کتاب کوچه ۱
کار تدوین «فرهنگ عامیانه» کاری است بس عظیم و دشوار؛ کاری است که میباید با تلاش علاقمدانه همگان انجام پذیرد.
این کار، در بسیاری از کشورهای جهان انجام پذیرفته و در کشور ما نیز تا کنون در این باره اقدامات گرانبهائی صورت گرفته است. اما هنوز بسیاری از کارها که میباید شده باشد انجام نپذیرفته، و آنچه ما را بکوشش برمیانگیزد همین است.
یک سال و چند ماه پیش از این، هنگامی که در هفته نامه گرامی فردوسی بدین امر همت گماشتیم گروهی از خوانندگان علاقمندی و توجه فراوانی نسبت بدین مهم باز نمودند و از آن میان، کسانی که خود بهتنهایی در این راه بهکوششهایی پراکنده برخاسته بودند، گردآوردههای خود را بیهیچ دریغی بهاختیار ما نهادند ... اینبار با توشهئی و تجربهئی که از گذشته اندوختهایم، در صفحاتی بیشتر بهادامه آن کار برمیخیزیم و ازدوستان خود میخواهیم که با دقت و تأملی شایسته، ما را بهتهیه و تدوین کتاب کوچه، یاری دهند.
آنچه در این صفحات خواهد آمد، عبارت خواهد بود از زبان کوچه، حکایات امثال، عقاید و آداب، متلها، واسونکها، دوبیتیها، ترانهها، لالائیها، تصنیفها، معماها، تعزیهخوانیها، ترانه بازیها و جز اینها ....
طرح جمعآوری لغات عامیانه، نخستین بار بهوسیله استاد دهخدا در «امثال و حکم» و پس از آن بهوسیله امیرقلی امینی در «هزار و یک سخن در امثال و حکم» و «فرهنگ عوام» و نیز بهوسیله جمالزاده در آخر کتاب «یکی بود یکی نبود» پایه گذاشته شد.
کار ما کاری است که با مشارکت همه خوانندگان و علاقمندان بهتدوین این آثار صورت خواهد گرفت و بدین ترتیب امید بسیار هست که از لغزشها، اشتباهات و تغییرات در متون اصلی محفوظ بماند.
برای وصول بدین هدف، آثاری که بهوسیله خواننندگان و علاقمندان ضبط شده و برای ما فرستاده میشود، در صفحات خاص خویش درج میگردد و صفحاتی در انتهای بخش کتاب کوچه، برای نظرات اصلاحی خوانندگان باز خواهد بود تا چنانچه سهو و اشتباهی در کار ضبط یا چاپ متنی رفته باشد، اصلاح شود.
آنچه در طول هر هفته بهوسیله خوانندگان فرستاده شده باشد در محل بخصوص اعلام میشود تا بهنوبت مورد بررسی قرار گیرد.
از دوستانی که برای این بخش مطالبی میفرستند تمنا میشود بهاین نکته توجه داشته باشند که چون هر متن برای آسانی مطابقه با روایات دیگر آن، در پرونده خاصی ضبط میگردد، از نوشتن چند مطلب در یک صفحه خودداری فرمایند.
معّما
اون چیه که:
نه دست داره نه پا،
خبر میبره همهجا؟
- نامه
{شیراز}
اون چیه که:
همیشه سرپاست؟
- در
{تهران}
اون چیه که:
شب نوکره، روز بیبی؟
- رختخواب
{شیراز}
اون چیه که :
یکی رفت؛
یکی موند؛
یکی کلهشو جنبوند؟
- باد، کوه، خوشه گندم
{مسجد سلیمان}
اون چیه که:
از اینجا تا بهشوشتر
همهش خون کبوتر؟
- گل سرخ[۱]
{مسجد سلیمان}
اون چیه که :
- نه دست داره نه پا،
بالا میره پیش خدا؟
- دود
{شیراز}
این چیه:
دستمال آبی،
پر از گلابی؟
- آسمان
{شیراز}
این چیه:
- بافتم و بافتم،
پشت کوه انداختم؟
- گیس
{تهران}
زبان کوچه
• آب - عصاره هر چیز؛ شیره هر چیز؛ رطوبتی که در چیزی هست: «آب هویج» و غیره ...
