آخرین صفحهٔ تقویم ۳۱

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷

از دوستان و خوانندگان گرامی که به‌مناسبت نوروز ایرانی، با تلفن و کارت و نامه، سردبیر و همکاران و نویسندگان کتاب جمعه را مورد لطف و تفقدات خود قرار داده‌اند از صمیم قلب تشکر می‌کنیم و در آستانهٔ سال نو بار دیگر پیمان خود را به‌خاطر می‌آوریم و عهد می‌بندیم بیش از پیش بکوشیم تا به‌راستی شایستگی این همه محبت و دوستی را داشته باشیم.

کتاب جمعه


پیام آیت‌الله خمینی به‌مناسبت آغاز سال جدید تنها برای کسانی که به‌ظاهر رویدادها پرداخته بودند تکان‌دهنده بود. اگر تکیه‌کلام‌های «به‌ثمر رسیدن»، «انجام شدن» و «پیش آمدن انقلاب» که از زبان بسیاری از قدرتمندان تکرار می‌شد برای روشن کردن اصل مطلب کافی نبود، پیام نوروزی آیت‌الله خمینی نباید تردیدی برجای گذاشته باشد که حرکت انقلابی، رسماً پایان یافته اعلام شده است. این پیام، به‌معنای هرچه محکم‌تر کشیدن ترمزی بود که قرار است تشنج‌های شدید جامعه را آرام کند.

نخستین بند پیام، امسال را «سال بازگشت امنیت» اعلام می‌کند[۱]. البته منظور، ایجاد یا برقراری یا حرکت به‌سوی «امنیت» جدید نیست. اکنون بازگرداندن امنیتی که پیش‌تر وجود داشته دستور کار است. در جای دیگر پیام از این که «چرا طرح‌های متوقف شده» به‌کار نمی‌افتد ابراز تعجب شده است–البته طرح‌هائی که به «سود» ملت باشد.

جز برای کسانی که با خوشبینی انتظار تغییرات اساسی در ساختمان اقتصادی کشور را داشتند چنین دستور کاری نباید شگفت‌انگیز باشد. حتی آن‌ها که به‌اصلاحاتی در دستگاه ادارهٔ کشور دل بسته بودند دریافتند که بحث بر سر استقرار و عادی‌سازی است نه دگرگونی و تغییر. در هر حال، پیروان مکتب بازرگان با استناد به‌این دستور کار می‌توانند از خود دفاع کنند؛ و دولت رئیس جمهوری در برنامهٔ بازگرداندن کشور به‌شرائط «عادی» بر آن تکیه کند.

پیام بیستم اسفندماه آیت‌الله خمینی دربارهٔ گروگان‌ها (بعداً گفتند که اعضای کمیسیون تحقیق پیش از انتشار پیام آمادهٔ ترک ایران بودند) نیز برخلاف بیش‌تر تفسیرهائی که پیرامون آن شد، لحنی بسیار آرام‌تر از مواضع پیشین او داشت. در آن پیام، آیت‌الله خمینی دانشجویان را به‌درنظر داشتن «مصلحت» دعوت می‌کرد و «خطر کمونیسم» را پیش می‌کشید.

چند روزی بیش‌تر به‌درازا نکشید که بازتاب جهانی پیام نوروزی آیت‌الله خمینی در قالب پیامی حساب شده و منسوب به‌رئیس جمهوری آمریکا رسید. این پیام، با وقار و احترام از رادیوتلویزیون خوانده شد و در پی آن دهن‌کجی و حمله‌ئی به‌کارتر و امپریالیسم نیامد.

جر و بحث بر سر اصالت پیام و انتسابش به‌کارتر، به‌اندازهٔ محتوای آن مهم نیست. آمریکائی‌ها ابتدا فرستادن چنین پیامی را تکذیب کردند و سفارت سویس–که گفته شده بود رسانندهٔ پیام است–حاضر نشد توضیحی بدهد. اما اندکی بعد که کاخ سفید فرستادن دو پیام پیاپی برای بنی‌صدر را تأئید کرد، اوضاع پیچیده‌تر شد.

