اسطورههای خورشید و ماه ۱
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
باجلان فرخی
خورشید و ماه، همچون پدیدههای دیگر در اساطیر و افسانههای جهان جای ویژئی دارد که کیفیتش در هر دوره، با چگونگی زندگانی ومعیشت انسان مربوط میشود. شکل گرفتن این اسطورهها از زمانی آغاز میشود که انسان از معیشت مبتنی بر شکار به کشاورزی روی میآورد. بدین سان ارزشمندی آب و خاک و نور برای انسان از «دورهٔ نوسنگی» آغازمیشود و چنین است که با توجه به ترکیبات و اجزاء هر اسطوره میتوان بهزمان شکل گرفتن آن پی برد. اگرچه زمان و مکان این اسطورها متفاوت است، اما هم از همانندیهای خاصی برخوردارند. علت این همانندیها را باید در شرایطی جستوجو کرد که هر اسطوره در آن بوجود میآید. به نظر میرسد که اشکال سادهٔ این اسطورهها زمانی هستی یافته باشد که انسان بهجهان پیرامون خویش و نیایش عناصر مورد نیاز و اعجابانگیز توجه کرده باشد. اما اشکال پیچیدهٔ این اسطورهها زمانی پیدا شد که از دورهٔ «مفرغ» تا دورهٔ «آهن»، «دولت شهر» های بزرگ شکل گرفت و انسان بهتدریج از «چند خدائی» به «یک خدائی» روی آورد. بهعبارت دیگر، دیگرگونی و تنوع اشکال اسطورههای خورشید و ماه و نیز شباهت نسبی این اشکال نزد اقوام متفاوت تابع شرایط مادی و نیز تحولات زندگانی اجتماعی آنهاست. برای شناخت تطبیقی اسطورههای خورشید و ماه، بهترین راهنما توجه به همانندیها و تفاوتهای این اسطورهها در زمانها و مکانهای متفاوت است.
هند
نزد هند و آریائیها بهروزگار آغاز کشاورزی در توجه به «انیمیسم»[۱] و حالات مختلف خورشید در آسمان، در «ودا»ها سه خدای خورشیدی وجود دارد که عبارتند از: «سوریا»[۲]؛ «سویتری»[۳] و «وَیوسوَت»[۴].در اسطورهای «سوریا» پسر «ویائوس»[۵]-زمین- و در اسطورههای بعدی پسر «برهماست» در اسطورهای «سوریا» دارای سه چشم و چهار دست و گیسوئی زرین است و در اسطورهئی دیگر، که زمان آن پس از اختراع گردونه است، گردونهئی دارد که هفت اسب یا اسبی هفت سر و در جایی دیگر ماهی یا نُه مادیان آن را میکشند.
«ویوسوت» خورشیدی است که از افق برخاسته و خدای خورشیدیِ دیگری است که موئی زرین دارد و «سویتری» نیز خورشیدی است که از افق شرق برآمده و بهافق
غرب نرسیده است. پس از این «سویتری» نیز گرودنهئی داردکه دو اسب رخشان و نیرومند آن را میکشند و بودن «سویتری» در آسمان سبب تباهی بیماریها، و طول عمر انسان و جاودانگی دیگر خدایان است، و شبانگاه نیز آرامش پرندگان و گله و انسانها را در آشیانه و آغل و کلبه فراهم میسازد. در اسطورههای ودائی بعد از این دوره از «ویوسوت» و «سویتری» خبری نیست و تنها از یک خدای خورشیدی، یعنی از همان «سوریا»، یاد میشود و نقش دو خورشید - خدای دیگر بدو تفیض میگردد. دراینجا باید از دو خدا بانو نیز بهنامهای «اوشا»ء و «رتری»[۶] یاد کرد که نقش آنها به«سویتری» واگذار شده بود، و این احتمالاً در دورهٔ پدرسالاری رخ داده است، و این دو بعدها یاور «سوریا» میگردند.