• آبآورده - چیزی که بدون تحمل رنج و خرجی بهدست آمده باشد. نظیر: بادآورده : «پدره که مرد، پول مفت آب آوردهئی گیر محمود آمد.»
• آب افتادن . آب افتادن میوه . از حد رسیده شدن و پختگی گذشتن میوه، و به لهیدگی و فساد رفتن : «هلوئی که آب افتاده. هندوانهئی که آب افتاده » آب افتادن دهان : بههوس افتادن. بهطمع خوردن چیزی یا عشقبازی با کسی افتادن : «آنقدر از خوشگلی دختره تعریف کردند که دهن یارو آب افتاد!»
• آب انداختن . آب انداختن ماست، آش، و جزاینها ... : مقدمه ترش شدن و تجزیه شدن و فاسد شدن. دهن کسی را آبانداختن : کسی را به طمع خوردن چیزی یا عشقبازی با کسی انداختن. «دهان یارو را آب انداختند !» زیر کسی آب انداختن: کسی را بهحقه و تزویر از جائی بلند کردن؛ باعث بیکاری کسی شدن : «وقتی حسن در اهواز مأموریت داشت، دو سه نفر که دشمنش بودند زیرش آب انداختند ... »
• آب بهآب شدن - کسالت و ناخوشی بههم رساندن بر اثر مسافرت و تغییر ناگهانی آب و هوا و شرایط محیطی : «چیزی نیست؛ آب بهآب شدهای» .
• آب از آب تکان نخوردن - هیاهو و جنجالی که بر اثر اقدام بهعملی تصور بروز آن میرفته است؛ رخ ندادن : «خیال میکردم بر اثر شنیدن این خبر دنیا را زیر رو رو خوهد کرد. اما آب از آب تکان نخورد. »
• آب از آتش در آوردن - فوقالعاده زرنگ و کاربر بودن؛ کره از آب گرفتن ؛ «آنقدر ناقلا است که از آب آتش در میآورد!»
• آب از دریا بخشیدن - کاری بیارزش و پیشپا افتاده کردن؛ کاری بیاهمیت انجام دادن: «آب از دریا میبخشی؟»
• آب از دست (کسی) نچکیدن - خیلی خسیس بودن. ناخن خشک بودن : «آنقدر خسیس است که آب از دستش نمیچکد!»
• آب از سرچشمه گل بودن - چیزی یا کاری از اصل و مبدأ خراب و نادرست بودن؛ «آب از سرچشمه گل است!»
• آب از سر گذشتن - بیقید بودن نسبت بهرسوائی یا زیانی، به دلیل تازگی نداشتن آن : «بابا ما که آب از سرمان گذشته» ... یا «آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی!»
• آبی از کسی گرم شدن (یا: نشدن) - از جانب کسی احتمال مساعدت با فایدهئی رفتن یا نرفتن : «از او چشم کمک نداشته باش؛ آبی ازش گرم نمیشود!»
• آب از گلوی کسی بریدن - آسایش دیگران را سلب کردن. بهبیرحمی، سادهترین حقوق دیگران را سلب کردن.
• آب از لب و لوچه کسی سرازیر شدن. به منتهای شیفتگی و طمع رسیدن نسبت به چیزی یا کسی (رجوع کنید به «آبافتادن دهان»).
• بر آب افتادن پته کسی - راز کسی آشکار شدن، رسوا شدن. پته کسی را برآب انداختن - رسوا کردن کسی، راز کسی را آشکار کردن.
• آب خواستن و دست شستن - دیر بهفکر کاری افتادن : «این کار دیگر حالا دیر شده؛ آب بخواه و دست بشو!»
• آب بخور کش بیائی! - جواب آمیخته به استهزائی است که به آدمهای طمعکار میدهند. نظیر: «طلبت باشد!» یا «بگو آش، بهمین خیال باش!»
