در زندان استانبول
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
یادنامهٔ ناظم حکمت
خرداد امسال مصادف بود با پانزدهمین سال درگذشت ناظم حکمت شاعر بلندآوازهٔ ترک.
ناظم حکمت را خوانندهٔ فارسی زبان کم و بیش میشناسد، گرچه در سالهای اعتلاء هنر او، هم در ایران و هم در ترکیه، سیستمهای حکومتی «حکمت» و نظائر او را بهکنج فراموشی رانده بودند. ناظم حکمت مجموعاً نزدیک بهپانزده سال از عمرش را در زندان و همین حدود را در تبعید گذرانده است.
در این فرصت، چند قعطه شعر از ناظم، تقویم زندگی او، و نظرات ستایشآمیزی که نویسندگان و شاعران جهان درباره حکمت ابراز کردهاند خواهد آمد.
محمدعلی سپانلو
دو شعر از ناظم حکمت
در زندان استانبول
در استانبول
در حیاط زندان
و در روزانهٔ آفتابی زمستان
- پس از باران
آنگاه که ابرها، دیوارها، سفالهای سرخ
- و چهرهٔ من
در آبچالههای زمین میلرزند
اندیشیدم: چه مرد است
- چه نامرد است
- بشریت!
زیر تمامی ثقل هرآنچه قدرت است
- هر آنچه ضعف است
بهجهان اندیشیدم
- بهکشورم
- و بهتو.
- فوریه ۱۹۳۹- زندان استانبول