «بَدتی بیرا» را بهجانشینی او در جهان زیرین برگزیدند؛ که باز ملکهٔ آسمان نپذیرفت.
در اینجا لوح سومری شکسته و ناخواناست و پایان ماجرا بهدرستی روشن نیست. اما از اسناد دیگری چنین برمیآید که: «اینانا» و اهریمنان جهان زیرین پس از چندی «دوموزی»، شوهر «اینانا» را که بههنگام بازگشت «اینانا» بهشهر بهاستقبال او نرفته بود، بهجانشینی ملکهٔ آسمان برمیگزینند. «دوموزی» بهخدای آفتاب «اُتُو» روی آورده از او یاری میجوید اما پایان ماجرا معلوم نیست و نمیدانیم که «دوموزی» بهجهان زیرین رفته است یا نه، و سرنوشت «دوموزی» در پردهٔ ابهام باقی مانده است.
چنین برمیآید که این اسطوره کهنترین شکل روایت سفر بهجهان زیرین باشد که در اسطورههای بینالنهرین و سومریان نخستین آمده است. اینان از کوهستانها بهبینالنهرین آمده و از شبانی بهکشاورزی روی آورده بودند.
در روایات بعدی سومری، که بهروایات بابلی ـ آشوری نزدیک است، پس از آن که «دوموزی» بهجهان زیرین میرود سرزمین او دستخوش هرج و مرج میشود؛ و از مراسمی که برای سوگواری «دوموزی» بهپا میکنند چنین برمیآید که «دوموزی» گیاهخدا است، یعنی خدائی است که در فصل سرما میمیرد (بهجهان زیرین میرود) و در بهار سر از خاک برآورده زنده میشود.
آفرینش و خاستگاه جهان
گفتیم که بسیاری از الواح سومری شکسته و ناخواناست. بههمین دلیل دانش ما نیز در این زمینه محدود است. بهروایت از پروفسور «کرامر» آنچه از کتیبهها و الواح سومری برمیآید حاکی از این است که:
آن که آسمان و زمین را آفرید بانوی «نامّو» بود. جهان کوهی بود یکپارچه که بن آن زمین و قلهٔ آن آسمان بود. خدای آسمان آن بود و خدای زمین خدا بانو کی. از آمیزش آن و کی، «ئن لیل»، خدای هوا، هستی یافت. پس «ئن لیل» میان «آن» و «کی» قرار گرفت. و چنین بود که آن و کی (آسمان و زمین) از هم دور شدند.
در اسطورهٔ دیگری بهروایت کتیبهٔ معبد گودِآ (Gudea) جهان درختی است که فراز آن، آسمان است و جایگاه خدایان، و زیر آن زمین است و جایگاه آفریدگان در «نیپپور»، شهر مقدس سومری، یعنی جائی که آن را اقامتگاه زمینی «ئن لیل» میپنداشتند، سکوی برج معبد شهر را «دُور ـ آن ـ کی» (Dur-an-ki) مینامیدند، یعنی قید میان زمین و آسمان، و برج معبد هم فاصله نگهدار زمین و آسمان بود.
در میان خدایان سومری بهسه خدا بیش از دیگران توجه داشتند و بیشتر معابد را بهآنان اختصاص داده بودند. این سه خدا عبارتند از «ئن لیل» خدای هوا، «آن» خدای آسمان و «نین هُور ساگ» خدابانوی کوهساران.[۱] «اِن کی» و «اِرش کی گل» خدایان دیگری هستند که در اساطیر سومر از آنان چون فرمانروای زمین و زیرزمین یاد میکنند.
خدایان و جهان
در اسطورهئی امده که «نَم مو» (Nammu) یا خدابانوی دریا زایندهٔ آسمان و زمین و مادر خدایان است. در این اسطوره آمده که «ئنلیل» دلباختهٔ خدابانو«نین لیل» است، و زمانی که «نینلیل» در رود «نون بیردُو» مشغول زورقرانی است بهاو آویخته با او میآمیزد، و هم بدین گناه بهجهان زیرین تبعید میشود. «نینلیل» بهجستجوی «ئنلیل» بهجهان زیرین میرود و برای روشن کردن جهان زیرین فرزندی میزاید که همانا «نَنّا»، یا خدای ماه است. در این اسطوره خورشید یا خورشید – خدا «اُتُو» (Utu) فرزند «نَنّا» و زن او «نین گال» است. در اسطورهٔ دیگری آمده است که هر شب ماه بازورقی از رود فرات میگذرد و ستارگاه و سیارات در این سفر شبانه با «نَنّا» همراهند.