«اوشا»، که زیباترین خدابانوی سپیده دم است، دختر «دیاووس» و خواهر «آگنی»[۷] و «سوریا»-و بعد زن «سوریا»-است و همچون «آگنی»-خدای آتش-تولدی سهگانه دارد، یعنی در ابرها، دریا و آسمان، وگردونهی او را هفت گاو سرخ میکشند. «اوشا» پیراهنی سرخ فام با حاشیهای زرین دارد-که این تمثیلی از طبیعت است-و اوج زیبایی او هنگامی است، که بامدادان شوی خود «سوریا» را در آغوش میکشد. «اوشا» جاودانه جوان است و دَم و زندگانی موجودات از اوست و اوست که ختفگان را از خوابی مرگ مانند بیدار میکند و مردان را بهکار روانه میکند. برای انسان «اوشا» در بردارندهٔ ثروت و نور است و اگرچه خود همیشه جوان است پدید آورندهٔ گذر عمر بر انسانها است. «اوشا» خواهری دارد بهنام «رتری» که خدابانوی شب است و جامهئی سیاه با پولکهای زرین دارد، و هم اوست که مردم و پرندگان و حیوانات را برای آرمیدن به کلبه و آشیان و آغل روانه میکند. ماه نیز در هند باستان اسطورههای خاص خود دارد که در دیگر گونیهای تاریخی شکل آن در دو نقش «سومه»[۸] و «چندره»[۹] نمایان میشود. «سومه» که بیشک خدائی گیاهی است نخست عصارهٔ شیرگون گیاهِ «سومه» و بخشی از لوازم قربانی برای خدایان «ودا»ئی و نوشابهٔ خدایان و مایهٔ قدرت آنان است. «آگنی» به«سومه» بسیار رغبت دارد و به همین دلیل «سوریا» در رقابت با «آگنی» و در جستجوی قدرت «سومه» را بههمسری میگیرد و «سومه» در نقش شوهر خورشید یا «سوریا» ماه یا خدای ماه ظاهر میشود. در این اسطوره «سوریا» شوهرش را با آب اقیانوس غذا میدهد و «سومه» در نقش ماه نگهدارندهٔ نقش پیشین خود خوراک خدایان است و گیاهان و موجودات دیگر نیز از او تغذیه میکنند. بدینسان زندگی گیاهان از «سومه» و نور اوست و بدر و محاق ماه ناشی از مصرف شدن و تغذیهی او از آب اقیانوس است و در این فاصله ۳۶۳۰۰ خدا از تن «سومه» نیرو میگیرند.
در اسطورهٔ دیگری - که احتمالا از دورهٔ پدرسالاری است- بدر و محاق ماه ناشی از رفتار ماه با همسران اوست. در این اسطوره ماه هفت زن دارد و از این میان تنها
بهیکی از آنها بهنام «روهینی»[۱۰] التفات دارد. همسران دیگر ماه که همه دختران «دکشه»[۱۱] اند بهپدر شکایت میبرند و او دامادش را نفرین میکند و ماه زایل میشود و باز بهخواهش همین دختران پدر نفرین خود را پس میگیرد و از آن هنگام است که ماه در هر ماه تنها پانزده شب دیده میشود. «سومه» یا ماه برای آن که از نفرین پدر زن خلاص شود و صاحب فرزند گردد فدیه میدهد اما پیش از آن که خلاص شود خطای دیگری از او سر میزند، بهاین معنی که «تارته»[۱۲] زن آموزگار خدایان و فرزانهٔ بزرگ را میدزدد و بدین گونه دستخوش خشم خدایان میشود و در نبردی که پیش میآید «شیوا»[۱۳] ماه را با نیزهاش بهدو نیم میکند و از آن زمان بهبعد است که در هر پانزده روز نیمی از ماه دیده میشود. «تارته» از ماه صاحب پسری میشود و با وجود آن که بهیاری خدایان به خانهٔ شوهر بازگردانده میشود فرزندش «بودا» را بهخانهٔ شوهر قبلی میبرد و ماه هم از مجلس خدایان رانده میشود. از این پس ماه آواره میشود و آن قدر سفر میکند که چهرهاش بیرنگ میشود و در این سفر گردونهئی سه چرخه دارد که مال بند آن طناب سرخ رنگی است و در یک اسطوره اسبی سفید و در اسطورهئی دیگر پازنی رنگ پریده آن را میکشد.
