مراسم تمنای باران و باران‌سازی در ایران ۲

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۰:۲۶ توسط Sara HG (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۱۴۱

ایهان باشگوز

ترجمهٔ باجلان فرخی


نمونهٔ سوم: کوسه، یا کوسه کوسه

این مراسم را بازیگران اجرا می‌کنند. بازیگر اصلی آن کوسه است (مردی که به جای ریش بر چانهٔ او تنها چند تار مو روئیده است)، بازیگران این مراسم لباس مخصوص می‌پوشند که خاص این مراسم است. گروهی نوازنده (که معمولاً سرنا و دهل می‌نوازند) هم آن‌‌ها را همراهی می‌کنند. بازیگران به‌در خانه‌‌ها می‌روند و بچّه‌ها به‌دنبال این گروه راه می‌افتند و جلو هر خانه به‌رقص و اجرای مراسمی می‌پردازند که طی آن کوسه می‌میرد و دوباره زنده می‌شود. صاحب خانه مقداری غذا و خوردنی و گاهی پول به بازیکنان می‌دهد و گروه از آن خانه به‌خانهٔ دیگر می‌رود.

گونه‌های مختلف نمونه سوم:

الف) کوسه و نقالدی[۱].

این مراسم در روستاهای اراک، محلات، و آشتیان و خمین از چهل و یکم زمستان تا ده روز بعد از آن ادامه می‌یابد. کوسه در این مراسم یک کپنک یا جبهٔ بلند نمدی می‌پوشد که پوشاک چوپان‌هاست و از مچ دست و ساق پای خود زنگوله‌هائی می‌آویزد که به‌هنگام حرکت صدا می‌کند. صورتش را با آرد سفید کرده و بر سرش پوست بزغاله می‌کشد. این پوست گاهی تا چانهٔ کوسه را می‌پوشاند و در آن سوراخ‌هائی برای چشم‌ها و بینی و دهان ایجاد کرده‌اند.

کوسه کمربند پهنی به کمرش می‌بندد که به‌آن چند زنگوله یک تبر و چیزهای دیگر آویخته است. مقداری بوتهٔ صحرائی را با دستمال یا ریسمان به‌سر خود می‌بندد که شبیه دو شاخ است و چوبدست بلندی به‌دست می‌گیرد. نفر دوم اجرای این مراسم پسر جوانی است که خود را به‌هیأت زنان در می‌آورد یعنی لباس زنانهٔ بلند و گشادی پوشیده، پستان می‌گذارد سرخاب می‌مالد. این جوان را عروس کوسه می‌نامند. عروس کوسه نیز از مچ دست‌های خود زنگوله‌هائی می‌آویزد. این مراسم دو بازیگر دیگر هم دارد که با بوته و شاخه بر سر خود شاخ گذارده و از خود زنگوله‌هائی می‌آویزند این دو بازیگر را تکه (بز) می‌گویند. این بازیگران را چند نفر دیگر همراهی می‌کنند از جمله نوازنده. سرنا و دهل و یک نفر که کیسه‌ئی را حمل می‌کند و موادی را که به‌آن‌ها می‌دهند در کیسه می‌ریزد.

بچه‌ها به دنبال این گروه نوازندگان سرنا و دهل می‌نوازند

بچه‌ها به دنبال این گروه از خانه‌ای به‌خانه دیگر می‌روند. نوازندگان سرنا و دهل می‌نوازند و کوسه با ورود به‌هر خانه نخست به‌جانب طویله می‌رود با چوبدست و با لگد چند ضربه به‌در طویله می‌زند و زنگوله‌هائی را که به‌خود آویخته است به‌صدا در می‌آورد و همراه صدای ساز و دهل می‌خواند:

ناقالی گنده گنده چل رفته پنجاه مونده
بزتون بره می‌زاد میشتان بزغاله می‌زاد
هر چه تو خونه دارید سهم منو بیارید

