سرمایه، تکنولوژی و توسعه

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۳:۵۳ توسط Parastoo (بحث | مشارکت‌ها) (نهایی شد.)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۰۹


نوشته: هری مگداف*

ترجمه و تلخیص: ابراهیم انصاری


علوم اجتماعی بورژوائی سال‌هاست این افسانه را سر داده که سرمایه و تکنولوژی عوامل معجزه‌آسائی است که می‌تواند بهشت موعود را در این دنیا برپا کند. کتابخانه‌ها، مؤسسات فرهنگی وابسته به‌سازمان ملل و انستیتوهای اقتصادی سراسر دنیا انباشته از گزارشات و مطالعاتی است که بر پایهٔ چنین نظریه و تفکری تهیه شده است. همهٔ این نظریات و برنامه‌ها بازگوی آن است که کشورهای عقب‌ مانده اگر سرمایه کافی و تکنولوژی مدرن داشته باشند، می‌توانند از یوغ عقب‌ ماندگی رهایی یابند و به‌سوی توسعه و پیشرفت‌ هدایت شوند.

این استدلال چندان هم بی‌اساس نیست و در واقع سرمایه و تکنولوژی قدرتی جادوئی دارد. برای آن که مردم به‌غذای بیش‌تر، پوشاک، دارو و دیگر نیازهای عمومی دسترسی یابند باید بیش‌تر تولید شود. تولید بیش‌تر به‌دو عامل نیاز دارد: یکی آن که تودهٔ بیش‌تری در تولید «مفید» مشارکت کنند و دیگر آن که کارآیی کارگران و دهقانان افزایش یابد و آن‌ها بتوانند بیش‌تر از آنچه که امروز هست، تولید کنند. این دو منظور مخصوصاً افزایش تولید به‌ابزار بهتری نیاز دارد. و طبیعی و مسلم است که برای دست‌یابی به‌وسایل بهتر و بیش‌تر، منابع داخلی و خارجی (که بعضن آن را سرمایه می‌نامند) به‌کار گرفته شود.

در واقع اِشکال عمدهٔ این طرز استدلال آن است که از لحاظ نظری و عینی با واقعیت‌ها و شرایط تاریخی گذشته و حال کشورهای عقب‌مانده مغایرت دارد. این طرز تفکر حقایق را به‌صورتی دیگر جلوه داده است. و در نتیجه بر مسائل عمده سرپوش نهاده است. تولید یک فعالیت اجتماعی است و این حقیقتی است انکارناپذیر. پس برای آن که بفهمیم ریشه و اساس اشکالات تولیدی چیست؟ باید قبل از همه و بیش‌تر از همه به‌مردم و مناسبات اجتماعی آنها تأکید کنیم. اگر تودهٔ مردم را که هم تولیدکننده‌اند و هم مصرف‌کننده، مرکز تجزیه و تحلیل خود قرار ندهیم از حقیقت دور شده‌ایم و به‌باز شدن گره کور عقب ماندگی کمکی نکرده‌ایم.


سرمایه

وقتی از سرمایه صحبت می‌کنیم باید توجه داشت که سرمایه دارای سه خصلت متفاوت است.

۱. سرمایه یک رابطه اجتماعی است و بازگوی روابطی است میان طبقات مختلف جامعه.

۲. عوامل مادی تشکیل دهنده سرمایه عبارت است از: ابزار، وسایل و تکنیک‌هائی که همیشه به‌صورت‌های گوناگون در مناسبات اجتماعی به‌کار گرفته می‌شود.

۳. سرمایه در دنیای امروز به‌صورت پول داد و ستد می‌شود.