فرض‌هائی که پیرامون این پیام مطرح شده این‌هاست که: پیام جعلی است و کسانی آن را (مانند پیام منسوب به ادوارد کندی) به‌قطب‌زاده قالب کرده‌اند؛ این که در هر دو مورد قطب‌زاده «سازندهٔ» پیام‌ها بوده است؛ نظریهٔ دیگر این است که حقوقدانی آرژانتینی به‌نام هکتور ویلالون پیامی سرهم کرده به‌سفارت سویس فرستاده است تا به‌وزارت خارجهٔ ایران برساند--که فریب خوردن سفارت سویس به‌این آسانی، فرضی است بسیار بعید.

این را می‌توان محتمل‌ترین شکل قضیه دانست که پیام با مشورت، اشاره و راهنمائی کارتر و مشاورانش، اما با قلم ویلالون (که از دوستان قطب‌زاده است) تنظیم شده: به‌این ترتیب، پیام، در ایران علامت پوزش‌خواهی تلقی می‌شود و کارتر امکان خواهد داشت دخالت خود را در تهیهٔ آن تکذیب کند[۲]. اما پیام‌های متوالی کارتر به‌بنی‌صدر به‌قوت خود باقی ماند. روز ۲۵ مارس (۵ فروردین) کارتر برای بنی‌صدر پیام فرستاد که اگر شورای انقلاب گروگان‌ها را تا ۳۱ مارس (۱۱ فروردین)–روز پیش از انتخابات مقدماتی دو ایالت کانزاس و ویسکانسین–از دانشجویان تحویل نگیرد، آمریکا دست به‌تحریم اقتصادی ایران خواهد زد. روز جمعه ۲۸ مارس (۹ فروردین) کارتر پیام دیگری برای بنی‌صدر فرستاد و همین ضرب‌الاجل را تکرار کرد[۳]. بنابراین بنی‌صدر (و شورای انقلاب) پیشاپیش از تصمیم کاخ سفید خبر داشته‌اند. بنی‌صدر اعلام کرد که مردم را در جریان پیام‌‌های کارتر خواهد گذاشت–اما این کار را نکرد.

در هرحال، در پیام کارتر به‌آیت‌الله خمینی، خوشامدگوئی امیدوارانه‌ئی هست. در جابه‌جای آن، با تکرار و تأکید بر نگرانی عمیق آیت‌الله خمینی از چپ، با او همدردی می‌شود. پیام، به‌قلم هر کس که باشد، چنان حساب‌شده و همبافته است که می‌توان آن را دقیقاً حرف کاخ سفید دانست.

ماجرای گروگان‌ها در ایالات متحد نیز مانند ایران موضوعی تعیین‌کننده شده است. رقیبان کارتر در انتخابات ریاست جمهوری، به‌سرگردانی و بی‌تصمیمی او می‌تازند و برنامهٔ فشار اقتصادی و قطع روابط دیپلماتیک با ایران آشکارا کمکی است برای عقب نماندن کارتر از رونالد ریگان، نامزد حزب جمهوریخواه.

از سوی دیگر، کارتر تمام مساعیش را برای تقویت بنی‌صدر به‌کار گرفته است؛ تا جائی که شرط بنی‌صدر را، مبنی بر سکوت کاخ سفید پس از تحویل احتمالی گروگان‌ها به‌دولت ایران، پذیرفت. از این سو، بنی‌صدر هم صریحاً به‌ماندن دموکرات‌ها بر سرِ کار اظهار علاقه کرده است. بنی‌صدر گفته است که نمی‌خواهد مسؤول روی کار آمدن جناح جنگ‌طلبان در آمریکا–اشاره به‌جمهوریخواهان–باشد.

***

ماجرای گروگان‌‌گیری شاید به‌پایان خود نزدیک شده باشد، اما این پرسش ادامه خواهد داشت که طرح و عملکرد گروه «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» چه بود؟ در اشغال سفارت آمریکا نکات مبهم بسیاری هست که باید به‌مرور زمان، و با اطلاعات دقیق‌تر، به‌ابهام‌زدائی از آن‌ها پرداخت.