بعد دو نفری که نقش بز دارند با شاخ‌های مصنوعی‌شان به‌جنگ می‌پردازند و کوسه و عروسش به‌دور آن‌ها می‌رقصند و نوازنده‌ها می‌نوازند. در طی این بازی کوسه غش می‌کند و به‌زمین می‌افتد و عروس می‌خواند: آخ شوهرم خاک بر سرم ... بختم بختم، سوزن بدیت بزنم به‌رختم... زن صاحبخانه به‌عروس کوسه سوزن می‌دهد و صاحبخانه مقداری نوشیدنی به‌گلوی کوسه می‌ریزد. سپس کوسه زنده می‌شود. در پایان این بازی صاحبخانه مقداری خوردنی و پول به‌بازیکنان می‌دهد که آن را در کیسه ریخته و به‌خانهٔ دیگر می‌روند - (جشن‌ها و آداب و معتقدات زمستان، ابوالقاسم انجوی ص ۷۲ و ۷۸)

ب: ترک زبانان ایرانی هم این مراسم را اجرا می‌کنند و آن را نقلده می‌خوانند. در مراسم آن‌ها نیز نقش اصلی به‌عهده کوسه نره و زن او کوسه دَله است. در این مراسم کوسه نره و همراهانش وقتی به‌خانه‌ئی وارد می‌شوند به‌جانب طویله رفته و مانند بره بع بع می‌کنند تا بره‌هائی که در شکم میش‌ها هستند خیال کنند که بهار و هنگام رفتن به‌چرا است.

(انجوی همان کتاب ۸۲)

پ: کوسه کَپَنک نمدی پوشیده و با شاخهٔ درخت یا بوته دو شاخ درست می‌کند. شاخ‌‌ها را با دستمال به‌سرش می‌بندد و زنگوله‌های فراوانی از خود می‌آویزد. سپس کوسه سوار چوب‌ پا می‌شود و بعد پیرمردی طنابی به‌گردن او می‌بندد و او را چون «بز» به‌دنبال می‌کشد. گروه بازیگران جلوی در خانه‌ها ترانه می‌خوانند و صاحبخانه ظرفی آب بر سر کوسه می‌ریزد و مقداری حبوبات و خوردنی‌های دیگر به‌کوسه و همراهانش می‌دهد. بازیگران در پایان مراسم از خوردنی‌هائی که جمع کرده‌اند غذائی درست می‌کنند و آن را میان خود تقسیم می‌کنند. (فارس، کوهنجان، رضا امیری ۱۳۵۱).

ت: ایرانیان این مراسم را در سه‌شنبه آخر سال انجام می‌دهند. کوسه جُبهٔ خود را پشت و رو می‌پوشد دُمی به‌خود می‌آویزد. صورتش را با ماسکی پوشانده و کلاه بلندی را که به‌اطراف آن زنگوله آویخته بر سر می‌گذارد. نقش دوم این مراسم را کسی ایفا می‌کند که او را دکتر می‌نامند. دکتر لباسی غریب می‌پوشد و با ماسکی به‌چهره زده و کلاهِ وارونه‌ئی بر سر نهاده عصائی به‌دست می‌گیرد. بازیگران در حالی که یکی فلوت می‌نوازد به‌در خانه‌ها می‌روند. جلو هر خانه کوسه با نوای فلوت می‌رقصد و در نیمه‌های رقص به‌زمین می‌افتد و خود را مرده می‌سازد. وقتی کوسه می‌میرد دکتر در حالیکه مرتب عصای خود را به‌زمین می‌کوبد دور کوسه می‌گردد. و کوسه بعد از آنکه دکتر چند بار به‌دورش چرخید زنده می‌شود. بازیکنان هدایائی را که در این مراسم گرد آورده‌اند میان خود تقسیم می‌کنند. («ایوارلسی» Ivarlassy رازهای محرم نزد ترک‌های آذربایجان Helsingford صفحات ۲۹-۲۲۷، ۱۹۱۶ [۱۲۹۵]).

