یادداشتهای روزانهٔ چهگوارا
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
آنچه میخوانید فصلی است از «دفتر
خاطرات چهگوارا در بولیوی» از ۷ تا ۳۰
نوامبر ۱۹۶۶. چه در هفتم اکتبر ۱۹۶۷ در
- جنگلهای بولیوی کشته شد.
نوامبر ۱۹۶۶
۷
امروز در مرحله جدیدی آغاز شد. شب هنگام به کشتزار رسیدیم.سفر خوبی بود. من وپاچانگو با لباس مبدل از راهکوچابامبا وارد شدیم. تماس های لازم بر قرار شد و با دو جیپ به مدت دو روز بهراه ادامه دادیم.
در حوالی کشتزار از حرکت یاز ایستادیم. یکی از وسایط نقلیه بهمحل نزدیک شد، زیرا نمیخواستیم مالکین اطراف بهما بد گمان شوند. آنها از پیش شایع کرده بودند که ما برای معامله و تهیه کوکاین در این منطقه طرحی ریخته ایم. شاید شگفتانگیز باشد ولی می گفتند که تومینی داروساز این گروه است. در طول سفر دوم وقتی به کشتزار نزدیک میشدیمبیگوتز که از هویت من آگاه شده بود نزدیک بود از صخره پرت شود. جیپ را در کنار دره رها کرد. تقریبأ بیست کیلومتر راه رفتیم و پاسی از نیمه شب گذشته بود که به کشتزار رسیدیم. در این مزرعه سه کارگر عضو حزب کار می کردند. بیگوتز اظهار داشت که می خواهد با ما همکاری کند حزب هر چه می خواهد بکند، او به مونجی وفادار است و به او احترام می گذارد و از او مواظبت می کند. به نظر او رودولفو و کو کو نیز با او هم عقیدهاند. اما می افزاید که باید حزب را متقاعد کنیم و ضرورت نبرد را خاطرنشان سازیم.
از او یاری خواسنیم و گفتم تا وقتی که مونجی از سفر بلغارستان برنگردد بهحزب اطلاع ندهیم. هم حرف مرا شنید و هم بهمن یاری داد.
۸
روز را در منطقهء پردرخت کنار نهر که کمو بیش یکصد متر از خانه فاصله داشت گذراندیم. مورد حمله نوعی اردک قرار گرفتیم اردکها نوک نمی زدند ولی ناراحتمان می کردند. با انواع حشرات موذی از قبیل کنهء گاوی و گوسفندی مگس وساس و پشه روبهرو شدیم. بیگوت به کمک آرگاناراز جیپ را بیرون کشید و بهاو قول داد چند تا خوک و مرغ از او بخرد. قصد داشتم گزارشی دربارهء این حوادث تهیه کنیم اما آن را بههفتهء بعد که قرار است گروه دوم وارد شوندموکول کردم.
۹
روزی بی حادثه. همراه با تومینی بهجستوجوی سرچشمهءرود ناگاهواسو (در واقع نهر ناگاهواسو) پرداختیم اما به سرچشمهءآن نرسیدیم. رود از شیب تندی میگذرد و منطقهئی است که رهگذران بندرت از آن میگذرند. فرد با انضباط کامل میتواند زمانی بس دراز در این منطقه بماند. باران سنگین ما را مجبور کرد از بیشه بیرون آمده بهخانه برویم. شش تا کنهء گوسفندی یا گاوی را که بهبدنم چسبیده بود کندم و دورانداختم.
۱۰
پاچنگو و پمبو همراه رفیقی ار اهالی بولیوی بهنام سرافین برای شناسا ئی محل راه افتادند. آنها از ما دورتر رفتند و به شعبهء نهر (جویبار) رسیدند. همه چیز روبهراه مینمود. در بازگشت در خانه ماندند و بیهوده وقت گذراندند. راننده آرگاناراز آنها را دیده بود و با خود آورده بود و آنها نیز چیزهائی خریده بودند. من به شدت از کارشان خورده گرفتم. تصمیم گرفتم بامداد روز دیگر بهجنگل برویم و در آنجا اردوگاه دا ئمی بر پا کنیم تومینی در مزرعه ظاهر شد چون قرار بود کارگر مزرعه باشد. کار مناسبی نبود باید اول میدیدیم که آیا بهما اجازه، ورود افراد بیشتر یا لااقل افراد خودمان را میدادند یا نه. من با آنها خودمانی تر بودم.