• آب (یا آبانبار) بهدست یزید افتادن - در مورد کاری گفته میشود که انجام آن به دست شخص تنگ نظری باشد.
• آب برداشتن. آب برداشتن کاری یا حرفی: موضوع دیگری سوای آنچه در ظاهر هست، در باطن داشتن: «این حرف یارو خیلی آب برمیدارد!»؛ ریشههای دیگری داشتن؛ مهم بودن ؛ بهجاهای دیگر بستگی داشتن «من از اول فهمیدم که کارهای یارو آب برمیدارد!» کاسهئی زیر نیمکاسه بودن .... لولهنگ (لولئین) کسی زیاد آببرداشتن: دارای نفوذ و اعتبار بودن شخصی که تصور نفوذ و اعتبارش نمیرفته است: «بابا؛ لولهنگ تو هم خیلی آب برمیداشت و ما نمیدانستیم!»
• لب آب بردن و تشنه برگرداندن - خیلی زرنگ و حیلهگر بودن. زرنگ و کاربر بودن بهاندازهئی که بتوان تشنهئی را بهآب برد و همچنان تشنه بازگرداند!
• آب بهسوراخ مورچهریختن - جماعت را بههول و تکان انداختن؛ عدهئی را با حرفی یا یا عملی بهجوش و خروش افکندن.
• فوت آب بودن - اصطلاح شاگردان مدارس ابتدائی، برای آنکه نشان بدهند دروس حفظی خود را خوب از برگردادهاند.
• آب پاکی روی دست کسی ریختن - کسی را بالمره ناامید کردن؛ امید کسی را یکسره از میان بردن.
(بقیه دارد)
لالائیها
لالا، لالا - گل آبشن
باباب رفته، چشمام روشن.
لالا، لالا - گل پسته
بابات رفته کمربسته.
لالا، لالا - گل نعنا
بابات رفته بهکوه تنها.
لالا، لالا - گل لاله
پلنگ در کوچه میناله [۲]
لالا، لالا - گل زیره
بچهم آروم نمیگیره
(تهران)
لالا، لالا، گل قندم
عزیز دود دلبندم. [۳]
لالا، لالا - گل پونه
گدا اومد در خونه
یه نون دادم بدش اومد
دو نون دادم خوشش اومد
خودش رفت و سگش اومد.
(شیراز)
قصهی آقا کوزه
متل آذربایجانی
یکی بود، یکی نبود.
یه کوزهئی بود. یه روز صبح سرپوششو گذاشت و راه افتاد بره شیره دزدی.
رفت و رفت و رفت ... تا تو راه رسید به یه کژدم.
کژدم ازش پرسید : « - کوزه، کجا؟»
کوزه گفت : « - زهرمارو کوزه، درد و کوزه ... بگو : آقا کوزه!»
کژدم گفت : « -آقا کوزه، کجا؟»
کوزه گفت : « - شیره دزدی!»
کژدم گفت : « - منم میبری؟»
کوزه گفت : « - بیا بریم.» و با همدیگه راه افتادن.
یک کمی که رفتن، رسیدن به یه سوزن جوالدوز.
جوالدوز گفت : « - کوزه، کجا؟»
کوزه گفت : « - زهرمارو کوزه، درد و کوزه ... بگو : آقا کوزه!»
بعد که جوالدوز این جور گفت و جوابشو شنید، اونم راه افتاد و همراهشون رفت.
کمی که رفتند، رسیدند به یه کلاغ و بعدم به یه مرغ و، همه با هم راه افتادن بهطرف خونهئی که قرار بود برن شیره دزدی ...
وقتی از در وارد میشدن، کلوخ پشت در، گفت : « - به منم شیره میدین؟»
کوزه گفت : « - آره، بهتو هم شیره میدیم.»
اونوخت کوزه به مرغ گفت : « - تو برو تو اجاق»، کژدم گذاشت تو قوطی چخماق، جوالدوزه هم رفت تو قوطی کبریت و کلاغم رفت نشست سر در حیاط.
