کدام انقلاب؟ دموکراتیک یا سوسیالیستی؟

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۱۶ توسط Parastoo (بحث | مشارکت‌ها) (تایپ از ۱۳۹ تا پایان ۱۴۲.)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴۴



۱۳۹ تا پایان ۱۴۲

امپریالیسم غرب نه تنها با صدور سرمایه مستقیماً از استثمار کارگران کشورهای زیر سلطه استفاده برد بلکه با اِعمال قهر غیر اقتصادی بر خرده بورژوازی و بورژوازی موجود در این کشورها بخش مهمی از سهم این استثمارگران ملی را نیز از چنگ‌شان ربود. ممانعت امپریالیسم از صنعتی شدن کشورهای زیر سلطه و ایجاد آنچنان دیکتاتوری‌هائی (چه مستقیم و توسط فرمانداران اعزامی از متروپل، و چه غیر مستقیم و توسط اعمال داخلی وابسته به‌خود) که بتواند با استفاده از اِعمال قهر غیر اقتصادی به‌غارت ادامه دهند در برنامهٔ کار امپریالیسم جهانی قرار داشت.

امپریالیسم نمی‌توانست دست خرده بورژوازی و بورژوازی جهان سوّم را در ایجاد صنایع ملی آزاد گذارد و اقدامات صرفاً اقتصادی برای جلوگیری از رشد بورژوازی جهان زیر سلطه کافی نبود و یا به‌عبارت دیگر اگر امپریالیسم در رابطهٔ استثماری خود با جهان سوّم می‌خواست صرفاً از اجبار غیر اقتصادی چه در استثمار مستقیم کارگران و چه در تقسیم مجدد سود یعنی اخذ بخش مهمی از ارزش اضافی تولید شده در واحدهای خرده بورژوازی و بورژوازی ملی استفاده کند، نمی‌توانست موفق باشد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آزاد گذاشتن بورژوازی ملی در صنعتی شدن و دل خوش کردن به‌عملکرد مکانیسم اجبار اقتصادی منجر به‌شکست می‌شد، زیرا تکنولوژی اواخر قرن نوزده و حتی اوایل قرن بیستم به‌نحوی بود که اوّلاً راه انداختن یک واحد تولیدی، بیش‌تر احتیاج به‌کارگر داشت تا سرمایه؛ ثانیاً به‌دست آوردن تکنولوژی و دانش فنّی مورد نیاز گرچه ساده نبود غیرممکن نیز نبود.

پیچیده‌ترین تکنولوژیِ نیمهٔ اوّل قرن نوزدهم ماشین بخار و، در اواخر قرن، موتورهای با احتراق درونی بود. تقلید ازاین تکنولوژی با امکانات آن زمان مشکل نبود. جاسوسان صنعتی ژاپن که به‌غرب فرستاده می‌شدند با تحمل سختی‌ها و مرارت‌ها به‌هر حال از عهدهٔ این وظیفه بر می‌آمدند. کشوری که می‌توانست استقلال سیاسی خود را حفظ کرده دروازه‌های خود را به‌روی هجوم واردات کاپیتالیسم غرب ببندد قادر می‌بود که با استفاده از پس‌انداز ملی خود ازعهده سرمایه‌گذاری‌های لازم برای رشد صنعتی برآید. هرچه پس‌انداز ملی بیش‌تر، امکانات رشد و توسعه افزون‌تر. پس‌انداز ملی را می‌توان سرمایه‌گذاری کرد تا موجب افزایش تولید کالاهای سرمایه‌ئی شود که اساس رشد صنعتی است. قلّت حجمِ مصرف، در آن زمان که هنوز روحیهٔ قناعت (که میراث جامعهٔ فئودالی است) باقی بود آسان‌تر بود. بورژوازی ملی می‌توانست ساعات کار را حتی تا چهارده ساعت و بیش‌تر افزایش دهد. مقاومت‌های کارگری کمتر بود. مبارزهٔ توده‌ها سازمان یافته نشده بود، آگاهی توده‌ها هنوز پائین بود. خودِ بورژوازی اروپا با استفاده از چنین مواهبی توانسته بود مرحلهٔ «خیز اقتصادی» خود را طی کند.

