صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۳۳
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
آقای م.س. (قروه)
- دردها یکی و دوتا و ده تا نیست. دست روی هر کس بگذاری فریادش بلند میشود. عجالتاً دورهٔ یکّهتازی فرصتطلبها و انحصارجوهاست، و کسی به درددل شما گوش نمیکند. در نامهتان خواندم که در روستای شما چهار مدرسه هست - دو دبستان پسرانه و دخترانه و یک دبیرستان و یک مدرسهٔ راهنمائی - که مجموعاً دو هزار و یکصد دانشآموز دارد و معلمهای دست سوم همدان را میفرستند به آنجا. اختناق جدید بیداد میکند و فشار ارتجاع اوضاع را از زمان گذشته هم وحشتبارتر کرده. واقعاً دل انسان میگیرد. یک روستا و این همه طالب فرهنگ و دانش، و آن وقت به اینها چه میآموزند؟
آقای م. جویا
- داستان کوتاهی که فرستادهاید تنها گزارش یک مجلس روضهخوانی است. معلوم نیست برای چه نوشته شده. خواننده منتظر است در این متن اتفاقی بیفتد یا این که نویسنده روی چیزی انگشت بگذارد. اما نوشته تمام میشود بدون این که خواننده دریابد اصلاً برای چه شروع شده بود.
آقای فریدون کاتبی
- نخست تصور کردیم ذوق و حال همکاران مجله به حدی نیست که از اشعار شما سر درآورند، بعد که نامهٔ حضرتتان را خواندیم بر همهٔ ما روشن شد که اشکال کار در سواد فارسیمان است. مرقوم فرمودهاید:
- «سردبیر محترم...
- چاپ بیشتر در فهم و نوشتهای ایرانی در لابهلا.
- نگاهم مات در شالیزارهای شمال چه برکت سرمایهها و رویش گندم، در تحیّر نمیمانم چونان نسلی است آپاراتید و گروه در گروه زحمتان نجیبزاده نیستیم، چه نجیبزادگی در استعمار است نه در حماسهٔ تاریخم، چونان نوشتهئی که مسخ باشد.»
- خداوند همهٔ ما را از شر ابلیس حفظ بفرماید!
آقای منوچهر بهدادوندی (مسجد سلیمان)
دیر به فکر افتادهاید، دوست عزیز. وضع دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک درامتر از آن است که دانشجو بپذیرد!
رسید متشکریم
آقای محمد میرشکاری: ماه.
آقای بهروز عقراوی کردستان.
آقای مسعود احمدی: با چشمهای بادامی...
آقای کاظم دزفولیان: داستان کوتاه.
آقای فوأد نظیری: دیکتاتورها، شباب، عاشقانه.
فرشته (اصفهان): بهسوی نور، مرثیه.
آقای علیرضا غفاری: قصیدهٔ ۲۲.
آقای تقی رشیدیان (کرمانشاه): فصل فاصله و فصه.
آقای سیاوش پرواز (پاریس): مادرید، رم.
آقای جواد همتی: پیک صلح.
- سردبیر محترم کتاب جمعه
- در «آخرین صفحهٔ تقویم» کتاب جمعه شمارهٔ ۲۸ از نهادی بهنام «ستاد خلق ترکمن» سخن میرود که در سرتاسر ترکمن صحرا چیزی بدین نام سراغ نداریم.
- اگر تبدیل نام «ستاد مرکزی شوراهای ترکمن صحرا » به «ستاد خلق ترکمن» از طرف آقای م. مراد یک اشتباه سهوی باشد، باری مسلماً از طرف سردمداران حکومت کاملاً حساب شده است. زیرا باورکردنی نیست فرماندهان سپاه پاسداران که تاکنون بهدستور آنها دو بار - یک بار در فروردین ۵۸ و یک بار هم در ماه گذشته - «ستاد مرکزی شوراهای ترکمن صحرا» به رگبار مسلسل بسته شده نام آن را بهدرستی ندانند. انسان باید خیلی ساده باشد که فکر کند آقای رئیس جمهور، جناب خلخالی، دادگاه انقلاب، و استانداری مازندران، حتی در اعلامیههای رسمی خود بهاشتباه این نام را «ستاد خلق ترکمن» میخوانند. به اعتقاد من همهٔ آنها با آگاهی کامل این اشتباه را مرتکب میشوند. آنها برای فرار از لغت شورا و بهطریق اولی از ستاد مرکزی آن که هماهنگکنندهٔ کار شوراهای دهقانی، کارگری، و صیادی، در سراسر ترکمن صحراست نهادی مجعول به نام «ستاد خلق ترکمن» اختراع کردهند و آگاهانه میخواهند با استفاده از بارِ نظامی لغتِ «ستاد» در عبارت «ستاد خلق ترکمن»، ستاد مرکزی شوراهای ترکمن صحرا را یک ستاد نظامی معرفی کنند تا توطئههایشان برای از بین بردن نظام شورائی در ترکمن صحرا به حساب جنگطلبی ترکمنهای متشکل شده در «ستاد» تمام شود!
- نیز باید عرض کنم که در ترکمن صحرا علاوه بر ستاد مرکزی شوراها نهادهای مترقی دیگری همچون «کانون هنری و فولکوریک خلق ترکمن» وجود دارد که عنوان هیچ کدام با عبارت «ستاد خلق ترکمن» اشتباه شدنی نیست. تنها توجیهی که وجود دارد این است که باور کنیم گروه جعلی «فدائیان ترکمن» که مسؤولیت قتل بیشرمانهٔ شریفترین فرزندان خلق ترکمن، توماج، مختوم، واحدی و جرجانی را از دوش فرماندهان سپاه پاسداران برداشتهاند در مکانی با نامی من در آوردی «ستاد خلق ترکمن» مشغول فعالیتاند!
رضا علامهزاده