کوزه رفت سراغ تاغار شیره و قورت قورت دهنشو پر کرد ... یههو صاحبخونه از خواب بیدار شد و بهزنش گفت : « - زن! پاشو که دزد اومده.»
زن گفت : « - مرد!بگیر بخواب، دزد کدومه؟»
و هردوشون گرفتن خوابیدن.
کمی بعد زنه از خواب بیدار شد و بهشوهره گفت:
« مرد! پاشو پاشو، انگار دزد اومده!»
مرد گفت : « - زن!بگیر بخواب، دزد کدومه؟»
زن پاشد سرشو از پنجره درآورد. کلاغه که اینو دید، پرید سر زنه رو نوک زد. زن گفت : وای! و رفت سراغ قوطی کبریت که بببینه چه خبره؛ کبریتو که ورداشت، جوالدوزه فرو رفت تو دستش... زن قوطی رو انداخت و فریاد زنون رفت که سنگ چخماقو ورداره، که کژدمه دستشو نیش زد.
زن گفت : « - ای وای! ای وای!» و رفت که از اجاق آتیش ورداره بلکه بتونه چراغو روشن کنه، که یه مرتبه مرغه از بالای اجاق بال و پری زد و چشمای زنه پر خاک و خاکستر شد.
کوزه که دیگه حالا شکمشو پرشیره کرده بود و غلتون غلتون داشت میرفت، دم در که رسید کلوخ پشت در گفت : « - کو سهم ما؟»
کوزه گفت : « « - بذا برم، بذا برم، همین حالا صابخونه سر میرسه؛ سهمت باشه بعد!»
کلوخه که دلخور شده بود با یه حرکت تنهشو زد بهکوزه و کوزه رو تیکه تیکه کرد و شیرهها ریخت رو زمین ...
صبح که شد، بچهها تو کوچه جمع شده بودن و تیکه سفالها رو میلیسیدن ...
ضبط کننده و مترجم: علیرضا نابدل
(از خوی)
ترانهها
۱- تنهایی
دلم، جونم، دلم کرده هوایت
کجا جویم، کجا جویم، کجایت؟
صدایت میزنم، شاید ز شیراز
رسونه باد بر گوشم صدایت.
***
الا مرغ سفید تاج بر سر!
خبر از مو ببر امشو بهدلبر،
بگو : «هر کی جدامون کرده هم
خدامیده سزایشروز محشر!»
***
گل سرخ و سفیدم، کی میآیی؟
بنفشه برگبیدم، کی می آیی؟
تو گفتی : «گل در آیه مو میآیم»
کل عالم تموم شد، کی میآیی؟
***
سه روزه رفتهای، سی روزه حالا.
زمستون رفتهای، نوروز حالا.
خودت گفتی : «سر هفته میآیم»
بیا بشمر ببین چن روزه حالا!
***
عزیزم! باغ بودم، جای تو خالی!
بهدل مشتاق بودم، جای تو خالی!
عزیزون همگی در باغ بودن،
گل من! تو نبودی، جای تو خالی!
شیراز
بزن نی را که غم داره دل مو!
بزن نی را که دوره منزل مو!
بزن نی را، مقامش را مگردون
که دور افتاده یار همدل مو.
***
سه پنج روزه که بوی گل نیومد.
صدای چهچه بلبل نیومد.
برین از باغبون گل بپرسین:
«چرا بلبل به سیل گل نیومد؟» [۴]
تربت
خداوندا! دلم شیدایه امروز
که یارم دور و ناپیدایه امروز.
کنار چشم من حاصل بکارین [۵]
که آب چشم من دریایه امروز.
جهرم
کجا رفتی که جایت مونده خالی؟
بده دسمال دستت یادگاری.
بده دسمال دستت، تا بشورم
بهآب دیده و صابون لاری. [۶]
(شیراز)
سفید مرغی بدم ورشاخ پسته. [۷]
سیادستی زده بالم شکسته [۸].
فلک! تیرم نزن، بالم تو نشکن،
غبار بیکسی ورمن نشسته.