[مراسم کوسه کوسه به‌دلایلی متعدد یکی از مراسم طلب باران است. امّا در برخی از نقاط ایران با گذشت زمان این مراسم به‌نوعی وسیلهٔ امرار معاش تبدیل شده و با مراسمی که در برهان قاطع از آن کوسه برنشین یاد شده تفاوت دارد][۲]


ترانه‌های طلب باران

ترانه‌های طلب باران در هر منطقه از ایران دارای گویش خاصی است و آن را به‌گویش‌ها و زبان‌های فارسی، کردی، ترکی، عربی، بلوچی ... می‌خوانند محتوای این ترانه‌ها به‌هم نزدیک است و عبارت است از:

الف- ترانه بازگوی رنج مزارع، حیوانات، زمین و انسان است از کمی باران و برخی از نمونه‌های آن چنین است:

یاران باران نمی‌بارد ‌Bâran namiyad yârun
به‌سبب گناهِ گناهکاران Ez dest-i gunahkârun
گندم به‌زیر خاک است Gedum be zir-i hâke
از تشنگی هلاک است. Ez tešnegi helaki
(فارس، نیریز)
گاوِ سیاهِ ماده ‌Gave siyahe Mâde
سر بر زمین نهاده Ser ber zemin nihadi
برای اندکی کاه Berayi vak 'a-i kah
آهوِ لنگ صحرا Âhu-e Leng-e Sahra
فتاده در چراگاه Fetade der čaraga
برای قطره‌ئی آب Berayi katre-i âb
حیوان کوچولو مُرد Hayvan-e hurd murde
جان به‌خدا سپرد Jon b Huda sepurde
ابرهای سیاه کوهساران Kara daǧǐn buludu
امید دل یتیمان Yetimlerin umudu
گندم و جو خشکید. Arpa bugday kurudu
«مرک»

ب: ذکر نام اجرا کنندگان مراسم طلب باران، عروس، عروسک، خدایان، خدابانوان و خدامانندان باران ساز در ترانهٔ طلب باران مانند: هارونکی، هالونکی چمچه گلین، کوسه، شله، هشلی، همیلی، و غیره و تمنای باران از آن‌‌ها:


شُلی شُلی شل بارون! ‌Šolli šolli šolli šol Barun
(نیریز فارس)
چمچه گلین چُم ایستر! ‌Čomča gelin čomister
(مراغه آذربایجان)
[هالون هالون هالونگی! Halun halun Halunaki
(ایلام)
[هه‌لو[۳] هه‌لو هه‌لونکی! Hallö hallö Hallunaki
(لرستان)
هشلی همیلی ‌Hešli hemili
(کرمانشاه)
موسه کوسه نقلدی ‌Kose kose Naqaldi
(آذربایجان)
[شَله ‌Šâlǟ
(قشم)[۴]

پ: در ستایش کسی که به بازیکنان مراسم طلب باران خوردنی می‌دهند و نکوهش کسانی که چیزی نمی‌دهند:

خانه شربت قندی Honey šarbet gandi
خدا در خانه را نبندد Hoda deriš nebandi
ناقالی گنده گنده
صابخونه مونده
مثِ الاغ وامونده
تو خونه‌اش جا مونده

ت: از خدا بخشش می‌خواهند و یاری می‌طلبند تا باران بفرستد:

میش کوچک، میش کوچک، انشأالله ‌Mišak Mišaka, ‌Šâlǟ
گردنش زخم است، انشأالله ‌Gardon rišaku, ‌Šâlǟ
خدا باران دهد، انشأالله Xodâ bâron hâdet, ‌Šâlǟ
به‌جوکاران دهد، انشأالله ‌be Jokâron hâdet, ‌Šâlǟ
به‌مسکینان دهد، انشأالله ‌be Miskinon hâdet, ‌Šâlǟ
به‌فقیران دهد، انشأالله ‌be Faxiron hâdet, ‌Šâlǟ
(قشم، گزارش محمد اسدیان محقق مرکز مردم شناسی ایران)
خدابا باران بده ‌Hodâ bedin bârun
برای عیال داران Berayi ayâldârun
(کوهنجان)
خدایا باران بفرست Allah bir yaqiš eyle
دره و کوه را سد کن! dagi dasi eyle
(مراغه)
خدایا باران بفرست Allah bir yaqiš yetir
گندم و جو خشکیدند Arpa bugday kurudu
(مرک)

