سیاه قلم خراسانی
کلیات دیوان اشعار حاج اکبر حسنزاده «سیاه قلم خراسانی» شامل غزلیات، رباعیات و پندیات. از انتشارات: چاپ دقت مشهد چاپ دوم. ۶۰۰ صفحه جیبی ۱۳۵۴.
این دیوان بهشماره ۶۳۷ مورخ ۵۴/۶/۹ ثبت اداره فرهنگ و هنر شده است. بها ۱۲۰ ریال.
از باب انبساط خاطر خوانندگان ورقی چند از کلیات «سیاه قلم خراسانی» نقل میشود.
زندگینامهٔ شاعر بهقلم خودش: آقای حاج اکبر حسن زاده سیاه قلمیکی از افراد نادری است که دارای استعداد خارقالعاده در کسب علوم و معلومات میباشد نامبرده روی مطالعاتی که کرده، کتابها، مجلات و روزنامههائی را که خوانده و مطالبی را که مربوط بهعلم و دانش بوده از رادیو شنیده همه را عیناً در اندیشه و فکر خود ثبت و ضبط نموده و بهتدریج در حدود ۳۰ جلد کتاب در رشتههای مختلف علم هیئت، نجوم و ستارهشناسی نوشته است. با این که در شعر و شاعری معلوماتی چون استادان سخن، سعدی، حافظ، خیام یا نظیر رهی معیری ندارد ولی اشعاری را که سروده سبک و روش خود را با اشعار آنها تطبیق داده است. آقای حاج اکبر حسن زاده مردی با استقامت، جدی و پشتکارداری است با این که سواد دانشگاهی ندارد ولی ذوق عجیبی در سخنرانیهای استادان که از برنامههای ادبی پخش میشود دارد.
زندگی او همیشه دور از جنجالهای سیاسی و اجتماعی است. با پیشرفت زمان صحبت میکند و از خود چیزی نمیگوید. فعلاً بهشغل بوتیک و زرگری اشتغال دارد.
(صفحه ۳)
از مصاحبهٔ شاعر با خودش (صفحه ۵۹۶ متن):
س: اسم شما چیست؟
ج: اکبر، فامیل حسنزاده مشهور بهسیاه قلم.
س: سیاه قلم یعنی چه؟
ج: سیاه قلم یک نوع مبنا میباشد که روی نقره بهکار آید. که صنعتگران جنوب میدانند.
س: پدر شما چه شغلی داشته؟
ج: پدرم شغل نجاری بهقول حالا دکوراسیون سازی چوبی همه رقم.
س: استاد شما چه کسی بوده؟
ج: یک شب در خواب استاد محمد سکاکی همدانی بهمن علوم ریاضی آموخت. در بیداری هر استادی که در یک گوشه مشهد یا شهرهای دیگر بود میرفتم تا اگر در چنته علمی دارد بیاموزد. مانند ریگ برای دانستن علم پول میدادم.
س: شما چند زن و یا بچه دارید؟
ج: من تا کنون دوبار داماد شدم. ۲ عدد بچه دختر حاصل عشق اوّل بود. پس از ۳ سال دوباره باز با دختری بهنام اشراف ازدواج شد که تا کنون در خانهٔ من میباشد. حاصل این عشق یک پسر، چهار دختر است.
- مناجات:
- خدایا برف و باران آفریدی
- تو بهر مردمان نان آفریدی
- تو دادی رحمت خود را بهمردم
- تو بهر ما همه جان آفریدی
- ضبط صوت:
- گفت عقلم این جهان جز هارت و پوتی بیش نیست
- این عمارات قشنگ جز تله لوتی بیش نیست
- گفتمش بر کوچه باشد قیل و قال شیخ ما
- گفت خاموش ای پسر جز ضبط صوتی بیش نیست
- دوبیتیهای بهسبک محلی خراسانی:
- ایا دختر که تو مانند حوری
- مینی ژوپ کرده رانت را بلوری
- بهراه مدرسه باشی شتابان
- لبانت همچو آتش در تنوری
- دربارهٔ رادیو:
- کرده افکارم پریشان رادیو
- میشود دایم غزلخوان رادیو
- دیگران را بر رخ ما میکشد
- میکند ما را در افغان رادیو
- دربارهٔ هروئین:
- هروئین میزند چون مار نیشت
- گریزان میکند او قوم و خویشت
- بگرید مجری قانون بحالت
- تنفر دارد ایرانی ز ریشت
- نصیحت پدر بهفرزند:
- گوش کن ای پسر خوب و زرنگ
- تا بگویم بهتو اشعار قشنگ
- رو بخوان درس، بشو دانشمند
- تا بهدنیا بشوی با فرهنگ
- تا توانی بهجهان ورزش کن
- تا که چابک بشوی همچو خدنگ
- بهر نابودی دشمن تو بکوش
- گر ببارد سرت آماج فشنگ
- آنچه خواهی تو بخر ظرف و ظروف چینی
- محکمش دار وگرنه بکند زود جرنگ
- توی بازار بخر میوهٔ خوب
- در زمستان بنمایش آونگ
- پشت دیوار کسی تقـّه مزن
- تو بازار مکن رنگارنگ
- گوشت را چرخ نما با ماشین
- رنج بیهوده مکش با هاونگ
- سوی تریاک مرو در همه عمر
- شخص سالم نزند هیچ سرنگ
- تندخوئی تو مکن با هر کس
- تو مشو مثل همان پورپشنگ
- بهر میهن کمر خویش ببند
- هم چو اسبی که بر او بندند تنگ
- هوش خود بازنما در همه کار
- تا نگویند بتو ای مرد دونگ
- اول وقت برو در پی علم
- نه برو مدرسه در آخر زنگ
- گر مریضی برو در بیمارستان
- هی مخور صبح دوای بارهنگ
- ازدواجی بکن با دختر خوب
- همچو داماد نشین بر اورنگ
- با زن خویش تو خوشروئی کن
- نی سمج باش مثال خرچنگ
- گرکه با دزد گذارت افتاد
- مرد ومردانه تو با دزد بجنگ
- جامهٔ ساده و پاکیزه بپوش
- در مجالس مرو با پوست پلنگ
- گوش کن رادیو و پند بگیر
- نی چنانی که شود کلهات منگ
- رو بکن تحصیل علم آپولو
- تا شوی مانند آن آرمسترنگ
- مثل اکبر بهجهان باش مدام
- در همه کار بشو پیشاهنگ
- در مجالس رو سخنرانی بکن
- نی بکن اندر مجالس فنگ فنگ
- بر خیانت گرد ناموسی مرو
- تا خوری چک و سرت گردد دونگ
- بهر منزل باش دائم همچو مور
- جمله ارزاق و خوراکی کن ولنگ
- گر فراهم شد فسنجان هم بخور
- گر بهدست آری تو گوشت پنگ ونگ
- همچو «اکبر» ساز و آوازی شنو
- یا بزن سنتور و تیمپو یا که چنگ.