بیرجند
۹ روایت از ۱ ترانه قدیمی
اتل متل توتوله، از بازیهای بسیار قدیمی است که ترانه آن روایات مختلفی دارد، اما طرز اجرای بازی آن تقریبا در همهجا یکسان است ::
بچهها دایرهوار مینشینند و پاهایشان را از اطراف بهمرکز دایره دراز میکنند ... اوستا در حالیکه ترانه را میخواند، با هر سیلاب، دست خود را بهپای یکی از بازیکنان میزند:
هریک از پاها که آخرین سیلاب ترانه بهآن بیفتد از دایره خارج میشود و بازی با پاهای دیگر ادامه مییابد تا آنکه بیش از یک پا باقی نماند. آنگاه اوستا تصمیم خواهد گرفت که فرد باقیمانده برای تفریح حاضران عملی انجام دهد.
در پارهئی بازیها، فرد باقیمانده «حاکم» میشود و اوست که با کمک اوستا، برای هریک از بازیکنان تکلیفی معلوم میکند'
۱- روایت شیراز
اتل، متل، توتوله
گاب حسن چه جوره؟
نه شیر داره نه پسون [۹]
شیرشو بردن گلسون [۱۰]
یه زن گرجی بسون [۱۱]
اسمشو بذار عم قزی.
دور قباش قرمزی.
اره، بره، [۱۲]
یه پاتو بزن در ره [۱۳]
پس از آن که تنها یکنفر در بازی باقی ماند همه بهدست زدن و خواندن این ترانه میپردازند:
- آقا کجاس؟ - تو بالاخونه.
- کفشش کجاس؟ - تو آسونه [۱۴]
-عصاش کجاس؟ - تو طاقچه.
- چیچی میخوره؟ - آلوچه
- خانوم کجاس؟ - حموم شا
- چیچی زائیده - زنگله پا.
و بازیکنان، همه با هم دم میگیرند:
- هازنگله! هازنگله!
(از شیراز) ابوالقاسم فقیری
۲- روایت تهران
اتل، متل، توت متل
پنجهی شیرمال شکر.
- خانمی کجاس؟ - تو باغچه.
- چیچی میخوره؟ - آلوچه. [۱۵]
برای کی؟ - برای دخترای کوچه.
کی برود؟
کی نرود؟
غلام سیا
پیش برود
(از یادداشتهای صادق هدایت)
۳- روایت تهران
اتل، متل، توتوله
گاب حسن چهجوره؟
نه شیر داره نه پسون
گابشو بدن هندوستون
یک زن کردی بستون
اسمشو بذار عمقزی
دور کلاش قرمزی ...
بگمی کجاس؟ - توباغچه[۱۶]
چی میچچینه؟ - آلوچه.
آلوچهُ سهگردو
خبر بردن بهاردو
اردو قلندر شد
کفش بگم تر شد.
بگم! بگم! حیاکن! [۱۷]
از سوراخ در نگا کن...
هاجستم و واجستم
تو حوض نقره جستم
نقره نمکدونم شد
بگمی بهقربونم شد [۱۸]
هاچین و واچین
یهپاتو ورچین!
(از یادداشتهای احمد شاملو)
۴- روایت رشت
امتل، توتی متل [۱۹]
پنچهی شعبان شکر.
- احمدی؟ - جان پدر!
برو به حوض توتیا [۲۰]
غوطه بزن، زودی بیا
اسب سیاتو زین کن
پیش پیش خانمین کن [۲۱]
خانمی کجاس؟ -توباغچه.
چیچی می خوره؟ -آلوچه،
آلوچه های کوچه.
کی برود؟
کی نرود؟
غلام سیا!
پیش برود!
ا. خ (از رشت)
۵- روایت اصفهان
اتک، متک، توتولچه، [۲۲]
شمع، رمع، خروسچه،
میر، ملک، شازاده،
درف، دول، کنارچه،
قفل، کلید، بره،
بگیر! ببند! در ره!
۶- روایت کرمان
اتک، تی ته تلک،
پنچه پشیمان شکر.
