ترانه آبی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
قیلولهٔ ناگزیر
در طاق طاقیِ حوضخانه،
تا سالها بعد
- آبی را
مفهومی از وطن دهد.
- امیرزادهئی تنها
- با تکرار چشمهای بادامِ تلخش
- در هزار آینهٔ ششگوش کاشی.
لالای نجواوارِ فوّارهئی خُرد
که بر وقفهٔ خوابالودهٔ اطلسیها
- می گذشت
تا سالها بعد
آبی را
- مفهومی
- ناگاه
- از وطن دهد.
- ناگاه
- امیرزادهئی تنها
- با تکرار چشمهای بادام ِتلخش
- در هزار آینهٔ شش گوش کاشی.
روز
- بر نوک پنجه میگذشت
از نیزههای سوزانِ نقره
- به کجترینْ سایه،
تا سالها بعد
تکرّر ِآبی را
- عاشقانه
مفهومی از وطن دهد
- طاق طاقیهای قیلوله
و نجوای خوابالودهٔ فوارهئی مردٌد
برسکوتِ اطلسیهای تشنه،
و تکرارِ ناباورِ هزاران بادامِ تلخ
در هزار آینهٔ شش گوشِ کاشی
سالها بعد
سالها بعد
- به نیمروزی گرم
- ناگاه
- به نیمروزی گرم
خاطرهٔ دوردست حوضخانه.
- آه امیرزادهٔ کاشی ها
- با اشکهای آبیت!
- احمد شاملو آذر ۵۵