در میان این ترانه‌ها فقط ترانهٔ طلب باران گونه نمونهٔ دوم است که محتوای آن با دیگر ترانه‌ها تفاوت دارد:

باران می‌بارد و زمین را گل می‌کند ِِYagiš yagar nemčiller
به‌میان دخترانِ کنار درگاه برو Kapini keser elčiler
پدربزرگ می‌گوید باید زن گرفت Dedem diyer gel verek
مادربزرگ می‌گوید باید منتظر بود ‌Nenem diyer Goy gorek
عموی عزیز تو چرا چیزی نمی‌گوئی ‌Agzina gurban dayi
Sende bir dillen gorek
(باراب، آذربایجان)


نمونهٔ چهارم چهل کَل

اگر در زمستان باران نبارد مردم جمع می‌شوند و یک نفر نخ بلندی به‌دست می‌گیرد هرکس نام کچلی را به‌زبان می‌آورد و کسی که نخ را به‌دست دارد گرهی بر نخ می‌زند. وقتی نام چهل کچل را گفتند و به‌نخ چهل گره زدند کوزه‌ئی سفالی می‌دزدند و نخ را سوزانده و خاکسترش را با آب مخلوط می‌کنند و در کوزه می‌ریزند. یکی با کوزه به پشت بام می‌رود و آب کوزه را به‌ناودان می‌ریزد و کوزه را به‌صاحبش باز می‌گردانند. (گیر، احمد کاظمی، ۱۳۴۱)

[نمونه پنجم. هفت کَل.

به‌هنگام نقصان باران پوست درخت کول را کَنده و به‌آن با گفتن نام هفت کَل هفت گره می‌زنند بعد آن را به‌بوتهٔ «گزنه» می‌آویزند و چند نفر با چوب آن را می‌زنند. سرانجام گسی واسطه می‌شود و می‌گوید که باران خواهد بارید. آنگاه چوب به‌دست‌ها از زدن پوست گره خورده درخت یا هفت کَل دست برمی‌دارند.]

(«ماکلوان» محمد اسدیان خرم‌ آبادی و علی اکبر حمیدی محققان مرکز مردم شناسی ایران)

نمونه ششم. گردآوری هیزم و افروختن آتش

دختران ده تا دوازده سالهٔ روستا هیزم گرد آورده و آتش بزرگی بر پا می‌کنند. سپس بچه‌ها در حالیکه ترانهٔ طلب باران می‌خوانند سُم الاغ را در آتش می‌افکنند بعد بچه‌ئی که نامش فاطمه و اولین فرزند خانواده باشد از روی آتش می‌پرد.

(فارس، کوهرد، ۱۳۴۴)

نمونه هفتم. پختن آش.

زن‌ها و بچه‌ها مقداری حبوبات، عدس و گندم نیمه خرد شده، رشته و روغن و تعدادی جوجه جمع کرده و آن را شب در مسجد می‌گذارند. روز بعد در مسجد آش درست می‌کنند که به‌آش فاطمه زهرا مشهور است. بعد از آماده شدن آش دو رکعت نماز به‌جا می‌آورند و آش را میان فقرا تقسیم می‌کنند (آذربایجان، پیسه کندی، اسکو، رستم علی ۱۳۴۶).

نمونه هشتم. جنگ بازی کردن.