برپایهٔ شواهد پراکنده می‌توان گفت که که گروه دانشجویان خط امام از جناح‌های متفاوت و حتی درگیر با یکدیگر تشکیل شده، اما سود کلّ پدیده بیش از همه متوجه حزب جمهوری اسلامی شد. رقیبان و مخالفان این حزب و سران آن، از رهگذر افشاگری‌ها آسیب دیدند–البته تا جائی که از مرکز قدرت به‌حاشیه رانده شوند. «لیبرالیسم» صفت توهین‌آمیزی شد که با آن، نخست‌وزیر را می‌توان ساقط کرد اما مانع ورود او به‌مجلس شواری ملی نمی‌شود.

از سوی دیگر، یکی دو افشاگری مثبتی که در تأئید حزب جمهوری اسلامی–با صفت «نفوذناپذیر» از قول آمریکائی‌ها–شد هیچ سند و مدرکی به‌همراه نداشت و با کمک این تبلیغ، دو تن از سران این حزب بالاترین مقام‌های قضائی (و بنابر قانون اساسی خبرگان، مسلط بر مقام ریاست جمهوری) را به‌چنگ آوردند.

نتیجهٔ دوم و بسیار مهم‌تر فضائی بود که در مدت اشغال سفارت آمریکا ایجاد شد. از ۱۳ آبان ۵۷ تا کنون، یک همه‌پرسی و دو انتخابات برگزار شده که بدون تبلیغات اشغال لانهٔ جاسوسی و امکان مواجههٔ سیاسی متمرکزتر، نتیجه‌ و تلقی عمومی از آن‌ها می‌توانست متفاوت باشد.

ماجرای گروگان‌گیری، حرکت سیاسی دیگری نیز ایجاد کرد. برنامهٔ همیشگی حکومت‌ها در اقتباس نظریات رقیبان و مخالفان، این بار نیز در گرفتن شعارهای چپ و تعبیر و تفسیر دلبخواه آن‌ها پیداست. این پدیده‌ئی عجیب و کمیاب نیست. اما در موقعیت کنونی، واکنش برخی سازمان‌های چپ در برابر این شیوهٔ «مبارزه با امپریالیسم» جای تأمل بسیار دارد. در اینجا نیز مانند همهٔ مبارزات سیاسی، طرفین با تمام قوا به‌سوی هدف اعلام شده می‌روند تا در پایان مسابقه روشن شود که کدام یک از پا در می‌آید یا عقب می‌نشیند. اکنون نیز نیروی چپ روی «آخر بازی» شرط بسته است تا ثابت کند که حزب جمهوری اسلامی، بازرگان، و بنی‌صدر، چه تک‌ تک و چه در مجموع، برای مبارزه‌ئی ریشه‌دار و واقعی با امپریالیسم نه تمایلی دارند نه توانی. اما برخی سازمان‌های چپ[۴] چنان با شیفتگی از گروگان‌گیری و اختلافات دانشجویان خط امام با شورای انقلاب حرف می‌زنند که گوئی این کار را نه تنها جدی گرفته‌اند که آن را تأئید هم می‌کنند. تمامی نیروی چپ از شناخت ماهیت واقعی گروگان‌گیری و تفکیک رگه‌های اصیل و خطوط تبلیغاتی آن در نمی‌ماند. اما بخشی از آن، چنان موضوع گروگان‌گیری را تبلیغ می‌کند که گوئی به‌راستی مبارزه با امپریالیسم به‌سبک حزب جمهوری اسلامی را جدی گرفته است. اینجا دیگر سخن گفتن از آخر بازی کافی نیست. بحث در این است که اگر سازمان‌های چپ مبلغ گروگان‌گیری و چانه زدن روی آن، خود در قدرت بودند همین شیوه‌ را دنبال می‌کردند؟ پناه بردن به تکیه کلامِ «در نهایت» باطل‌السحر همهٔ مسائل پیچیدهٔ جامعه نیست. گروگان‌های آمریکائی، پس از معاملات سیاسی به‌خانه‌شان خواهند رفت، اما قانون اساسی خبرگان پس از آن نیز بر جای خواهد ماند. شکست تقریباً قطعی مجلسی که در زیر پردهٔ دود گروگان‌گیری سرهم بندی شده است عصر جدیدی به‌دنبال خواهد داشت. اما در آن زمان احتمالاً کسانی که امروز بازی گروگان‌گیری را جدی گرفته‌اند و تأئید کرده‌اند به‌پاسخگوئی و توجیه اشتباهات خود ناچار خواهند شد. در آن زمان این توضیح که رودربایستی در کار بود و هر کس با گروگان‌گیری مخالفت می‌کرد طرد و نابود می‌شد، استدلالی محکم و سیاسی به‌حساب نخواهد آمد.