۱۱
باز هم روزی بیحادثه در اردوگاه جدید در آنسوی خانه،جا ئی که میخوابیدیم، سپری شد.
این حشرات جهنمی آدم را مجبور میکنند بهننو وپشه بند پناه برد (تنها من پشهبند داشتم) تومینی بهملاقات آرگاناراز رفت و از او چند تا مرغ و بوقلمون خرید. گویا هنوز به او سوءظن نبردهاند.
۱۲
یک روز بیحادثهء دیگر. شناسا ئی اندکی به عمل آمد. زمینی را که بنا بود با ورود شش نفر از گروه دوم بهاردوگاه تبدیل کنیم. بخش انتخاب شده بر فراز تپه ئی کوچک در حدود یک صد متر از ابتدای آرامگاه قرار دارد. غاری در آن حوالی بود، با حفر چند گودال محل مناسبی برای پنهان کردن غذا و چیزهای دیگر بود. بر طبق دستهبندی گروه میبایست تا این زمان نخستین سه گروه دو نفری در راه باشند و در پایان هفتهء دیگر به کشتزار برسند. موی سرم بلند شده خیلی هم تنک است، موهای خاکستری بور شدهاند و میریزند. ریشم بلند شده است، در ظرف یک دو ماه دیگر بهخودم خواهم رسید.
۱۳
یکشنبه است. چند تا شکارچی و کارگردان مزرعه آرگاناراز از کنار منزلگاه ما گذشتند. آنها مردان جنگل بهشمار میروند. جوان و مجردند و از نفرت شدید نسبت بهارباب خود سرشار شدهاند و برای پیوستن بهگروه ما بسیار مناسبند. بهمن اطلاع دادند که خانهها ئی در حدود هشت فرسنگی بالای رودخانه وجود دارند. درههای پر آب و در بندهای مناسب نیز آنجا بهچشم میخورد. خبر دیگری نیست.
۱۴
یک هفته در اردوگاه. پاچنگو غمگین و ناراحت است اما باید بهاین حالت چیره شود. امروز کار حفر یک نقب را شروع کردیم. چیزهای مورد نیاز را در آن پنهان خواهیم کرد. سعی می کنیم تا حد ممکن نقب مرطوب نباشد.دهانهء آن را با کندهء درخت میپوشانیم و آن را در استتار کامل نگاه میداریم. حفر چاه یک متر و نیمی هماکنون پایاد یافته است و کار روی نقب بهخوبی ادامه دارد.
۱۵
حفر نقب ادامه دارد. پومپو و پاچنگو صبح و تومینی و من بعداظهر ساعت شش که دست از کار کشیدیم نقب دو متر عمق داشت. قرار است فردا آن را تمام کنیم و چیزهای مورد نیاز و با ارزش را در آن جا دهیم. شب باران میبارید و مجبور شدم از ننو فرار کنم. ننو تر شده بود چون پوشش نایلونی آن بسیار کوچک بود. خبر تازه ئی نیست
۱۶
کندن نقب تمام شد ودر ورودی آن بهطور مناسب از دیده پنهان شد. تنها یک کوره راه باید بهطور استتار بهوجود آید.ما فردا همه چیز را به خانه کوچک خود منتقل خواهیم کرد و با چوب و گل دهانه آن را خواهیم بست. طرح این نقب با شمارهء یک مشخص شده و در سند شماره یک منعکس است. بقیه کارها بر طبق معنول پیش میرود. پسفردا از لاپاز خبری خواهد رسید.
۱۷
حفره را از اشیاء و لوازم پر کردیم از جمله مقداری کنسرو که میتواند مورد استفاده قرار گیرد. با دقت بسیار آنرا پوشاندیم خبر تازه ئی از لاپاز نرسید. بچهها با آرگاراناز صحبت کردند و از او چیزها ئی خریدند و او در مورد مشارکت ما در امر تجارت کوکا ئین پافشاری می کرد.
۱۸
بازهم خبری از لاپاز نرسید. پاچنگو و پومبو بار دیگر برای شناسا ئی نهر بهراه افتادند اما معتقدند که اینجا برای اردوگاه جای مناسبی نیست. روز دوشنبه بار دیگر همراه تومینی برای شناسا ئی محل خواهیم رفت. آرگاناراز آمد و مدتی اینجا ماند و جاده را مرمت کرد. و سنگها را از رودخانه بیرون ریخت. بهنظر میرسد که از حضور ما در اینجا بدگمان نیست. همه چیز بهطور یکنواخت رخ میدهد. پشهها و کنههای دامی تن ما را جریحدار کردهاند و مدام ما را میگزند. در نخستین ساعات بامداد هوا کاملاَ سرد است.