پس از این، «سومه» با نام «چندره» نمایان میشود که این احتمالاً مربوط بهپس از رواج کشاورزی، و در دورهٔ گلهداری است. «چندره» منشأ فراوانی و حاصلخیزی است و در اسطورهٔ دیگری کرهٔ اقیانوسِ شیر است و چنین بهنظر میرسد که اسطورهٔ «سومه»، همچون خدای گیاهی و خدای ماه، ازاسطورهٔ «چندره» کهنتر باشد. در جای دیگر از «ودا»ها، با گذشت زمان خورشید وسیلهٔ کار «وارونه»[۱۴]، پاسدار قانون جهان و فرمانروای جهان است، و از او بهعنوان چشمان «وارونه» یاد میشود. در «اوپانیشاد»(upanishad)ها ماه جایگاه ارواح مردگان است و در این دوره ارواح پس از طی مراحلی مختلف بهماه میروند و در صورت دلبستگی بهزندگانی و کردارشان -کردار دَم مرگ- بار دیگر بهزمین باز میگردند و در کالبد موجودی نو نمایان میشوند و اگر از کردار رهائی یافته باشند از ماه بهخورشید و از آنجا بهبارگاه «بَرَهمن» که روشنائی ناب و خورشید مطلق و جلوهٔ تازهئی از خورشید پیشین است راه مییابند.[۱۵]
ایران
در اساطیر هند و ایرانی خورشید و ماه با گذشت زمان شکلهای گونان بهخود میگیرند و با تحول زندگانی انسان در نقشهای مختلف نمایان میشوند. بعداز گسترش آیین زرتشت در ایران اسطورههای خورشید و ماه شکل تازهئی به خود میگیرند، و نقشهای پیشین آنها را میتوان در آثار زرتشتی باز یافت. خورشید در «یَشت» ششم یعنی در خورشید یشت، یکی از ایزدان زرتشتی است و در این «یشت» آمده که میان خورشید و ماه بهترین دوستیها برقرار است: «میستائیم دوستی را، آن بهترین دوستی
را که در میان ماه و خورشید موجود است»[۱۶]، و هم در این «یشت» خورشید با اتکای بر «انیمیسم» صفاتی از قبیل جاودانگی، شکوهمند، تیزاسب وغنی دارد: «ما خورشید فناناپذیر و باشکوه و تند اسب را خشنود میسازیم»[۱۷]. در تقویم کهن ایرانی روز یازدهم هر ماه «خورشید روز» نام دارد و «ابوریحان بیرونی» ماه دهم سال یعنی دی ماه را «خورشید ماه» میخواند. گزنِفون از گردونهٔ خورشید در اعیاد ایرانی و «کرتیوس» از اسب خورشید بلورین فراز خیمههای شاهی درجنگها سخن میگویند و بهگفتهٔ «هرودت» ایرانیان مبتلا بهبرص را در خارج از شهر نگه میداشتند و معتقد بودند که بیمار دربارهٔ خورشید مرتکب جرمی شده است.
خورشید در ایران پیش از «زرتشت» و نیز پیش از پیدائی «میترائیسم» یا «مهر» پرستی از خدایان بزرگ ایرانی است. با گسترش آیین «زرتشت» خورشید از مسند خدائی بهزیر میآید و در خورشید «یشت» بهیکی از ایزدان تبدیل میشود، و از آنجا که همزمان با ظهور زرتشت «مهر» پرستی در بخش عظیمی از آسیا گسترش یافته بود در آیین زرتشتی هم ویژگیهای خورشید- خدای پیشین به «ایزدمهر» زرتشتی تفویض میشود. «مهر» در اساطیر زرتشتی درواقع جلوهٔ معنوی خورشید است که در «مهر یشت» جای خورشید را میگیرد و ویژگی تازهئی متناسب با آیین زرتشتی مییابد. «مهر پرستی که ریشهٔ آن بهدورهی مفرغ و پیدائی «دولت شهر» ها باز میگردد نخستین گامهای یکتاگرائی انسان در هماهنگی بازندگانی خویش است. «مهر» در اساطیر زرتشتی در برخورد با این آیین بهصورت مظهر روشنائی، ایزد عهد و میثاق و جنگ و سرانجام داور پس از مرگ اعمال انسان جلوهگر میشود. بدینسان، همچنان که مسیحیت بعد از این بخش عظیمی از «مهر» پرستی را در غرب جذب میکند، آیین زرتشتی نیز بسیاری از جلوههای آیین مهرپرستی را نگه میدارد و درواقع این هر دو آئین بنای خود را بر این آیین استوار میکنند. و چنین است که مهرروز یعنی شانزدهم مهرماه در آیین زرتشتی به جشن مهرگان و روز بیست و پنج دسامبر، یعنی روز تولد «مهر»، روزتولد عیسی اختصاص مییابد. «اهورَمزدا بهاِسپنتمان زرتشت گفت ای اسپنتمان هنگامی که من مهر دارندهٔ دشتهای فراخ را بیافریدم او را شایستهٔ ستایش بودن، مساوی در سزاوار نیایش