در سوگ آن پرندهٔ خونین...
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
وقتی پرنده مرد
باران تمام پنجرهها را
شوق گریستن بخشید،
آغوش سرخ جنگل
دیگر بهار را نپذیرفت،
حتـّی نهال خـُرد غمین شد
چون شاخه طرح قاب و قفس داشت.
وقتی پرنده مرد
مردان حادثه گفتند:
«باری
تمام حادثه این است...»
وقتی که نردههای قفس
- باز
با خون آن پرندهی معصوم
تطهیر شد
مردان حادثه گفتند:
«شاید
تمام حادثه این بود...»
وقتی پرنده مرد
از صاعقه غریو برآمد،
مرگ هزارسالهی خود را
دیوار
- صیحه زد.
و آنگاه با غریو هزاران موج
مردان صاعقه غریدند:
«شاید تمام حادثه مرگ پرنده نیست
شب حایل است
- وگرنه
خورشید در برابر میسوزد.»
باری
تمام حادثه این است.
- م - ساغر
- زمستان / ۵۳