وقتی مدتی باران نبارد زنان یکی از روستا‌ها جمع می‌شوند و در حالی که هر یک چوبدست بلندی در دست دارند به‌روستای همسایه می‌روند و چند عدد از حیوانات روستای همسایه را دزدیده و به‌روستای خود می‌آورند. صاحب یا صاحبان حیوانات به‌دنبال حیوانات دزدیده شده خود می‌روند و برای باز پس گرفتن آن با کسانی که آن را دزدیده‌اند به‌جنگی تصنعی می‌پردازند. در این ماجرا اگر زن‌‌ها پیروز شوند باران خواهد بارید و اگر صاحبان حیوانات نتوانند جای حیواناتشان را پیدا کنند کسانی که حیوانات را دزدیده‌اند آن‌ها را چندان نگه می‌دارند که باران ببارد (کرمانشاه، علی احمد کرمی ۱۳۴۹).

[نمونه هشتم. گاروا (گاو ربايی).

به‌هنگام خشکسالی چند زن از یک روستا سَروَن (سربند)هایشان را به‌کمر بسته و به‌چراگاه ده مجاور می‌روند و چند گاو از گاو‌های روستای مجاور را دزدیده و به‌جانب ده خود می‌برند. مردم ده مجاور قبلاً از این ماجرا و علت آن آگاهند در نتیجه زنان روستائی که گاوهایشان را دزدیده‌اند با چوبدست به‌دزدها حمله می‌کنندتا گاوهای خود را پس بگیرند. میان زنان دو روستا نبردی در می‌گیرد که گاه چند نفر هم زخمی و مجروح می‌شوند و سرانجام یکی میانجی می‌شود و دزدها بدین شرط که باران ببارد گاوها را به‌صاحبانشان پس می‌دهند.] (باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام کار گروهی محمد اسدیان خرم آبادی، باجلان فرخی، منصور کیائی کتاب آمادهٔ انتشار مرکز مردم‌شناسی ایران)

[نمونه نهم. دال پَلو[۵] (پراندن سنگ).

به‌هنگام خشکسالی دو گروهِ حداقل شش نفری به‌بازیِ دال پلو می‌پردازند و در پایان بازی برندگان بازندگان را تنبیه می‌کنند. کسی میانجی می‌شود و برندگان بازی به‌شرط باریدن باران بازندگان را رها می‌کنند!]

(باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، همان مأخذ)













پاورقی‌ها

  1. ^  نقالدی ماخوذ از کلمهٔ ترکی «نِکَلدی» به معنی چه مدت؟ یا چند روز باقی مانده است و مفهوم آن این است که چند روز از زمستان باقی است.
  2. ^  کوسه برنشین نام جشنی است که پارسیان در اول آذر ماه برپا می‌کرده‌اند و وجه تسمیه‌اش آن است که در این روز مرد کوسهٔ یک چشم بد قیافهٔ مضحکی را بر الاغ سوار و داروی گرم بر بدن او طلا می‌کردند و آن مرد مضحک مروحه و بادزنی در دست داشت و پیوسته خود را باد می‌کرد و از گرما شکایت می‌نمود و مردمان برف و یخ بر او می‌زدند و چندی از غلامان پادشاه نیز با او همراه بودند و از هر دکانی یک درم سیم می‌گرفتند و اگر کسی در چیزی دادن اهمال و تعلل می‌‌کرد گل سیاه همراه او بود و بر جامه و لباس آن کس می‌پاشید و از صباح تا نماز پیشین هرچه جمع می‌شد تعلق به‌پادشاه داشت و از نماز پیشین تا نماز دیگر به‌کوسه و جمعی که با او همراه بودند و اگر کوسه بعد از نماز دیگر به‌نظر بازاریان در می‌آمد او را آنقدر که می‌توانستند می‌زدند و آن روز را به‌عربی رکوب کوسج خوانند. گویند جمشید از دریا مروارید برآورد و در این روز خدای تعالی حکم سعادت و شقاوت فرمود، هر که در این روز پیش از آنکه حرف زند بهی بخورد و ترنج ببوید تمام سال او را سعادت باشد. برهان قاطع
  3. ^  هه‌لو به‌معنی سرشاخهٔ سبز نیز هست.
  4. ^  شَله به‌معنی انشأالله است.
  5. ^  Dalpalo نوعی بازی با سنگ.