بودن، مساوی با خود من که اهرومزدا هستم بیافریدم»[۱۸]. درهفت قسمت از اوستا کالبد «اهورمزدا» همانند خورشید ترسیم شده و در جائی دیگر، خورشید چشم «اهورَمزدا» است. همچنان که سرانجام در هند «سوریا» چشم «وارونه» و «میترا» میشود در ایران نیز این ویژگی خورشید با گذشت زمان در آیین زرتشت به«اهورمزدا» منتقل میشود چنان که پیش از این، این ویژگی در «مهرپرستی» به«مهر» جلوهٔ معنوی خورشید است. انتقال یافته بود... ماه نیز چون خورشید در اساطیر ایرانی و آیین زرتشت نقش خاصی دارد. در آیین زرتشتی ماه به پاسدار ستوران تبدیل میشود، و همین یشت را به آن اختصاص
دادهاند: «ماه حامل نژاد ستواران، گوش یکانه آفریده را، چهارپایان گوناگون را خشنود میسازیم».[۱۹] «ابوریجان بیرونی» میگوید ایرانیان میپندارند که گردونهی ماه را گاوی از نور که دو شاخ زرین و ده پای سیمین دارد میکشد و این گردونه در شب دهم دی ماه یک ساعت نمایان میشود و هر کس که آن را ببیند اگر حاجتی بخواهد روا شود.[۲۰] روز دهم هر ماه در تقویم کهن ایرانی «ماه روز» نام دارد و در اوستا از ماه نیایش که سه بار درماه انجام میشد یادشده است. در آیین زرتشتی هم، مانند اساطیر ودائی، ارواح پاک بهماه راه مییابند و در صورت منزه بودن بهخورشید میروند و اگر پاک باشند به «اهورا» میپیوندند و تنها تفاوت میان اسطورهٔ زرتشتی و «ودا»ئی نبودن «چرخ زائیده شدن» در اسطورهٔ زرتشتی و تبدیل ماه به گردونه مرگ است که ناشی از بدر و محاق و انوار سرد ماه و رخشندگی آن در شب است. هنوز هم در ایران بازماندهٔ باورها و اسطورهها، مراسم و آیینهای نیایش خورشید و ماه را میتوان بازیافت. بهاحتمال زیاد نوروز و جشن نوروز بازماندهٔ بزرگداشت خورشید و نیایش خدایان گیاهی است. برافروختن چراغ و شمع در مراسم نوروز و پاک داشتن خانه و پرورش سبزه یادگاری از زمانی دور، و سخن خیام در این زمینه نیز گویای همین نکته است: «... آفتاب از سرحمل برفت و آسمان را بگردانید و تاریکی از روشنائی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مرتاریخ این جهان را... چون آن وقت را دریافتند سلطان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب را و از بهر آن که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ نگاه دارند...»[۲۱]. در سیلان نیز هنوز هر سال ۱۳ و ۱۴ «آوریل» را که مقارن بازشدن گلها و شکوفههاست جشن میگیرند و جشن با پایان سال کهنه و پیش از آغاز سال نو شروع میشود و چنین است که درخانهها بههنگام تحویل سال چون ایران چراغ روشن میکنند و همه کارها متوقف میشود و با آغاز ورود خورشید بهبرج نو جشن نیایش خورشید آغاز میشود[۲۲].
در بسیاری از مناطق روستائی و شهری ایران و نزد عامه خورشید و ماه زن و مردند و خواهر و برادر و دلدادهٔ یکدیگر: در گیلان و مازندران خورشید زن است و ماه مرد و لکههای چهره ماه اثردست خورشید است بر چهرهٔ ماه، در افسانهئی در آغاز درخشندگی ماه بیش از خورشید است و خورشید از روی حسادت دست گِلآلود خود را در وقت کار بهصورت ماه میکشد و از آن زمان نور ماه کمتر ازخورشید میشود؛ و باز اینجا و آنجا میشنویم که خورشید و ماه عشاق یکدیگرند و هیچگاه مگر در روز رستخیز (رستاخیز، قیامت)- بههم نمیرسند که اگر چنین شود دنیا به آخر میرسد. نزد روستائیان مازندران سیزده روز اول «کرچه ماه»[۲۳] میان - خورشید (=عزیز) و ابر (=کرچه) - نبردی در میگیرد که اگر خورشید پیروز شود آن سال خشکسالی میشود و
اگر ابر پیروز شود آن سال بارانی خواهد بود. نزد مردم گیلان و مازندران در قسمتهای کنار دریا خورشید از دریا بر میخیزد و در دریا غروب میکند، و نزد برخی از گروههای ترکمن خورشید از ظلمات بر میخیزد و به زیر زمین یا ظلمات میرود.