۱۹
از لاپاز خبری نرسید. اینجا هم خبر تازه ئی نیست یک روز را در خفا بسر بردیم چون روز شنبه بود روزی که شکارچیان اینجا ظاهر میشوند.
۲۰
ظهر مارکوز و رولاندو وارد شدند. اکنون شش نفریم. بی درنگ بهبحث و تفسیر درباره سفر پرداختیم. آنها دیرتر از زمانی که ما انتظار داشتیم آمدند. چون هفته گذشته اطلاع داده بودتد این گروه چابکتر و تندتر از دیگران از راه سانپابلو سفر کرده بودند و تا هفته آینده چشم بهراه چهار نفر دیگر نبودیم.
رودولفو با آنها آمد و مرا تحت تاثیر قرار داد. مسلمأ امادگی بیشتری دارد تا همه چیز را بههم بریزد از بیگوت آمادگی بیشتری دارد پاپی او را از حضور من آگاه کرد و کوکو نیز. و بدین سان مقررات را شکست. بهتظر میرسید که این مورد از نظر جربزه و مدیریت حالتی رشکآمیز بهدنبال دارد. بهمانیلا نامه نوشتم و توصیهها ئی کردم (مدارک شماره ۱ و ۲) و همچنین بهپاپی نوشتم و بهپرسشهای او پاسخ دادم. رودولفو در آغاز بامداد از راه رسید.
۲۱
نخستین روز یک گروه بزرگ. باران سخت میبارید حرکت بهسوی قرارگاه جدید در زیر باران ما را تا مغز استخوان خیس کرد. اکنون در جای خود قرار گرفتهایم. چادر و خیمه ما گویا از پارچه روکش کامیون ساخته شده است.آب پس میدهد و خیس خیس است ولی با وجود این تاحدی ما را در برابر سیل باران محافظت میکند. ننو داریم پوشش آن هم از نایلون است. اسلحه بیشتری بهدستمان رسیده. مارکوز یک گاراند از انبار هم به رولاند و تفنگ امیک میدهیم. ژرژ نزد ما میماند اما سرپرستی کار را در مزرعه بهعهده خواهد گرفت. از رودولفو تقاضا کردم برایمان متخصص کشاورزی بفرستد. میکوشیم تا حدامکان بهاین وضع ادامه دهیم.
۲۲
توما، ژرژ و من در امتداد رودخانه ناگاهواسو به کاوش پرداختیم تا نهری را که تازه شناسا ئی شده بود بازرسی کنیم. رود بهسبب باران دیروز مشخص نبود. بهسختی میتوانستیم بهمحل مورد نظر برویم. نهر کوچکی بود که محل خروجی آن محصور بود و میتوانستیم از آن برای یک اردوگاه دا ئمی استفاده کنیم. بهشرط آن که آن را آماده و مرتب کنیم. کمی پس از ساعت 9 شب برگشتیم. خبر تازه ئی نبود.
۲۳
دیدبانی را افتتاح کردم. مشرف بر خانه کوچکی در کشتزار است. در مورد بازرسی و یا حضور رهگذران مزاحم از پیش میتوان آگاه شد. وقتی دو نفر برای مأموریت و شناسائی میروند بقیه باید کشیک سه ساعته بدهند. پومبو و مارکوز استحکامات اردوگاه را تا نهر که هنوز هم در حال طغیان است شناسا ئی کردهاند.
۲۴
پاچو و رولاندو برای شناسائی نهر بیرون رفته میباید تا فردابرگردند. شب گذشته دو تا ار کارگران کشتزار آرگاراناز (پرسهزنان بهاینجا آمدند) وملاقاتی غیرمنتظره بهعمل آمد. دیگر چیز عجیبی نبود. بههرحال آنتونیو که برای شناسا ئی رفته بود و توما که رسمأ در خانه بهسر میبرد هر دو غا ئب بودند بهبهانه شکار، تولد آلیوشا.
۲۵
از برج نگهبانی گزارش دادند که یک جیپ با دو یا سه سرنشین بهآنجا آمده است. گویا مامورین بخش پیشگیری مالاریا بودند که بعد از گرفتن چند نمونه خون آنجا را ترک کردند. پاچو و رونالدو شبهنگام بسیار دیر وقت رسیدند. آنها نهر را از روی نقشه شناسا ئی کرده بودند. مسیر اصلی را دنبال کردند اردوگاههای متروک را یافتند.