در نظام سرمایه‌داری عوامل مادی تشکیل‌ دهنده سرمایه متعلق به‌عده قلیلی است. این که از عوامل اولیه چگونه استفاده کنند و چه نوع محصولی تولید کنند و برای چه کسانی تولید کنند و به‌چه منظوری تولید کنند؟ همه پرسش‌هائی است که صاحبان سرمایه آن را تعیین و تکلیف می‌کنند. در این اقتصاد سرمایه پولی یک وسیله اصلی است. اما سرمایه پولی در بروز وقایع کم‌ترین اثر را دارد، چون هر چیزی به‌این بستگی دارد که صاحبان و مدیران سرمایه پولی چه هدفی داشته باشند؛ سرمایه پولی را به‌صورت‌های مختلف به‌کار می‌گیرند؛ به‌صورت اندوختهٔ بی‌ثمر، به‌صورت استفاده از زمین، به‌صورت بورس در بازار سهام و کارهای تجارتی. و هم‌ چنین ممکن است آن را به‌صورت غیر مشروع به‌کار گرفته و موجی از تورم ایجاد کنند، بی‌آن که تولید به‌طور قابل ملاحظه‌ئی افزایش یابد. یا آن که می‌توان سرمایه پولی را برای ایجاد یک زندگی لوکس و تجملاتی به‌کار گرفت. صاحبان سرمایه برای آن که سرمایهٔ خود را به‌خرید وسائل و ساختن کالاها اختصاص دهند، اول باید مطمئن شوند که زمینه‌هائی وجود دارد که نه فقط حداکثر سود را به‌دست می‌دهد، بلکه خطر ورشکستگی هم ندارد. به‌عبارت دیگر حداکثر سود و خطر ورشکستگی از عوامل اولیه و اساسی سرمایه‌گذاری است یعنی این دو مسئله پیوسته ذهن سرمایه‌دار را هنگام بهره‌برداری از سرمایه به‌خود مشغول می‌دارد.

در نظام سرمایه‌داری درآمد ثابت و مستمر کافی نیست. چون این امکان وجود دارد که در جریان سرمایه‌گذاری، سرمایه اولیه کم شود یا از بین برود یا آن که لزوم درآمد هرچه بیش‌تر به‌علت وجود رقابت و فشار آن احساس می‌شود. به‌همین دلیل است که در تاریخ نظام سرمایه‌داری پیشرفت‌ها و موفقیت‌های زیادی در تکنیک و تولید به‌وجود آمده است. اما این پیشرفت‌ها نه فقط موجب فقر و عدم تأمین کارگران، دهقانان و بیکاران شده است بلکه موجب شده است که در همان کشورهای سرمایه‌داری هم بعضی مناطق به‌صورت عقب‌مانده و دورافتاده درآید. هم‌ چنین این پیشرفت‌ها موجب فقر و فلاکت بیش‌تر کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره و مستعمرات جدید شده است. این تضادی است طبیعی و اجتناب‌ناپذیر که ناشی از مناسبات اجتماعی است و موجب میشود که عوامل مادی تشکیل‌ دهنده سرمایه برای حداکثر سود و حداقل خطر احتمالی به‌کار گرفته شود.

بدین جهت است که مطالعه و شناخت جوامع سرمایه‌داری به‌شناخت مشکلات کشورهای درحال توسعه کمک زیادی خواهد کرد. مسلم است که در حال حاضر سطح تولید و مصرف در اکثر کشورهای جهان سوم بسیار کم‌تر از آن مقداری است که کشورهای اروپای شمالی و امریکا در آغاز صنعتی شدن تولید و مصرف می‌کردند. این مشکل محصول تاریخ طولانی نفوذ استعمار و شرایطی است که تعداد قلیلی از کشورهای سرمایه‌داری در بقیهٔ کشورهای جهان اعمال می‌کنند. ناهماهنگی اقتصاد ملی، عدم موفقیت‌های جدید بازار، تغییر جهت تجارت سنتی آسیا و افریقا به‌سود منافع غرب، استخراج و به‌کارگیری منابع طبیعی، معدنی و کشاورزی به‌سود غرب، به‌وجود آوردن قشر نخبگان برای کنترل بهتر و بیش‌تر - کشورهای سرمایه‌داری این شرایط را به‌بخش عظیمی از جمعیت جهان تحمیل کرده‌اند - از این طریق باعث فقر و عقب‌ماندگی هر چه بیش‌تر آنها شده‌اند.