***

انگیزه‌های گروگان‌گیری را می‌توان در سه عامل کلی یافت. اول: به‌عنوان حربه‌ای برای بیرون راندن بازرگان و دولت لیبرالش از اریکهٔ قدرت، و نگاهداشتن او به‌عنوان یک مؤتلف و همکار. دوم: مبارزه و رقابت با نفوذ چپ در پوشش «مبارزه با امپریالیسم»؛ و نیز جانشین کردن تبلیغات و لفاظّی، و پیش کشیدن بازیِ «ما بدو محمدرضا بدو» و «پول‌های‌مان را پس بدهید» به‌جای ارائهٔ برنامه‌های قاطع و اساسی در جهت اصلاحات اقتصادی-اجتماعی با حرکت دادن تودهٔ منتظر، بیکار، گرسنه و درمانده در راهپیمائی‌های پایان‌ناپذیر به‌مقصد لانهٔ جاسوسی و بالعکس؛ و در آخر به‌عنوان سرپوشی بر مبارزات واقعی و طبقاتی، در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس. سوم: فشاری به‌آمریکا برای به‌رسمیت شناختن حکومت روحانیان. تکیه کلام همیشگی «آمریکا باید رویه‌اش را عوض کند» می‌تواند بهترین شاهد این فرضیه باشد که گویا دولت آمریکا چیزی است سوای شرکت‌های چندملیّتی، و کارتر هم «پادشاه» آمریکاست که می‌تواند جلوِ دخالت و نفوذ دولت آمریکا را در ایران بگیرد.

آنچه مقامات ایرانی از کاخ سفید خواسته‌اند این است که قول بدهد دیگر در امور ایران دخالت نکند. هرچند که بنی‌صدر هم این حرف را تکرار می‌کند، اما به‌عیان می‌توان دید که مشکل، بیش‌تر مشکلِ روحانیان است. ایالات متحد دولت بازرگان را پس از اشغالِ کوتاه مدت سفارت آمریکا، عصر روز ۲۹ بهمن ۵۷، به‌رسمیت شناخت. سرمایه‌داری غرب بنی‌صدر را هم با روی خوش پذیرفته است، اما روحانیان با استقبال دنیای سرمایه‌داری روبرو نشده‌اند. سازمان‌های تبلیغاتی غرب براین نکته تأکید می‌کنند که روحانیان ایران خیلی زود از حکومت کنار گذاشته خواهند شد. روشن است که سرمایه‌داری غرب نمی‌تواند نوع سرمایه‌داری کهنه و خرده‌پا و بازی‌های سیاسی خارج از عرفِ روحانیان را هضم کند.

امروز، مثلاً، آیت‌الله بهشتی در تبلیغات غرب به‌عنوان شخصیتی ماکیاولیست و نیرومندترین مخالفِ رئیس جمهوری ایران که توانائی دخالت مستقیم و تعیین‌کننده در امور کشور (و سرنوشت گروگان‌ها) را دارد شهرتی به‌هم رسانده است. آیت‌الله بهشتی، با همهٔ تبلیغات منفی که در غرب پیرامون او (و دیگر سران جمهوری اسلامی) می‌شود نباید ناخشنود باشد که در دنیای سیاست اسم و رسمی یافته است، چرا که این را عملاً به‌سود تحکیم موقعیت هم‌صنفان خود می‌یابد. روحانیانی که قدرتی به‌دست آورده‌اند، ادامهٔ حکومت‌شان را در گرو پذیرش قدرت‌های جهانی می‌دانند و از این که غرب، پائین آمدن آن‌ها از مصادر قدرت را به‌انتظار نشسته است به‌شدت نگرانند.