عروس کجاس؟ -تو باغچه
چی میچ چینه؟ -آلوچه
آلوچهُ سه گردو
خبر برده به اردو.
دسمال ما سوخته شده[۲۳]
اره، بره
یکشیو بزن بدر ره
۷- روایت خوزستان
اتل، متل، متوله.
گاو حسن کوتوله
نه شیر داره نه پستون
.........
آچین و واچین
یه پاتو ورچین!
۸- روایت همدان
اتتل، توته بتل [۲۴]
پنچهی شیربان شکر.
احمدی؟ جان پدر!
توتیشه وردار و تبر
بریم بهجنگ حقنظر.
حقنظر غوغا شده
بهپشت کو، لولا شده.
اتش، متش
یهپات بکش!
۸- روایت مشهد
اتل، متل، توتوله.
گاب حسن چه جوره؟
گاب حسن سه توله
نه شیر داره نه پستون
گابتو ببر هندستون
دختر گرجی بستون
اسمش بذا عم قزی
بند کلاش قرمزی.
یه چوب بزن به بلبل
صداش بره استامبول
استامبولم خراب شد
دل عم قزی کباب شد.
• مطالب در یک روی کاغذ نوشته شود.
• هر مطلب را در یک صفحهی جداگانه بنویسید.
• از ارسال مجدد مطالبی که قبلا در این بخش به چاپ رسیده است خودداری فرمائید.
• مطالب فولکلوریک میباید به همان طرز تلفظ عامیانه ضبط شود، و از هر نوع دست بردگی در متن آن خودداری شود.
• خواهشمند است مطلب مختلف، مثل متل، ضربالمثل، معما، و ترانه های گوناگون را، دنبال هم در یک صفحه ننویسید تا کلاسه کردن آن ها میسر باشد...
پاورقیها
- ^ از مسجد سلیمان تا شوشتر سراسر دامنههای کوهستان پوشیده از بوتههای گل سرخ است.
- ^ ظاهراً : «پلنگ در کوه چه میناله» برده است.
- ^ دود (بروزن:رود) لغت شیرازی، بهمعنای فرزند است: زادود
- ^ سیل (بهکسر سین) بهمعنی تماشا، (در اصل: سیر بوده است، بههمان وزن)
- ^ حاصل: آنچه از کشت و کار بهدست میآید، محصول.
- ^ صابون لاری؛ صابونی که در لار تهیه میشود.
- ^ ور (بر وزن: سر) بهمعنی : بر، بالا، روی.
- ^ سیاچشمی ... که در روایات دیگر دیده شده صحبحتر است.
- ^ پسون (به کسر پ و تشدید سین)، پستان
- ^ گلسون (به ضم گ، کسر لام و تشدید سین)، گلستان * - به طور قطع گابشو بردن... صحیح است و این اشتباه در ظبط رخ داده.
- ^ بسون (به کسر ب و تشدید سین)، بستان
- ^ اره و بره، هر دو به فتح اول.
- ^ درره؛ (به فتح اول، سکون دوم و کسر سوم)، به در رود، خارج شود.
- ^ آسونه (آس - سو - نه)؛ آستانه.
- ^ به طور قطع چیچی میچینیهصحیح است، به دلیل سطر بعدی.
- ^ بگمی (به فتح اول و ضم دوم)، بیگم، بگم.
- ^ بگم (به فتح ب و ضم گاف)، بیگم.
- ^ در یک روایت دیگر: حاجعلی بهقربونم شد... همچنین: کچله بهقربونم شد...
- ^ امتل (بهفتح اول و دوم و سوم، و سکون لام)
- ^ پیش پیش: جلو جلو، پیشاپیش
- ^ خانمین، شاید جمع خانم باشد بهخاطر قافیهی زین
- ^ اتک متک (هر دو، بهفتح اول و دوم و سکون سوم).
- ^ همچنین دسمال ما...
- ^ اتتل (بهفتح اول و دوم و سوم و سکون چهارم)، توته (بروزن: بوته) متل (بر وزن عسل)