در یک افسانهٔ لری خورشید و ماه دلدادهٔ یکدیگرند و در افسانهٔ دیگری چنین گفته شده که: «ماه دلدادهٔ خورشید است و هر دو در آسمان به کار خود مشغولند. همیشه ماه در این خیال است که سحرگاه راه خورشید را ببندد و با او همآغوش شود، که خواب بر او غلبه میکند و کاری از پیش نمیبرد. سرانجام ماه ستارهئی را به خدمت میگیرد و از او میخواهد که سحرگاه وقتی که خورشید به او نزدیک میشود بیدارش کند و عاقبت نیمه شبی ستاره ماه را بیدار میکند و ماه با دلبری و بیان عشق با خورشی همآغوش میشود. خورشید و ماه کار خود را فراموش میکنند و آن شب بلندترسن شب سال میشود. از آن زمان تا بهحال هر سال یکبار در زمستان ماه و خورشید بهوصال یکدیگر میرسند و آن شب بلندترین شب سال یعنی یلدا است.» [۲۴] در «قشم» علت تف و گرمی خورشید نفرین مادر خورشید به سبب نافرمانی فرزند اوست. در بسیاری از مناطق ایران خورشید و ماه از دریا، چاه یا کوه برمیآیند و در دریا، چاه یا کوه غروب میکنند و افسانههای کم و بیش مشابهی در این باره وجود دارد. سوگند به خورشید و ماه هنوز در بسیاری از مناطق روستائی و شهری ایران رایج است و از آن جمله است: «بهاین چشمهٔ آفتاب سوگند. به ماه سرسفید سوگند. به خورشید زیبا و عزیز سوگند. به انوار خورشید سوگند. به ماه سوگند که چون گل طلاست بر «سربند»زنی. به آفتاب چهل تیر سوگند. به آفتاب خسته سوگند. به ماه قسم، به روز روشن خسته قسم»، و مانند اینها، و همهٔ این باورها و روایتها یادگار زمانهای دور است.
سیلان در سیلان و در فرهنگ «سینهالا»[۲۵] خورشید و ماه هنوز هم از تقدس خاصی برخوردارند و نزد قوم [۲۶] «ودا» که در مناطق دور و جنگلی سیلان به صورت جمعی و از راه کشاورزی - شکار زندگی میکنند خورشید مورد نیایش است، و در بسیاری از جزایر هم ماه را نیایش میکنند. نام خدای خورشیدی در این دیار «ایرادوییو»[۲۷] و نام خدای ماه «هاندا دوییو»[۲۸] و «سوما» است. «لوتوس» (نوعی نیلوفر آبی) در این سرزمین نیز مثل هند نماد خورشید است و در تندیسهای متعدد «بودا» را نشان دادهاند که در درون گل نیلوفر است و گوئی که از درون این گل زائیده میشود، همچنان که در هند نیز چنین است، در یک اسطورهٔ مصری نیز خدای خورشیدی «را»[۲۹] از درون «نیلوفر» پا به جهان میگذارد. و چنان که پیش از این اشاره کردیم روز ۱۳ و ۱۴ آوریل در سیلان روزهای نیایش خورشید و انجام مراسمی کم و بیش شبیه مراسم نوروزی ایرانیان است. [۳۰].
سومر، اکد، بابل، آشور
در «سومر» و «اُکَّد» و بعد در «بابل» و «آشور»، «سین» [۳۱] خدای ماه پیرمردی است با
ریش انبوه و بلند که شبها با نور خود بدکاران را نشان میدهد و هم اوست که بعدها به دستور «مردوک» [۳۲] زمان را اندازه میگیرد. او فرزانهٔ بزرگی است که آخر هر ماه خدایان با او به مشورت مینشینند و زن او «نینگوال»[۳۳] نام دارد.