این اعتقاد را می توان در برنامهٔ دنبال کردن شاه مخلوع نیز دید. ارادهٔ مردم، بازگشت سلطنت را در هر شکلی که تصورش برود ناممکن می‌کند. اما روحانیان نگرانی خود را از احتمال برنامه‌های پنهانی آمریکا و سفرهای محمدرضا به‌اینجا و آنجا دائماً بر زبان می‌آورند (که البته دنبال کردن شاه مخلوع را به‌عنوان یک «سرگرمی تبلیغاتی» برای روزهای پنجشنبه و جمعه نیز نباید دست کم گرفت). بازرگان و بنی‌صدر در این نگرانی شریک نیستند. غرب، با شناختی که از خطوط سیاسی و اقتصادی جناح‌های این دو دارد، آن‌ها را می‌پذیرد و به‌رسمیت می‌شناسد و این، بر نگرانی روحانیان–از امکان و احتمال ائتلافی به‌زیان خود--می‌افزاید. تصمیم دربارهٔ سرنوشت گروگان‌ها به‌عنوان اهرم قدرتی برای امتیاز گرفتن، در داخل و خارج، در دست روحانیان حاکم مانده است؛ و بازی تحویل گرفتن یا نگرفتن گروگان‌ها از سوی دولت و شورای انقلاب، به‌عیان نشان می‌دهد که تلاش در جهت به‌رسمیت شناخته شدن در صحنهٔ سیاست جهانی تا چه اندازه است. اگر دولت گروگان‌ها را تحویل بگیرد، برای آزاد کردن آن‌ها زیر فشارهای خارجی گذاشته خواهد شد و جناح بنی‌صدر طرف معامله قرار می‌گیرد. اما در شرایط کنونی سهم روحانیت حاکم نیز به‌حساب خواهد آمد.

اما سیاستِ «بازی بدون ما بازی نیست» رفته رفته نتیجهٔ کاملاً معکوس به‌بار می‌آورد. در ابتدای گروگان گیری قرار بود که آمریکا «دست از کارهایش بردارد» و «قول بدهد» که دیگر در امور ایران دخالت نکند.–که این، معنیش به رسمیت شناختنِ ساختِ حکومت کنونی با حضور مستقیم روحانیان در آن است؛ وگرنه، اسرار هرگز فاش نشدهٔ پایگاه‌های جاسوسی و خروارها سند و قرارداد نظامی و سیاسی شاه و آمریکا هرگز در بخش تبلیغاتی و علنی این معامله دخالت داده نشد. پس از سفر بیحاصل کمیسیون تحقیق، تبلیغات غرب کوشید افکار عمومی جهان را قانع کند که در ایران حکومتی به‌معنای متداول وجود ندارد. جناح حاکم روحانیت، در تلاش برای به‌رسمیت شناخته شدن در صحنهٔ سیاست جهانی و دنیای غرب، با این موقعیت دشوار مواجه است که حاکمیت کشور در تبلیغات غرب زیر سؤال گذاشته شده.

***

در هر حال، مجلسی که قرار است با آمریکای جهانخوار بجنگد و کارتر خائن را به‌زانو درآورد در حال شکل گرفتن است: یک معرکه‌ گیر نمایندهٔ اول تهران از آب درآمده و بازرگان و یزدی و چمران کرسی‌های‌شان را با اطمینان تمام به‌چنگ آورده‌اند. حضور سه‌ نفر باقی‌مانده از گروه پنج نفری سران حزب جمهوری اسلامی نیز قطعی شده است. در انتخابات شهرستان‌ها، خسروخان قشقائی، دوست قدیمی قوام‌السلطنه و دولت انگلستان در راه انداختن «غائلهٔ جنوب» در دههٔ ۱۳۲۰ به‌نمایندگی مردم اقلید فارس به‌مجلس شورای ملی خواهد رفت و ابوالفضل قاسمی (از «حزب ایرانِ» شاپور بختیار) نیز کرسیش را خواهد داشت.

