خطابهٔ پنجم
نسخهٔ تاریخ ۱ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۳۰ توسط Parastoo (بحث | مشارکتها) («خطابهٔ پنجم» را محافظت کرد: مطابق با متنِ اصلی است. ([edit=sysop] (بیپایان) [move=sysop] (بیپایان)))
تامارا
از گلویت آوازهای غمگینی میگذرد
و در سینهات
- پرستوئی نیمه جان میموید
سرودهای سرخ را از دیوار شهر میشویند
و معماران
قصری جادوئی بنا نهادهاند
تا هیولائی بدپوش
از پلکان قصیدهٔ حیات خویش بهفراز بَر شود
گیسوی زیبایت را دوباره بباف تامارا
هرچند که عشق
- همچون اسبی سرگردان
- سنگسار میشود
در چشمانت، ترانهئی تاریک، باران میشود
و درشکهئی قدیمی
- عروسی سوگوار را
- در میدان میچرخاند
برای چه غمگینی تامارا؟
هنوز هم آن چریک
قلبش را همچون نارنجکی
- بهکف دارد.
چه زیبنده است بر او جامهٔ مرگ،
و مرگ از او چه با وقار میگذرد!
هر شهید
ستارهٔ کوچکیست که بهشهر هدیه میشود
- بهتو، تامارا
برای چه غمگینی؟
شهر تاریک را
- بزودی
- رودی از ستاره خواهد گذشت
چشمانت را از شیون تهی کن تامارا
هنوز اسبِ سفید زاپاتا
- در کوهستان شیهه بر میکشد
مرگ از ما شوکت خواهد گرفت
و درشکهئی سیاهپوش
- ترا
- در میدان خواهد چرخاند
مرگ از ما زاده میشود
و ما از مرگ.
برای چریکها
- از لبخندت
- خورشیدی کن
نام تو
- بر دیوارهای شهر
- ترانه خواهد شد
- میرزاآقا عسکری