۲۶
امروز شنبه است. همه در خانه ماندهایم. از ژرژ خواهش کردم سوار بر اسب شود و برود رودخانه را شناسائی کند و ببیند تا کجا گسترده شده است. اسب اینجا نبود، او (۲۰ تا ۲۶۵ کیلومتر) پیاده راه رفت تا از دونرومبوتو اسبی عاریه کند. شب فرا رسید و او هنوز برنگشته است. خبری هم از لاپاز نیامد.
۲۷
ژرژ هنوز نیامده است.دستوری صادر کردم تا در طول شب مراقبت کننداما در ساعت ۹ نخستین جیپ از لاپاز رسید. جواکین و اوربانو همرام کوکو آمدند و فردی از اهالی بولیوی را هم با خود آوردند. او دانشجوی پزشکی و نامش ارنستو، آمده بود نزد ما بماند. کوکو رفت و ریکاردو، برولیو ، میگوئل و شخصی بهنام اینی، را آورد او نیز قصد اقامت داشت. حالا رویهمرفته دوازده تن شورشی هستیم، علاوه بر ژرژ که نقش مالک را بازی میکند کوکو و رودولفو مسئول تماس و ارتباط خواهند بود. ریکاردو اخبار اضطرابآمیزی آورد الچینو در بولیوی است و میخواهد مرا ملاقات کند و بیست نفر را بفرستد. این امر مشکلاتی بهبار میآورد زیرا ما مبارزه را جهانی میکنیم بیآن که بهاستانیسلائو توجهی کرده باشیم. رای بر این شد که او را به سانتاکوز بفرستد و کوکو او را سوار کند و بهاینجا بیاورد. صبح زود کوکو با جیپ ما را ترک کرد و ریکاردو روز بعد بهمنظور سفر به لاپاز راه افتاد. کوکو سری بهمحل رومبرتو خواهد زد و سراغ ژرژ را خواهد گرفت. در گفتگوی قبلی با اینتی گفت که تصور نمیکند استانیسلائو به قیام بپیوندد اما بهنظر میرسد قصد دارد رابطه خود را قطع کند.
۲۸
بامداد نه از ژرژ خبری شد و نه کوکو بازگشت. پاسی از روز گذشته آمدند. اتفاقی نیفتاده بود کمی بیخیال و بیمسئولیت در خانه رومبوتو مانده بودند.
بعدازظهر من گروه بولیوی را فراخواندم و مسئله اعزام بیست نفر از اهالی پرو را پیش کشیدم. همه موافقت کردند و قرار شد تا شروع عملیات دست بهاین کار دست نزنیم.
۲۹
برای مطالعه امکانات رودخانه و شناسائی نهر که مسلمأ اردوگاه جدید ما در آنجا برپا خواهد شد عازم شدیم. گروه عبارت بود از تومینی، اوربانو، اینتی و من. جای امنی بود.اما بسیار تیره بود. کوشیدیم نهر دیگری را که در حدود یک ساعت دورتر بود آزمایش کنیم. تومینی زمین خورد و قوزک پایش در رفت شب هنگام پس از اندازهگیری رودخانه به منزل رسیدیم. همه چیز به همان منوال بود. کوکو به سانتاکروز زفت و آنجا منتظر چینو ماند.
۳۰
مارکوز، پاچو، میگوئل و پومپو بهماموریت رفتند. با این دستورالعمل که نهر دوردست را شناسائی کنند. باید در ظرف دو روز دیگر برگردند. باران سختی میبارید. در خانه تغییری رخ نداد.
تحلیل ماهانه: همه چیز روبهراه بود. بدون مشکلی وارد شدم. نیمی از افراد نیز همینطور، گرچه تا حدی تاخیر داشتند. همکاران ریکاردو بر علیه همه مشکلات خواهند جنگید. دورنما در این ناحیه متروک خوب است. همه جوانب دلالت بر این دارند که میتوانیم تا زمانیکه ضروری بدانیم در اینجا اقامت کنیم نقشه ما از این قرار است. در انتظار بقیه افراد میمانیم، افراد بولیوی را دست کم به ۲۰ نفر افزایش میدهیم و عملیات را شروع میکنیم. ما هنوز مجبوریم از عکسالعمل مونجی با خبر شویم و بدانیم افراد گوارا چهگونه رفتار میکنند.
برگردان م. معلم