در اسطورهٔ دیگر آمده است «ئنلیل» پس از جدا کردن آسمان از زمین، خورشید و ماه و ستارگان را آفرید تا روشنی بخش جهان باشند. آنگاه «ئنلیل» نباتات و دامها را آفرید و «لَحَر» (Lahar) خدای گلهبانی و «اَشنَن» خدای کشاورزی را آفرید تا خوراک و پوشاک خدایان را فراهم آورند.
آفرینش انسان
بنا بههمان اسطوره، وقتی که «ئیلیل»، «لَحَر» (خدای گلهبانی) و «اَشنَن» خدای کشاورزی را آفرید این دو خدا میخوارگی آغاز کرده وظایف خود را از یاد بردند؛ و چنین شد که «ئنلیل» انسان را برای یاری کردن خدایان و خدمت بهآنان آفرید.
در اسطورهٔ دیگری روایت آفرینش انسان چنین است که: «اَنکی» فرمانروای زمین با یاری «نممو» خدابانوی دریا و «نیماح» خدابانوی زایش (Nimmah) انسان را از خاک فراسوی هاویه بهپیمانه زدند تا یاری دهندهٔ خدایان باشد. در این اسطوره «اَنکی» بهافتخار آفرینش انسان، جشنی برای خدایان بهپا میکند و «اَنکی» و «نیماح» در آن جشن چندان شراب نوشیدند که از خود بیخود شدند. «اَنکی» و «نیماح» و «نمو» در این جشن شش گونه انسان را از خاک فراسوی هاویه بهپیمانه میزنند و یکی از انسانهائی که «اَنکی» میآفریند انسان ناتوان و بیمار است. «اَنکی» از «نیماح» میخواهد انسان ناتوان او را توانا و نیرومند سازد و «نیماح» که از این کار ناتوان است «انکی» را بهسبب این خطا نفرین میکند. (الواحی که از این اسطوره مانده ناقص و شکسته است و آنچه نقل شده برداشتی است که از قسمتهای مختلف این الواح فراهم آمده است) تحت تأثیر این اسطوره است که در زبان عبری بهانسان «عنوش» (enosh)، یعنی ناتوان و بیمار، هم نامیدهاند و در بسیاری از اشعار عبری از انسان بهاین نام یاد میشود.
در اسطورهٔ دیگری آمده که خوراک «اَنوننَکی» (Anunnaki)، پیش از آفرینش انسان، گیاه و ریشهٔ گیاهان است. این اسطوره یادآور تغذیهٔ انسان از طریق گردآوری خوراک در دورهٔ «پارینه سنگی» است.
بهشتِ دیلمون
در اسطورهٔ دیلمون (Dilmun) آمده است که آفرینش از «دیلمون» آغاز میشود. دیلمون را کم یا بیش همین بحرین کنونی دانستهاند. در آغاز در «دیلمون» باشندهئی نبود تا آنگاه که «اَنکی»، بهتمنای جفت خویش خدابانو «نینهورساگ»، آب شیرین را آفرید. پس، از آمیزش «اَنکی» و «نینهورساگ»، نینسار یا نینمو خدا بانوی رویانندهٔ نباتات هستی یافت. از آمیزش «انکی» و «نینسار» خدا بانو «نین کوررا» زاده شد. از آمیزش «اَن کی» و «نین کوررا» خدا بانو «اوتتو» (Uttu) تولد یافت. پیش از آن که «اَن کی» با «اوتتو» در آمیزد «نینهورساگ» عروس را بر آن داشت تا از شوهرش هدیهٔ ازدواج بخواهد. «اوتتو» چنین کرد و «اَن کی» سیب، خیار و انگور را آفرید و بهعروس و دختر خویش ارزانی داشت. آن گاه «اَن کی» هشت نبات تازه را بهبهشت «دیلمون» ارزانی کرد و خود همهٔ آنها را خورد. «نینهورساگ» جفت خویش «ان کی» را نفرین و رها کرد. «ان کی» روباه را با وعدهٔ آفریدن نباتات تازه در «دیلمون» بهدنبال «نینهورساگ» فرستاد... (لوح در این قسمت شکسته و ناخوانا است). خدایان در پاسخ نفرین «نینهورساگ»، «ان کی» را بههشت بیماری مبتلا کردند و «نینهورساگ» که بهخواهش روباه نزد همسرش بازگشته بود بهکمک هشت خدا بانو بیماری ان کی را درمان کردند.
