یادداشتهای روزانهٔ چهگوارا - دسامبر ۱۹۶۶ بولیوی
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
در شمارهٔ ۱۰ کتاب جمعه فصلی از «دفتر خاطرات چهگوارا» را خواندهاید. اینک فصلی دیگر از آن دفتر.
دسامبر ۱۹۶۶
بولیوی
- ۱
امروز بیهیچ حادثهئی سپری شد. شب هنگام مارکوز و رفقایش سر رسیدند. بیش از حد معمول راه پیموده و میان بر از سوی تپهها گذر کرده بودند. ساعت دو بامداد اطلاع دادند که کوکو و دیگر رفقا آمدهاند. جریان بهروز دیگر موکول شد.
- ۲
چینو پگاه با وضعی که بوی تظاهر میداد وارد شد. روز را بهگپ زدن گذراندیم او به کوبا میرود و شخصاً وضع را گزارش میدهد. تا دو ماه دیگر پنج نفر از اهالی پرو میتوانند بهما بپیوندند تا آن زمان عملیات شروع خواهد شد. درحال حاضر یک تکنسین رادیو و یک پزشک بهما پیوستهاند و تا مدتی نزد ما خواهند بود. تقاضای اسلحه کردند و من به آنها یک «بیزی» و چند تا «موزر» و نارنجک دادم و گفتم یک تفنگ امیک برایشان بخرند. قرار شد کمک کنیم تا پنج نفر از اهالی پرودا برایایجاد ارتباط بهمنظور ارسال اسلحه از آن سوی تیتی کاکا بهناحیهئی نزدیک پونو اعزام دارند. مشکلات کار در پرو مطرح شد و سخن از حملهٔ جسورانه برای آزادی کالیکستو بهمیان آمد . بهنظرم شگفتآور مینمود. گویا گروهی از بقایای چریکها در منطقه سرگرم عملیاتاند ولی نمیتوانند بهقلب منطقه راه یابند. بقیهٔ روز را بهداستانگوئی گذراندیم. با همان شور و شوق رخصت خواست و بهلاپاز رفت و عکسهای ما را هم با خود برد. کوکو ماموریت داشت مقدمات تماس با سانشز را فراهم کند (باید او را بعداً ملاقات کند) و هم چنین با رئیس اطلاعات ریاستجمهوری که خودش پیشنهاد کمک کرده است تماس بگیرد او شوهر خواهر اینتی است. شبکهها هنوز بسیار ابتدائی است.
- ۳
خبر تازهئی نیست. کسی برای شناسائی نرفته است چون امروز روز شنبه است سه تن ازکارگران مزرعه عازم لگن ایلاز شدهاند. آنها به ماموریتی رفتهاند.
- ۴
خبر تازهئی نیست. همه چیز آرام است. روز یکشنبه است. سخنرانی کوتاهی درباره نبرد ایراد کردم و نظر خود را دربارهٔ رفقای بولیوی که بزودی نزد ما میآیند بیان داشتم.
- ۵
تازهئی نیست. امروز قرار است بیرون برویم اما باران سخت میبارد لورو بیآن که اطلاع دهد تیراندازی کرد و در نتیجه آژیر و زنگ خطر بهصدا درآمد.
- ۶
آپولینر، اینتی، اوربانو، میگوئل و من حفر دومین نقب را آغاز کردیم. نقب دوم بهنهر اول نزدیک است. میگوئل بهجای توما آمده بود چون هنوز حالش بهجا نیامده بود. آپولینر میگفت که بهسازمان چریکی میپیوندد اما میخواهد لاپاز برود و بهکارهای شخصی خود سر و سامان بدهد. بهاو اجازه داده شد اما گفته شد که کمی صبر کند. اندکی قبل از ساعت یازده بهنهر رسیدیم ردپاها را پوشاندیم و تحقیق و شناسائی برای یافتن جای مناسبی جهت حفر نقب انجام گرفت. اما همه جا زمین سنگلاخ بود. از رگههای سنگ قطره قطره آب نشت میکند تا وقتی رودخانه خشک شود شناسائی محل را بهفردا موکول کردیم. اینتی و اوربانو بهشکار رفتند تا در شکار آهو بخت خود را بیازمایند. غذا کم داریم و باید تا جمعه در مصرف خوراک صرفهجوئی کنیم.