کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۲۳
اندوهِ پس نشستنِ دریا
در چشمهای گودِ مورّب
که گوئی
- هماره افق را میکاوند
حتی آن دَم
- که رویاروی
- در چشمانت مینگرند.
هجوم رنج و
غرورِ هرگز واپس ننشستن. -
این حکایتی کهن است
که دیدگانِ ترکمنی
- به کم سخنی
اندکی از آن را باز میگویند.