در اسطورهٔ دیگری آمده که پس از هستی یافتن جهان «ان کی» برای آن که بهیاران گوناگون سروسامان بدهد بهسفر میپردازد و در هر دیار خدا یا خدا بانوئی را بهفرمانروائی برمیگزیند. ان کی در فرات و دجله و خلیج فارس سفر کرد و آبها را پر از ماهی کرد. «ئیلیل» کلنگ دو سر را بهمردمان موسیاه ارزانی داشت و «ان کی» با آفریدن نباتات و چارپایان جهان را آباد کرد و بهمردم خانهسازی آموخت...
از اسطورهٔ «دیلمون» و از آنچه گفته شد (اگرچه بهعلت شکسته بودن الواح غالباً نا تمام است) برمیآید که این اسطورهها از دورهٔ آغاز کشاورزی سخن میگویند. بنابر اسطورهٔ «دیلمون» «ان کی» آب شیرین را آفرید. و «نینهورساگ» زمین را، و این نشانه آغاز روی آوردن انسان بهکشاورزی و روستانشینی در دورهٔ نوسنگی است.
گذر از شبانی بهکشاورزی
در اسطورهئی که اسطورهٔ «دوموزی» و «انکی میدو» مشهور است سخن از روی آوردن از شبانی بهکشاورزی یا سفر سومریان نخستین از کوهساران بهدشتها است. در این اسطوره «دوموزی» خدای دامداری و «انکی میدو» رو بهروی هم قرار دارند. «دوموزی» مدعی است که همهٔ هنرهای «انکی میدو» را میداند و بدینسان به«انکی میدو» نیازی نیست. «اوتتو» خورشید خدا حامی «دوموزی» است. «دوموزی» برای جلب حمایت زن خویش «اینانا» برایش هدایائی میفرستد. «اینانا» هدایا را باز میگرداند چرا که حامی «انکی میدو» خدای کشاورزی است و هنرهای او را مفید میداند... و شاید این حمایت یادآور این رویداد است که این زنان بودند که در اواخر دورهٔ «پارینه سنگی» نخستین فنون کشاورزی را بهمردان آموختند.
توفان بزرگ
رویدادی که در اساطیر «سومر» بهنام توفان بزرگ از آن یاد میشود با روایات گوناگون در اساطیر اکثر کشورهای باستانی وجود دارد و مورگان (Demorgan) آن را با بارانهای سیلآسا و طغیان رودها و دریاها در پایان دورهٔ چهارم زمینشناسی مربوط میداند.
در اسطورهٔ توفان سومرس بهعللی که خاستگاهش روشن نیست خدایان با انسان بهعناد برمیخیزند و برآنند که با فرفرستادن توفانی عظیم انسان را از صحنهٔ روزگار محو کنند. «انکی» که انسان را از خاک فراسوی هاویه ساخته بود بهنجات او برمیخیزد. «ان کی» بهدیدار زیوسودرا (Ziusudra) پادشاه پرهیزکار سیپّار (Sippar) میشتابد و او را از تصمیم خدایان آگاه میکند. «زیوسودرا» کشتی بزرگی میسازد و پیش از فرا رسیدن توفان جفتی از همهٔ موجودات را در کشتی خود جای میدهد...
توفان هولانگیز فرا میرسد و کشتی شش شبانه روز با امواج سهمگین میستیزد. روز هفتم «اوتو» خورشید – خدا زمین و آسمان را روشن میسازد و توفان پایان مییابد. «زیوسودرا» در برابر «اوتو» زانو میزند و گاوی قربانی میکند، گوسفندی فدیه میدهد...
«زیوسودرا» در برابر «ئنلیل» و «آن» زانو میزند و بهپاس نجات انسان و باشندگان زمینی زندگانی خدائی و جاودانه مییابد...
سرنوشت کشتی بهعلت شکستگی الواح معلوم نیست، اما در بخشی دیگر از این الواح «زیوسودرا» و موجودات بازمانده از توفان بهفرمان خدایان، ساکن سرزمین «دیلمون» میشوند و بدین سان دیگربار زندگانی از «دیلمون» آغاز میشود. این اسطورهها بعدها در اساطیر «اکد» و بابل و آشور کامل میشود
پاورقی
- ^ در روایات بعدی میبینیم که «نینهورساگ» خدا بانو مادر جهان و خدایان است و بدین سان این اسطوره که در آن همه چیز از کوهساران آغاز میشود با زندگانی شبانی ارتباط دارد که از کوهها بهبینالنهرین آمدند و قلمرو سومر را بنیاد نهادند.
مآخذ
1.Neareastern Mythology Hamlyn
2.Larousse World Mythology Hamlyn
3.Middle Eastern Mythology Pelican