خورشید در اساطیر «سومر» و «اکد» و «بابل» و «آشور»، «شَمَش»[۳۴] نام دارد و خدائی است که خاستگاه او از کوهسار شرق است. هر بامداد مردان عقربی کوهستان شرق و پاسدار «شمش» دروازهی کاخ خورشید را میگشایند و خورشید زرینموی بر درگاه میایستد و با ارهٔ درخشان خود، - که کلید کوهسار شرق است- بر ارابه مینشیند و آسمان و زمین را غرق در نور میکند و غروب ارابهاش در کوهستان غربی ناپدید شده به ژرفای زمین میرود و تمام شب را در زیرزمین در راه است و بامداد از دروازهٔ شرق دیگر بار طلوع میکند. با گذشت زمان «شمش» چون خورشید ایرانی در هیات خدای عدالت و داوری نمایان میشود و سایهها را میراند و خطاکاران را کیفر میدهد و انوار او تور بزرگی است که بدکاران را به دام میاندازد. او قاضی آسمان و زمین است و معبد «شمش» در بابل خانهٔ قضاوت جهان نام میگیرد. «شمش» در اوج اقتدار «دولت شهر»های بابلی ویژگی دیگری مییابد که همانا آگاه بودن از آینده است و از درگاه او پیشگوئی میطلبند برای او قربانی میدهند، و یا با ریختن قطرات روغن بر آب و تفسیر نقشهای روغن بر سطح جام و نیز دیدار اشکال و نقوش جگر حیوان قربانی شده از آینده آگاه میشوند. زن شمش در اساطیر بابل و آشور «ایا»[۳۵] نام دارد و از این دو قاضی و قانون تولد مییابند.[۳۶]
کنعان و فنقیه
در اسطورههای «کنعان» و «فنقیه» ازدواج خدای ماه «یره»[۳۷] و زن او «نیکال»[۳۸]، مانند مراسم ازدواج اعراب و روستاهای کنونی غرب ایران است. پدر عروس - پادشاه «سومر» - برای رضایت دادن به این ازدواج تحفهها و هدایای بسیاری از ماه دریافت میکند که شامل دههزار پاره طلا، هزار پاره نقره و گوهرهای مختلف است، و ازدواج در پایان ماه نو انجام میگیرد[۳۹].
مصر
در مصر «را» خدای خورشیدی پیش از پیدائی، در اقیانوس «نو» یا «نون»[۴۰] نامتعین و «اتوم» نام دارد. «اتوم»[۴۱] به «را» بدل میشود و جهان را شکل میدهد. در این اسطوره «را» در نقش خورشیدـخدا هر روز بامدادان پس از شستشو در نیل آسمانی بر قایق مینشیند و دوازده قمر خود را که نماد ۱۲ بخش روز است طی میکند. اسطورهٔ خورشیدـخدای، «را»، کاملترین اسطورهٔ خورشید مصر، و اسطورهئی ترکیبی است که با طی مراحلی مختلف به یگانگی میرسد. خورشید و بعدها در زمان «آمنوفیس» چهارم همچون مبدأ یگانه است و سرود خورشید «اختاتون» در ستایش خورشید یکی از
زیباترین سرودهاست [۴۲]. پیش از این خورشیدـخداها در دورههای مختلف و مناطق مختلف مصر با نامهای مختلف نمایان میشوند و هر یک اسطورهئی خاص زمان خود دارد، که از آن جمله است «هرخت»[۴۳]، «هر ماخیس»[۴۴]، «هور»[۴۵] و «خپری»[۴۶] ... که هر یک شکل خاصی دارد. خورشید در اسطورهٔ مصری، تخم یک غاز غول پیکر و آسمانی است که هر روز یک تخم میگذارد و در اسطورههای بعدی، که احتمالاً از دورهی گلهداری است، خورشید گوسالهئی است که هر روز بامداد از مادرزاده میشود و سرخی آسمان بامدادی ناشی از خون ماده گاو به هنگام زادن است. این گوساله میبالد و بزرگ میشود و هر غروب مادرش آن را میخورد و بامداد دیگر باز از مادر متولد میشود. در اسطورهٔ دیگری خورشید گوی بزرگ و غلتانی است که سرگین گردانی غول پیکر، یعنی «خپری»، آن را در آسمان میگرداند و حرکت خورشید از اوست و در اسطورههای بعدی، در روزگار مفرغ، خورشید چشم راست عقابی بهنام «هور» است که تن آدمی و سر عقاب دارد، و ماه هم چشم چپ اوست در یکی دیگر از این اسطورهها «را» دختری دارد بهنام «هاتور» [۴۷] که خدای بانوی آسمان است و خورسید هر شب به دامان او پناه میبرد.