سیاست بنی‌صدر در انتخابات مجلس، نشان داد که به‌وعده‌های دیگرش تا چه اندازه می‌توان اطمینان کرد و نقاط اختلاف و ائتلافِ جناح او و سرانِ حزب جمهوری اسلامی در کجاهاست. جر و بحث روزنامه‌ئیِ نزدیکان رئیس جمهوری و جامعهٔ روحانیت مبارز تهران از سوئی و جزب جمهوری اسلامی از سوی دیگر، بر سر نیرنگ عظمی زیر عنوان «ائتلاف بزرگ!» (با علامت تعجب در اصل عنوان) نشان داد که تمام قضیّه چیزی بیش از تقسیم کرسی‌ها بدون دخالت اغیار نبوده است. بنی‌صدر که به‌روشنی می‌بیند هر مبارزهٔ جدی با «ائتلاف بزرگ!» بیدرنگ به‌سود نیروهای مترقی و نامزدهای منفرد تمام می‌شود، دعوا را به‌میان مردم نکشید تا در جلسات شبانه و پشت درهای بسته کارِ تقسیم کرسی‌های مجلس به‌نحوی فیصله یابد[۵].

به‌هر تقدیر، مدافعان دو مرحله‌ئی بودن انتخابات مجلس شورای ملّی دلیل می‌آورند که در نخستین مجلس رژیم جمهوری باید نمایندگان آن از اعتبار کافی برخوردار باشند و بنی‌صدر مدتی را در خیال تقسیم ده میلیون رأی ریاست جمهوریش میان نامزدهای هوادار خود گذراند. نخستین مجلس جمهوری، چه هوادار بنی‌صدر و چه مخالف او، چنان بر پایه‌های نیرنگ و تمهید در انتخابات استوار شده، و نتیجهٔ نخستین مرحلهٔ آن چندان شگفت‌آور و باورنکردنی و بی‌ربط است که مشکل جائی برای حرف زدن از «اعتبار» باقی گذاشته باشد.

م. مراد
۲۴ فروردین ۵۹


پاورقی‌ها

  1. ^ این جمله، به‌طرز پرمعنائی عنوان درشت روزنامهٔ کیهان–ارگان بازار تهران–شد.
  2. ^ کارتر در برابر روزنامه‌نگاران آمریکائی سوگند خورده که شخصاً برای آیت‌الله خمینی پیامی نفرستاده است و در برابر نمایندگان اتحادیه‌های کارگری گفت که دلیلی برای عذرخواهی نمی‌بیند (تایم، ۱۴ آوریل ۱۹۸۰)
  3. ^ تایم، ۱۴ آوریل ۱۹۸۰
  4. ^ روشن است که اشاره به‌نیروی چپ، حزب توده و دکانداران سیاسی را در بر نمی‌گیرد.
  5. ^ در مقاله‌ئی در روزنامهٔ «انقلاب اسلامی» (۱۷ فروردین ۵۹) دلیل مخالفت بنی‌صدر با نامزد شدن حسن آیت در «ائتلاف بزرگ!»، سابقهٔ آیت عنوان شده است نه «ضدیتش» با رئیس جمهوری:‌ «حسن آیت... قبل از کودتای ۲۸ مرداد در حزب [مظفّر] بقائی علیه حکومت دکتر مصدق فعالیت می‌کرد که بعضی از سخنرانی‌های ایشان در روزنامه‌های آن زمان درج است.... همان زمانی که انقلاب [سال ۵۷] نضج گرفته بود و دانشجویان و دانش‌آموزان کلاس‌ها را تعطیل می‌کردند ایشان نه تنها کمکی به‌این اعتصابات نمی‌کرد بلکه خود تنها سر کلاس می‌رفت». تنها کاری که نمایندگان بنی‌صدر کردند این بود که برای حذف آیت و چمران و یزدی از «ائتلاف بزرگ!» فشار آوردند. این هر سه تن اکنون نمایندگان مردم تهران در مجلس شورای ملی‌اند.