بورژوازی ملی می‌توانست با بسیج احساسات ملی توده‌ها به‌نفع خود، حجم سود و در نتیجه حجم پس‌انداز ملی را افزایش دهد. به‌علت سرمایه‌گذاری مجدّد این پس‌انداز به‌علت اینکه ویژگی‌های صنعتِ با تکنولوژی پائین آن زمان این بود که بیش‌تر به‌کار تکیه داشت تا به‌سرمایه، و به‌عبارت دیگر، صنایع بیش‌تر کاربَر بودند تا سرمایه‌بَر، می‌توانست موجب اشتغال عدهٔ کثیری شود. بدین ترتیب اگر کشوری می‌توانست با حفظ استقلال سیاسی و ایجاد تغییرات درونی مناسب از امکانات فوق استفاده کند امکان آن را داشت که بتواند در کوتاه مدت پلی بر درّهٔ عقب ماندگی زند و در رقابت با امپریالیسم غرب وارد شود.

ژاپن نمونهٔ خوبی است. این کشور دقیقاً بدان علت که توانست استقلال سیاسی خود را حفظ کند و همزمان با آن دست به‌تغییرات مهمی در ساخت اقتصادی – اجتماعی خود در جهت رشد بورژوازی زند توانست در اندک مدتی به‌آنچنان سطحی از رشد تکنولوژی دست یابد که بتواند به‌صحنهٔ رقابت با سرمایه‌داری‌های غربی وارد شود. ژاپنِ نیمهٔ اوّل قرن نوزده، از نظر سطح رشد نیروهای مولّده و مناسبات تولیدی مربوطه، تفاوت کیفی با سایر کشورهای جهان سوّم نداشت، لیکن ژاپن در ۱۹۰۴ به‌آنچنان درجه‌ئی از رشد سرمایه‌داری رسیده بود که بتواند روسیهٔ «فئودال نظامی امپریالیستی» را شکست دهد. به‌همین دلیل بود که امپریالیسم، در درجه اوّل سعی کرد استقلال سیاسی کشورهای جهان سوّم را نابود کند. عملکرد امپریالیسم در رابطه با جهان زیر سلطه همانند عملکرد طبقه میرای اشراف زمیندار در اروپای دوران زوال فئودالیسم بود. این عملکرد به‌صورت ممانعت از رشد بورژوازی و اعمال قهر غیر اقتصادی در تقسیم مجدد ارزش اضافی تولید شده در جهان زیر سلطه به‌نفع انحصارات امپریالیستی بود. آیا امپریالیسم نمی‌توانست آنچنان مکانیسمی ایجاد کند که بتواند صرفاً با اعمال اجبار اقتصادی بخش مهمّی از ارزش اضافی خرده بورژوازی و بورژوازی ملی را تصاحب کند؟ به‌دلایلی که در بالا مختصراً بیان شد، گفتیم که این مکانیسم نمی‌توانست تا قبل از دههٔ ۶۰ قرن حاضر پیاده شود و به‌همین علت است که تضاد بورژوازی ملی با امپریالیسم آشتی‌ناپذیر بود و درآن شرایط، بورژوازی ملی، زمانی می‌توانست به‌مثابه بورژوا عمل کند که توفیق یابد از نظر اقتصادی و سیاسی از امپریالیسم مستقل شود. و صحّت تئوری‌های انقلابی نیمهٔ اوّل قرن که بورژوازی ملی را علیرغم تزلزل‌هایش در کنار خلق می‌داند از واقعیت فوق سرچشمه می‌گرفت. لیکن پس از دههٔ ۶۰ و به‌ویژه هم اکنون، یعنی در ربع آخر قرن بیستم، زمینه‌های مساعدتری برای کنار گذاشتن تدریجی اعمال قهر غیراقتصادی و استفاده از مکانیسم اجبار اقتصادی به‌جای آن درحال فراهم شدن است.

قبلاً اشاره کردیم که برای بورژوازی جهان زیر سلطه پل زدن به‌درّهٔ عمیقی که او را از امپریالیست‌های غربی جدا می‌کند با استفاده از شیوهٔ رشد سرمایه‌داری امکان‌ناپذیر است. بورژوازی ملی اگر بخواهد شکاف عقب ماندگی تکنولوژی و اقتصادی با غرب را پُر کند باید دست به‌خودکشی طبقاتی بزند و راه رشد سوسیالیستی برگزیند. امروزه انتخاب راه رشد سرمایه‌داری از طرف بورژوازی جهان زیرسلطه نه فقط به‌مفهوم این است که درّهٔ عقب ماندگی فنی و اقتصادی نسبت به‌غرب مدام ژرف‌تر شود بلکه زنجیر وابستگی نیز سنگین‌تر و محکم‌تر شود. برای درک بهتر موضوع، ناچاریم اندکی بیش‌تر توضیح دهیم:

راه رشد سرمایه‌داری به‌معنی آزادی بورژوا در انتخاب زمان و مکان و نوع سرمایه‌گذاری به‌منظور بهره‌گیری از حداکثر نرخ سود است. و حداکثر سود زمانی به‌دست می‌آید که تولید با ماشین با بازدهی بالا جایگزین تولید با ماشین دارای بازدهی پائین گردد. لیکن ماشین‌هائی که بازدهی بیشتری دارند اُتوماتیزه‌ترند و در نتیجه کارگران کمتری را جذب می‌کنند. از طرف دیگر، نسبت سرمایه به‌کارگر در این صنایع بالاست. یعنی به‌ازای به‌کار گرفتنِ هر کارگر، سرمایهٔ بیشتری باید به‌کار انداخته شود. نتیجه این است که با حجم معینی از سرمایه کارخانجات کمتری می‌توان دایر کرد. به‌عبارت دیگر بورژوازی جهان زیر سلطه اگر شیوهٔ رشد سرمایه‌داری را انتخاب کند یا باید به‌سرمایه‌گذاری ناقص اکتفا کند که این خود غیرممکن است و یا باید از سرمایه‌های خارجی بهره بجوید که نتیجه آن تشدید وابستگی اقتصادی است. در این شیوهٔ رشد صنعتی و اقتصادی، به‌علت این که صنایع اتوماتیک‌تر سودآوری بیشتری دارند کارگران کمتری به‌کار گرفته می‌شوند یعنی با حجم معینی از پس‌انداز ملی می‌توان درصد معینی از انبوه نیروی بیکار را به‌کار گرفت و بخش مهمی از نیروی کاری که هر ساله وارد بازار کار می‌شود بلااستفاده می‌ماند. این شیوهٔ رشد منجر به‌تورم همراه با بیکاری می‌شود که خود زائیدهٔ اشکالات اقتصادی و سیاسی دیگری است.

به‌علت این که بورژوازی ملی نسبت به‌واحدهای تولیدی مشابه غربی در حجم کمتری تولید می‌کند، قیمت هر واحد کالا گران‌تر از قیمت کالای مشابه خارجی تمام می‌شود و فشار این گرانی به‌دوش کارگران و دهقانان می‌افتد. از طرف دیگر امروزه مبارزهٔ کارگران و دهقانان اوج گرفته و گسترش یافته است، و بورژوازی ملی برای سرکوب این جنبش به‌طور غریزی به‌سوی امپریالیسم غرب گرایش پیدا می‌کند.

همهٔ عوامل ذکر شده در فوق، بورژوازی ملی را به‌سوی همکاری و سازش با امپریالیسم می‌کشد. منافع این بورژوازی در همکاری با امپریالیسم است زیرا نه تنها از این رهگذر پشتیبان قوی خارجی برای سرکوب جنبش‌های انقلابی خلق به‌هم می‌رساند بلکه کمبود سرمایهٔ خود را نیز با جذب سرمایه‌های امپریالیستی جبران می‌کند.