ماه نیز در اساطیر مصر نامهای گوناگون دارد، از آن جمله است «آه»[۴۸]، «خونوس»[۴۹] و «تحوت» [۵۰]. «تحوت» پیر مردی است سخنور و سخندان و حامی هنرمندان، که در دورهٔ مفرغ با تن آدمی و سر لکلک نمایان میشود و در یکی از اسطورههای این دوره تنی چون سگ و سری چون سر میمون دارد، و در آخرین اسطورهها پسر «را» است، و در جای دیگر پسر «نوت»[۵۱]، یعنی آسمان، و «گب»[۵۲]، یعنی زمین، است که ۳۲۳۶ سال بر زمین فرمان راند و بعد به آسمان و قلمرو «را» رفت [۵۳].
چین
خورشید در یک اسطورهٔ چینی پسر خاقان «شون»[۵۴] است. در اسطورهٔ دیگری در آغاز ده خورشید وجود دارد که هر یک بهنوبت در آسمان نمایان میشوند. در این اسطوره، هر بامداد یکی از خورشیدها از درهٔ روشنائی بر میخیزد و پس از آنگه مادرش او را در دورترین دریاچهئی که در کرانهٔ شرق قرار دارد شستشو داد، بر بالهای درخت «فوسانگ»[۵۵] مینشیند و از آنجا سوار بر ارابهئی میشود که چند اژدها آن را میکشند، و سپس راهی آسمان میشود، و غروب در دورترین منطقهٔ غرب گردونهٔ او بر قلهٔ کوه «ین - دزو»[۵۶] بر درختی برود میآید و از آنجا، از راه زیرزمین، عازم شرق میشود. در این اسطوره به هنگام زوال هر دودمان خاقانی یا مرگ خاقانی بزرگ گاه بهجای یک خورشید چند خورشید نمایان میشوند و از آن جمله است در زمان انتقال فرمانروائی از دودمان «شیا»[۵۷] به دودمان شانگ[۵۸] که دو
پاورقی
- ^ Animism جانگرائی و زنده پنداری
- ^ Surya
- ^ Savitri
- ^ Vivasavat
- ^ Dyaus
- ^ Usha
- ^ Ratri
- ^ Agni
- ^ Suma
- ^ Chandra
- ^ Rohini
- ^ Daksha
- ^ Tarta
- ^ Shiva
- ^ Varuna
- ^ Indian Mythology V.Ions, Laruousse Mythology, Larvousse World Mythology
- ^ ، ^ یشتها ج 1. گزارش پوردوود ص 311
- ^ مهر یشت گزارش پوردوود.
- ^ ماه یشت، گزارش پوردوود.
- ^ آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی.
- ^ نوروزنامه، ص 15-6 خیام نیشابوری، به کوشش علی حصوری، انتشارات طهوری.
- ^ The Sun and the Moon V. Vitharana Nugegodal Vedin Transition V.S.
- ^ Kerce,Korce
- ^ بروجرد، چال گودرزی،به روایت علی خاص.
- ^ Sinhala
- ^ Veda
- ^ Iradeviyo
- ^ Handadevio
- ^ Ra
- ^ The sSun and the Moon V.V.
- ^ Sin
- ^ Marduk
- ^ Ningual
- ^ Shamash
- ^ Aya
- ^ Near Eastern Mythology J. Gray. Hamlyn
- ^ Yera
- ^ Nikal
- ^ Near Eastern Mythology
- ^ Nu, Nun
- ^ Atum
- ^ ???
- ^ Herakhte
- ^ Hermakhis
- ^ Hor
- ^ Khepri
- ^ Hathor
- ^ Aah
- ^ Khoris
- ^ Thoth
- ^ Nut
- ^ Geb, Seb
- ^ Egyptian Mythology Larousse Mythology. Hamlyn
- ^ Shun
- ^ Fusang
- ^ Yen Tzu
- ^ Hsia
- ^ Shang