درواقع کشورهای جهان سوم نه فقط به‌خاطر نداشتن بازار بلکه به‌خاطر عدم دسترسی به‌بازارهای جهانی است که عقب نگهداشته شده‌اند. در آغاز صنعتی شدن کشورهای سرمایه‌داری، امکانات و شرایط بسیار مساعدی وجود داشت. این امکانات به‌آن کشورها کمک کرد که مشکلات و موانعی را که سد راه توسعه و تولید بود از میان بردارند. مثلاً اگر بازارهای داخلی کشورهای انگلستان، فرانسه، امریکا و ژاپن اشباع شد بازارهای خارجی هم برای آنها وجود داشت و در نتیجه آنها توانستند از نظر اقتصادی و سیاسی بر آن بازارها مسلط شوند. اما کشورهای جهان سوم چنین موقعیتی ندارند. چرا که سرمایه‌داران بزرگ بر تجارت بین‌المللی مسلطند در نتیجه رضایت نخواهند داد که منافع‌شان به‌خطر افتد. یعنی آن که مانع می‌شوند کشورهای جهان سوم به‌بازارهای جهانی دسترسی یابند. کشورهای جهان سوم به‌خاطر فقدان چنین امکاناتی و نداشتن سرزمین‌های مستعمره و به‌خاطر آن که ورود آن‌ها به‌کانال‌های تجارت خارجی غیرممکن است، ناگزیر شده‌اند که به‌سرمایه‌گذاران خارجی اتکاء کنند. کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری نه فقط تکنولوژی مدرن را در انحصار دارند بلکه اختیار امور صادرات کالاها هم در دست آنهاست. صنعتی شدن از طریق وابستگی به‌انحصارگران خارجی بدین معنی است که طبقه سرمایه‌دار داخلی وابسته شود و احساس تأمین نکند. وابستگی به‌سرمایه‌گذاران خارجی خواه به‌صورت عقد قرارداد و خواه سرمایه‌گذاری مستقیم، از لحاظ مضمون تفاوت اساسی و بنیادی ندارد. وابستگی به‌هر حال سبب آن می‌شود که سرمایه‌دار داخلی همیشه در سطح پائین و وابسته باقی بماند.

از آن رو که امروز در کشورهای جهان سوم توسعه نظام سرمایه‌داری با موانع زیادی روبرو است، در کشورهای جهان سوم کشاورزی عقب‌ مانده است، سرمایه‌گذاری‌ها کافی نیست و نمی‌تواند مشکل بیکاری را در شهر و روستا حل کند. استخدام‌ها کم و ناچیز است اما به‌نظر صاحبان سرمایه این وضع ایده‌آل است. تصمیمات تولیدی باید در جهتی باشد که منافع و خواست‌های طبقهٔ بالا و طبقات متوسط را برآورده کند. یعنی پاسخگوی نیازهای آن کسانی باشد که قدرت خرید دارند. تکنولوژی معرفی شده از آن نوعی است که به‌شدت به‌سرمایه‌دار خارجی وابسته است. این نوع تکنولوژی برای سرمایه‌دار خارجی و داخلی بهترین ابزار است برای به‌دست آوردن سود بیش‌تر.

برزیل نمونه جالبی است از این دست. برزیل از کشورهای جهان سوم است که قدم‌های موفقی به‌سوی صنعتی شدن برداشته است و سرمایه‌داران داخلی آن مشتاقانه در کنار سرمایه‌گذاران خارجی به‌فعالیت پرداخته‌اند. اما در عوض مزد واقعی کارگران در آن جا کاهش یافته است و کشاورزی در مناطق عقب مانده در حال نابودی است.


