آوازی برای فیدل
ارنستو چهگوارا:
(۱۹۶۷ -۱۹۲۸)
تو گفتی که خورشید بر فراز خواهد شد.
بیا برویم
از آن راههای بینقشه
تا تمساحِ سبز را که بدان عشق میورزی از بند برهانیم.
بیا برویم
اهانتها را بروبیم
با ابروانمان که جاروب شدﻩٔ ستارگان شورشی تیره است.
یا پیروز خواهیم شد یا از کنارِ مرگ خواهیم گذشت.
در شلیک اول، تمامی جنگل
با حیرتی جوان و سرزنده از خواب خواهد پرید
و همان زمان و همان جا گروه روشن آرام
در کنار تو خواهد بود.
بههنگامی که صدای تو بادهای چهارگانه را در چهارسو
بهچهار سهم مساوی بخش کند
- زمین را، نان را، و عدالت و آزادی را-
در آنجا خواهیم بود ما،
با آهنگ کلماتِ هماهنگ در کنار تو خواهیم بود ما.
و هنگامی که کارِ غربالِ ستمگران
در پایان روز بهانجام رسد
همان زمان و همان جا بهعزم نبرد نهائی
در کنار تو خواهیم بود ما.
و هنگامی که جانور وحشی گُردﻩٔ زخم خوردﻩٔ خود را لیسه میکشد
- آنجا که نیزﻩٔ کوبا بیپروا فرود آمده است-
در کنار تو خواهیم بود ما
با دلهای پرغرور در کنار تو خواهیم بود ما.
هرگز اندیشه مکن که خون وحدت ما را بتوانند مکید
آن کلکهای پر زیور و زیب که با عطایایشان بههوا جست میزنند.
ما تفنگهایشان را میخواهیم
- گلولههایشان را
- و صخرﻩٔ سنگی را
و نه هیچ چیز دیگری.
و اگر آهنی ایستاد در راه و در برابر ما
مَلمَلی از اشکهای کوبائی طلب میکنیم
که با آن استخوانهای پارتیزانهایمان را بپوشانیم
در سفری این چنین که بهتاریخ آمریکا میکنیم.
همین و نه بیش.
- ترجمهٔ فریدون فریاد