سوگحماسه
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
آفاق پشت سر بگذاریم
تا بگذریم
از قبله
- از قیامت عظمای عشق
چرخی زنیم در میدانِ از خونِ عاشقان رنگینتر
گو باد
- بادِ چله
- بهیغما بَرَد
- دستار و سر.
این موج
- [ازعنایت دریای بیکران
این طاقهی تنیده زعرفان و خون و
- بافته از جان]
این موج
پیوسته میرود و میآید؛
دریا بهجاست،
دریای دل بریده ز جانان.
موجیم
کاسودگی… [۱] ایا ققنوسیم
از ما بهجا بمانَد اگر خاکستر…
اما
آنان که پیش از این
در امتداد عشق و کرامات
بر یال موج و معجزه رفتند،
و انان که برمدارِ آتش
رقصی بلند
- دیوانه وار
- برافراشتند،
آنان همین توئی، همین گرهِ مشتِ سرخ توست
آنان همین توئی
- همین گُلِ پرپر.
آفاق پشت سر بگذاریم
امّا
دیوانهتر بیا
از قبله
- از بلندی گرداب و خون
تا عاشقانه
رقصی کنیم
- خنجر وار
- درظهرِ عشق و جشن جنون
با چرخشی میانهٔ یاران
با مرگ
- عاشقانه
- در میدان
در انتظارِ مرگ دگر.
با اسب سرخ
- ازبرابر خورشید و
- ازمقابل من
هرروز صبح می گذرد عاشق عهد کهن
نور از شمایلش به افق جاری ست
این کیست؟
دستش شفای عاجل دارد
شمشیرش از نیام
برق بلند ماه وستاره.
آری چنین که می گذرد
- این تویی
وین اسب توست در قلمرو بادسحر.
اما
وقتی که تکیه بر افق سبز می زدی
وقتی که خنجرت گل نیلوفر بود،
در چهارراه ظهر و مناجات
درچهار راه عشق
- گلی می شکفت
از خونِ عاشقانِ جهان سرخ تر…
علی باباچاهی
شهریور ۵۷
پاورقی
- ^ موجیم که آسودگی ما، عدم ماست.[حافظ]