تکنولوژی

تکنولوژی را هم مانند سرمایه باید از دیدگاه مناسبات اجتماعی مطالعه کرد و شناخت. پرسش اساسی این است: چه نوع تکنولوژی؟ برای چه منظوری؟ توسط چه کسانی انتخاب شده و به‌کار گرفته می‌شود؟

بنابراین اگر هدف اجتماعی دولت یا بخش خصوصی رفع نیازهای کسانی باشد که قدرت خرید دارند، پس باید تکنولوژی مدرن غرب را وارد کرد و آن را به‌کار گرفت. اما اگر هدف اجتماعی یعنی دگرگونی قدرت طبقاتی مناسبات اجتماعی باشد یعنی هدف آن باشد که نیازمندی‌های اولیه مردم مانند غذا، پوشاک، مسکن، دارو، آموزش و پرورش و همهٔ نیازهای فرهنگی مردم را برآورده کنند آن وقت تکنولوژی مدرن تنها راه چاره است و حتی باید در درازمدت قسمت‌های مختلف آن‌را ساخت. اما تقلید کورکورانه و شتابزدگی در امر صنعتی کردن ممکن است در جهت خلاف منافع اکثریت انجام شود.

درست است که امروزه ابزار مدرن و خیلی پیشرفته مانند ماشین‌های الکترونیکی و غیره تولید صنعتی را به‌میزان معجزه‌آسائی افزایش داده است اما این تولید انبوه کمکی به‌افزایش تولید محصولات کشاورزی نکرده است که با سطح نیازها متناسب شود و بتواند جلوی گرسنگی و عدم تغذیه را بگیرد برای رفع این مشکلات لازم است که اول طرح‌هائی در زمینه منابع و ذخائر آب و سیستم آبیاری اجرا کنند و تعداد زیادی از وسایل حمل و نقل و آلات و ابزار زراعی و ماشین‌های ساده بسازند.

کارخانه‌های مدرن عظیم فقط در تئوری می‌تواند مفید باشند یعنی آن که چنین کارخانه‌هائی نمی‌تواند مشکل‌ گشای فوری و اساسی کشاورزی خیلی از کشورهای جهان سوم،‌ باشد. بسیاری از فراورده‌های ضروری و اساسی توسعه کشاورزی را می‌توان در کارخانه‌های کوچک داخلی و محلی با به‌کار گرفتن همان شیوه‌های تولیدی ساده و سنتی ساخت. کارخانه‌های محلی با تولید کم این امتیاز را دارد که انعطاف بیش‌تری نشان می‌دهد و فراورده‌های آن با وضع جغرافیائی و بومی مطابقت دارد.

این نوع کارخانه‌ها به‌از بین بردن بیکاری در روستاها کمک می‌کند و برای تربیت نیروی انسانی «مفید» بسیار مؤثر است. قسمت عمده نیروی انسانی روستا فقط در فصول کشاورزی به‌کار اشتغال دارد و بقیه سال یا بی‌کار است یا آن که به‌شهرها مهاجرت می‌کند. اما با ایجاد و رشد کارخانه‌های منطقه‌ئی (بومی) نیروی انسانی بی‌کار روستاها (در فصول بی‌کاری) به‌کار گرفته می‌شود و این نیرو می‌تواند در مواقع کاشت و داشت و برداشت به‌کار کشاورزی هم بپردازد.

نکته مهم آن است که توجه و تأکید بر کشاورزی، مسکن، بهداشت، آموزش و پرورش و غیره باشد. که البته چنین تأکید و توجهی با شکل تکنولوژی غربی در تضاد خواهد بود. من منکر اثر حیاتی و مهم تکنولوژی نیستم اما می‌خواهم تأکید کنم که ما به‌سطح فکری کاملاً متفاوت و پیچیده‌تر توسعه و تولید امروز غرب احتیاج داریم.


نتیجه

مهم‌ترین مسأله آن است که به‌جای گرایش و توجه به‌تکنولوژی و سرمایه به‌مردم توجه کنند. در تحلیل نهائی توسعهٔ موفق و واقعی، بسته به‌تغییر و تحول مردم است. باید توجه داشت که مردم کشورهای جهان سوم از نوعی روانشناسی وابستگی در رنجند. این فکر را به‌آنها تحمیل کرده‌اند که نمی‌توانند مشکلات خود را حل کنند مگر آن که به‌کشورهای غربی متوسل شوند. این روحیه وابستگی را می‌توان هم در شهرها احساس کرد هم علی‌الخصوص در نواحی روستائی، که قسمت بیش‌تر جمعیت را دربرمی‌گیرد.