خطر رقابت بورژوازی جهان زیر سلطه با امپریالیسم، امروزه دیگر از محتوای واقعی خود تهی شده است زیرا بورژوازی جهان زیر سلطه دیگر نمی‌تواند، هرگز آنچنان سیستمی را بنیان گذاری کند که بتواند نه فقط مستقل از غرب عمل کند بلکه به‌مثابه رقیب آن وارد صحنه شود. رشد تکنولوژی در غرب هستهٔ اساسی صنعت را از ذوب آهن و اتومبیل‌سازی که مشخصهٔ اواخر قرن گذشته و اوایل قرن حاضر بود به‌صنایع شیمیائی، الکترونیکی، اتمی، و فضائی انتقال داده است. صنایع فوق جزو صنایع پیچیده است که کار فکری در آن‌ها نقش مهمتری دارد تا کار یدی. تقسیم جدید جهانی کار که در گذشته بر مبنای تولید محصولات سنّتی و مواد خام معدنی از طرف جهان زیر سلطه و تولید کالاهای سرمایه‌ئی و مصرفی از طرف جهان امپریالیستی بود اکنون وارد مرحلهٔ جدیدی شده است. کشورهای زیر سلطه، علاوه بر حفظ عملکردهای گذشته – یعنی تولیدات سنّتی و مواد خام معدنی می‌توانند اقدام به‌تولید کالاهای مصرفی و حتی کالاهای سرمایه‌ئی ساده کنند. این عمل به‌هیچ وجه منافع امپریالیسم را به‌خطر نمی‌افکند بلکه لازمهٔ تقسیم جدید جهانی کار ایفای این نقش جدید از طرف جهان زیر سلطه است. به‌همان گونه که تضادهای بین کشورهای امپریالیستی در نیمهٔ دوّم قرن حاضر بیش از پیش تحت‌الشعاع هماهنگی منافع آنها قرار گرفته است (و در این امر وجود بلوک سوسیالیستی نقش مهمی بازی می‌کند) به‌همان گونه نیز تضاد منافع امپریالیسم و بورژوازی داخلی (از جمله بورژوازی ملیِ) کشورهای زیر سلطه، روز به‌روز بیش‌تر تحت‌الشعاع هماهنگی منافع آنها واقع می‌شود (و در این امر، اوج‌گیری جنبش‌های انقلابی کارگران و دهقانان کشورهای زیر سلطه نقش مهمی بازی می‌کند). درواقع آشتی‌ناپذیریِ تضاد بینِ منافع بورژوازی ملی کشورهای زیر سلطه و امپریالیسم که از ویژگی‌های نیمه اوّل قرن حاضر بود اکنون دیگر هرچه بیش‌تر درحال رنگ باختن است. موضع دوگانهٔ بورژوازی ملی در مقابل امپریالیسم اکنون بیش از پیش به‌سوی موضع یگانهٔ سازش و توافق با امپریالیسم میل می‌کند. اینها واقعیات است. عملکردهای امپریالیسم نیز در حال تحول است. کمیسیون سه جانبه که مکّارترین و آینده‌نگرترین عناصر امپریالیسم جهانی از آمریکا و اروپا گرفته تا ژاپن را دربر می‌گیرد درپی آن است که با تغییراتی در سیستم اقتصادی جهان، منافع دراز‌مدت‌تر امپریالیسم را حفظ کند. برای امپریالیسم مسجّل شده است که با حفظ رابطهٔ کنونی خود با جهان زیر سلطه از یک طرف و پشتیبانی از رژیم‌های دیکتاتوری که تنها عملکردشان حفظ منافع امپریالیسم و بورژوازی کمپرادور، بدون توجه به‌منافع بورژوازی میانه و خرده‌بورژوازی است، نمی‌تواند انتظار ثبات سیاسی را داشته باشند، اکنون وقت آن رسیده است که در سطح ملی و جهانی، مکانیسم اجبار غیر اقتصادی تقسیم مجدد ارزش اضافی تبدیل به‌مکانیسم اجبار اقتصادی شود.

انقلاب ایران برای امپریالیسم غیر منتظره و در نتیجه شوکه کننده بود، و اکنون آنها هستند که با درس گرفتن از انقلاب ایران و نیکاراگوئه در کار ایجاد تغییراتی در کشورهای وابسته هستند. ماشین سیا و پنتاگون درحال گشت است و می‌بینیم که موج کودتاهای طراحی شده به‌وسیلهٔ امپریالیسم است که از راه می‌رسد. کودتاهای آفریقای مرکزی و ال سالوادور (که اوّلی را امپریالیسم فرانسه به‌نیابت از طرف امپریالیسم آمریکا طراحی کرد) بهترین نمونه‌های این سیاست جدید است. منظور از این کودتاها چیست؟ به‌نظر ما آن چیزی را که بختیار شتابزده و دل نگران به‌نیابت از طرف امپریالیسم آمریکا نتوانست در ایران به‌مرحلهٔ اجرا درآورد اکنون امپریالیسم در کشورهای وابسته درحال پیاده کردن است. هدف امپریالیسم را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد:

گسترش پایگاه طبقاتی امپریالیسم، کشیدن بورژوازی متوسط و کوچک به‌زیر خرقهٔ امپریالیسم و تبدیل سلطهٔ مشترک امپریالیسم + بورژوازی کمپرادور، به‌سلطهٔ مشترک امپریالیسم + بورژوازی داخلی.



پاورقی‌ها

  1. ^ . درباره برداشت دبره از دیالکتیک، در فصل‌های بعدی بحث خواهیم کرد.
  2. ^ . ما در همین باره در فصل بعدی صحبت خواهیم کرد.
  3. ^ . در میان اینها عده‌ئی بسیار معدود تئوری التقاطی نوینی ابداع کرده بودند. آنها انقلاب ایران را، به‌لحاظ شکل، دمو ملی و به‌لحاظ محتوا، سوسیالیستی می‌دانستند - که ما از بحث دربارهٔ این استثنا می‌گذریم.
  4. ^ . در ایران چنین نیست.
  5. ^ . رجوع کنید به مقاله «انقلاب کوبا» نوشته پل باران