وابستگی واقعی که شامل وابستگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است و نیز این وابستگی نوعی عدم اتکاء به‌خود را در بر دارد که ناشی از نفوذ آشکار یا پنهان امپریالیسم است. به‌مردم تلقین می‌کنند که بهترین فراورده‌ها را غرب می‌سازد و فقط کسانی می‌توانند به‌تکنولوژی مسلط شوند که در کلان‌ شهرها زندگی می‌کنند. فشار طبقات و امپریالیسم فرهنگی این احساس را به‌وجود آورده و تقویت می‌کند که کشورهای عقب مانده قادر نیستند که با تکنولوژی مدرن برخورد کرده و مشکلات خود را از این طریق برطرف کنند. این عوامل و نیز گستاخی متخصصان و کارشناسان غربی که برای بنای تأسیسات جدید به‌کشورهای عقب مانده می‌روند از مهم‌ترین عواملی است که به‌ایجاد تکنولوژی وابسته و غیر ملی کمک می‌کند.

تکنولوژی فقط ماشین نیست، بلکه هنر استفاده از ماشین هم هست. مشکلات جدید در کارخانه‌ها به‌وجود می‌آید. مثلاً قسمت‌هائی می‌شکند و احتیاج به‌تعمیر دارد یا آن که ترکیب مواد اولیه یک کشور با ترکیب مواد اولیه کشورهای دیگر متفاوت است و ماشین را باید با این اختلاف سازش داد. یعنی آن که محصولات و فرایند تولید را باید با توجه به‌شرایط داخلی و بومی و احتیاج در نظر گرفت. اگر به‌توانائی هر کشور برای مواجه شدن با این مشکلات توجه نکنند، وابستگی آن کشور به‌صنایع خارجی مرتباً تشدید و حفظ خواهد شد.

علوم و تکنولوژی را می‌توان به‌خدمت کشاورزی درآورد و مشکل غذا و مواد اولیه را در کشورهای جهان سوم رفع کرد. دهقان باید متکی به‌خود باشد و ارباب بر او مسلط نباشد. باید دهقانان را روشن کرد که قدرت تغییر یافته است و درواقع او اکنون ارباب خود است و می‌تواند با به‌کار گرفتن علم و تکنولوژی و روشهای مفید و جالب، محصولات بیش‌تری به‌دست آورد. البته لازمهٔ این کار آن است که در روستا ساخت اجتماعی جدیدی به‌وجود آید که بتواند ترس و وابستگی و عدم اطمینان را از بین ببرد. برای پیشرفت صنعت هم لازم است که در روحیه مردم تغییر کلی ایجاد کرد. یعنی باید به‌مردم آموخت که از ماشین نهراسند و قادر باشند که ماشین را در اختیار خود بگیرند و نه آن که در اختیار ماشین باشند.

در خاتمه باید گفت که لازم است در برنامه‌‌ریزی‌ها تغییر جهتی کلی به‌وجود آید. یعنی آن که برنامه‌ریز به‌جای تأکید بر تکنولوژی و ایمان به‌سرمایه، بر مردم تأکید کند و به‌مردم ایمان بیاورد. در نتیجهٔ این تغییر جهت جامعه‌ئی به‌وجود خواهد آمد که منتظر یک معجزه نیست و بی‌وقفه به‌تغییرات اساسی و ریشه‌ئی در ساخت اجتماعی پرداخته است. چنین تغییری آنگاه به‌وجود خواهد آمد که ساخت قدرت تغییر کند و پایگاه طبقاتی دیگرگون شود. این تغییرات سبب می‌شود که جامعه به‌سوی از بین بردن فقر و بیچارگی پیش رود و هم‌ چنان که به‌مردم متکی است به‌علم و تکنولوژی هم اتکاء کند.


پاورقی

*^  ترجمه و تلخیص از متن انگلیسی مجله مانتلی رویو ژانویه ۱۹۷۶ هری مگداف

Harry Magdoff "Capital, Technology, And Development"

Monthly Review January 1976


طرح از: سعید درم‌بخش